آزادانديشي را در شهر تدارك ببينيم
شايد يكي از اصليترين كانونهايي كه به شهروندان در حوزه شهري اين امكان را ميدهد كه به حق يكديگر باور داشته باشند به خصوص در فضاي عمومي و از اختصاصيسازي دوري كنند، وجود مكان عمومي است. مكان نخستين بستر براي پذيرش حق گفتوگو است. مكان مشترك شهروندان، شهر است و مكان مشترك مردمان يك كشور، حوزه سرزميني آن است. پس دولت و ملت در يك توافق مشترك هستند و آن اينكه هر دو در يك سرزمين و در يك مكان مشترك كه متعلق به هر دو است، حضور دارند، لذا پذيرش حق شنيدن و گفتن براي طرفين فراهم است. اگر اين حق انحصاري شود و فقط در اختيار دولت و نهادهاي وابسته به آن قرار گيرد و گوشي براي شنيدن و امكاني براي گفتن وجود نداشته باشد طبيعتا گفتوگو معنا ندارد. اين گفت و شنود ملي نيازمند اسباب و وسايلي از جنس پذيرش حق مشترك است، آنگونه كه كرسيهاي آزادانديشي در دانشگاهها قرار بود فعال شود. آنگونه كه كسي براي بيان ديدگاهها و ايدهآلهايش سدهاي دروني و بيروني و به معناي تحتاللفظي آن «سانسور» را براي خود نبيند. در واقع مكان عنصري حياتي در ايجاد فضا به معناي اتمسفر لازم براي گفتوگو است. آنگونه كه در تعبير رهبر انقلاب نيز موضوع كرسيهاي آزادانديشي با مفهوم مكان گفتوگو تعريف شده است. اگر ما توانستهايم شهر را به معناي واقعي آن بستري براي تعامل و پذيرش ديگري با همه رويكردها و نگاهها و تفاوتها پذيرا باشيم و بستر ارتباط و تبادل نگاه و نظر را توامان داشته باشيم؛ يعني توانستهايم تجربه گفتوگو را در گامهاي نخست تعريف كنيم. پس قادريم اين مهم را تسري ببخشيم و از ظرفيتهاي مكان بهره بگيريم. با اين نگاه براي ورود به عرصه گفتوگو كه نياز امروز جامعه ايراني است؛ مكاني قابلتر و امكانپذيرتر از شهر وجود ندارد؛ اما پيش از آن بر حق و آداب و پذيرش ديگري بايد به توافق برسيم كه سه عنصر اصلي در نگاه به مساله گفتوگو است.
از اينرو اگر به معناني گفتوگو برگرديم يعني بايد درك كنيم كه يك معناي دوطرفه است. وگرنه كسي با خودش گفتوگو نميكند، بلكه هميشه گفتوگو با فرد مقابل است. از اين رو بايد از «شبه گفتوگو» عدول و به سوي گفتوگوي واقعي حركت كرد. آثار عدم گفتوگو را همه ميدانند. نيازي به طرح آن نيست، اما اينكه گفتوگو به معناي واقعي شكل بگيرد يعني شنيدن و گفتن. نه آنكه يك سويه گفته شود. مبحث ديگري است. در واقع از آنجا كه جامعه نيازمند شنيدن است، نيازمند گفتن است، نيازمند پذيرفته شدن نگاههاي متفاوت است، نيازمند به رسميت شناختن تفاوت است. پس براي جلوگيري از انفعال مردم و گشايش بيشتر تفاهم و همدلي بايد گفتوگو كرد. جامعه امروز ايران آموخته است كه گفتوگو راه عبور از مشكلات است، اما اينكه اين آموزه از سوي تصميمگيران و سياستگذاران نيز فراگرفته شده باشد محل ترديد است. . . اما شايد آموختن آن از سوي سياستگذاران و تصميمگيران دشوار بوده باشد، اما راهي جز اين براي عبور از گسلها و شكافها نيست. به نظر ميرسد شرايط جامعه امروز و باورپذيري تفاوتها به دليل انقلاب ارتباطي و وجود شرايط متفاوت زيستي ميتواند بستر لازم براي تعامل را ايجاد كند به شرط آنكه همه ذينفوذان و ذيمدخلان همراه شوند. در اين ميان توجه كنيم كه جامعه امروز ايران مهارت گفتوگو و ظرفيت گفتوگو در آن شكل گرفته، لذا لازم است به ديدي متفاوت به آن نگاه كرد. به نظر ميرسد رسيدن به مرحله گفتوگو پيشنيازهايي دارد؛ نخست آنكه نبايد نگاه بالا به پايين را در گفتوگو رواج داد، گفتوگو كاركرد حل مساله دارد و اولين خروجي آن عبور از خشونت است؛ چون گفتوگو فرصت بروز خشونت را از طرفين ميگيرد و اگر دولت به معناي كلان آن با جامعه گفتوگو كند يقينا بستر تعامل؛ مانع بروز تنش خواهد شد. در دريافت ايدهها و بيان نيازها تنها چاره براي عبور از خشونت، گفتوگو است. بايد مطالبات در قالب، تعامل در بستر مكان با ايجاد فضا به دور از سدهاي ذكر شده تبيين شود. بايد پذيرفت كه تجربه زندگي جمعي و شهر به معناي اوج تمدن بشري در ايجاد اجتماعات همگون و همگرا در زيست اجتماعي مشترك در يك مكان به نام شهر؛ امري نيست كه بتوان بيتوجه به آن عبور كرد. اين تجربه نشان داده كه ميتوان با هم بود و براي رشد مكان زندگي و فضاي زيستي مشترك با هم همراه شده به شرط آنكه حق شهر و شهروند و دولت هر سه در گشودن باب گفتوگو پذيرفته شود.