از ابتداي ماه آخر پاييز تا به امروز، شاهد درگذشت چند هنرمند موسيقي بوديم؛ از شاهرخ شاهيد گرفته كه هنرمندي نامآشنا و پرطرفدار بود تا همايون خواجهنوري كه فعاليتهايش پس از سال 57 متوقف شد و كمتر كسي از او شناخت داشت. عباس جليليان، خواننده و آهنگساز بيحاشيه كه در غربت از دست رفت و هومن موسوي و نسترن هاشمي كه در جواني چشم از دنيا فروبستند. در ادامه نگاهي داريم به زندگي و هنر اين هنرمندان فقيد. البته پس از تنظيم و انجام اين گزارش خبر درگذشت محسن افتاده عضو اركستر سمفونيك تهران و بنيانگذار اركستر مجلسي رودكي و همچنين واهه هوانسيان كارشناس سرويس پيانو كه بسياري از كارشناسان از او به عنوان فردي كمنظير در حرفهاش ياد ميكنند نيز رسيد كه در فرصتي ديگر به جايگاه هنري اين دو هم خواهيم پرداخت.
عباس جليليان/ افزودن به موسيقي كرمانشاه
عباس جليليان متولد سال 1342 و اهل كرمانشاه بود. او خلاق و دغدغهمندانه كار هنرياش را پيش ميبرد؛ اگرچه با مشكلات بسياري دست و پنجه نرم كرد. فرشاد رستمي، موسيقيدان كرد درباره اهميت و جايگاه هنري عباس جليليان ميگويد: «ايشان بعد از انقلاب جزو كساني به شمار ميرفت كه پيشرو بود و يك نوع موسيقي را از دهه ۶۰ در زماني كه محدوديتهاي بسياري در موسيقي وجود داشت، به فرهنگ كرمانشاه اضافه كرد. در كرمانشاه محدوديت زيادي وجود داشت؛ فقط دو اركستر رسمي بود كه يكي مربوط به واحد موسيقي صدا و سيما و ديگري مربوط به اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي كرمانشاه ميشد كه خيلي محدود كار ميكردند و كارهايشان بيشتر مربوط به جنگ و آثار حماسي بود. آقاي جليليان در اين دوره يك موسيقي بزمي جديد را اضافه كرد و كارهايي را به ثمر رساند كه برگرفته از ملوديهاي قديمي و كردي بود و حتي شامل ملوديهاي جديدي كه خودشان انتخاب كرده و ساخته بودند هم ميشد. ممارست ايشان در چنين شرايطي باعث شد كه ماندگار شود و نامش در فرهنگ كرمانشاه باقي بماند. ساز اصلي ايشان، كيبورد و پيانو بود. ايشان از يكسري تكنيكها استفاده ميكرد كه ميتوانست سازهاي ايراني را با كليدهاي كيبورد نوازندگي كند و همان فضاي سازهاي آكوستيك را تداعي كند. اساسا خيلي خلاقانه و دلي به موسيقي نگاه ميكرد. عباس جليليان فرد بسيار محجوب و افتادهاي بود كه نه ادعاي هنري داشت و نه هرگز در اين واديها قدم برداشت، مدام فعاليت ميكرد و شايد شرايط باعث شد كه آنطور كه بايد ديده نشود. يكسري از آثارش را كه خودش در خانه ضبط كرد و ميتوان به آنها مجلسي گفت، چنان حس و حالي دارد كه شايد اگر با يك اركستر بزرگ ضبط ميشد چنين حسي را نداشت. ما قرار بود با يكديگر برنامه كنسرت بگذاريم اما متاسفانه هميشه گرفتاريهاي عباس زياد بود و من متاسفم كه اين همكاري اتفاق نيفتاد. حيف از هنرمنداني مثل عباس كه اينچنين غريبانه براي هميشه از جامعه هنري موسيقي خداحافظي ميكنند.»
جمشيد عزيزخاني دوست و همكار جليليان اينطور از او ياد ميكند: «آقاي جليليان يك مهندسِ موسيقي بود، علاوه بر نوازندگي خوب، فكر خوب براي تنظيم و ساخت موسيقي داشت و البته صداي منحصر به فردي هم در موسيقي كردي داشت. درباره آقاي جليليان، بايد بگويم كه كار ايشان بسيار متفاوت و خاص بود چون منحصر به فردترين احساسهاي موسيقي كردي را اجرا ميكرد و احساسي كه در صدا و آثار ايشان وجود داشت، در كمتر كسي ديده ميشود. من چندين برابر آقاي جليليان در راديو كار كردهام اما اگر بخواهم براي كسي پيشكشي يا آهنگي بفرستم حتما كارهايي را كه با عباس اجرا كرديم، خواهم فرستاد، نه كارهايي كه در راديو انجام دادهام. ايشان خيلي خوشصدا بودند ولي متاسفانه تلويزيون و راديو جاي همه نيست خود من هم در صدا و سيما كار كردهام ولي الان ديگر كار نميكنم؛ متاسفانه تلويزيون و راديو جاي كساني است كه ثناگو و دعاگو باشند. عباس در غربت و تنهايي رفت و بخش عمده آن هم به دليل كوتاهي نهادهاي متولي و وزارت ارشاد است، چون به او و امثال او بيتوجهي ميشود و به جاي اينكه اين افراد در صدر باشند افرادي كه هنرشان چندين درجه پايينتر است در صدا و سيما و همه جا همه كار موسيقي را ميكنند، كساني كه كارشان نوازندگي ساز است، رفتهاند خواننده شدهاند و صدا و سيما جولانگاه موسيقي درجه چندم شده است و امثال عباسها در اين ميان گم شدهاند و در عسرت زندگي ميكنند و در همان سختي هم از دست ميروند. عباس جليليان عزلتنشين شد و من ميدانم كه با چه سختيهايي دست و پنجه نرم كرد، در اين ميان صندوق اعتباري هنر و خانه موسيقي و انجمن و چه و چه، براي اين هنرمندان چه كاري كردهاند؟ ما كارهاي مشترك زيادي با هم داشتيم كه يكي نيمه كاره ماند و در برنامه دارم كه آن را هم سر فرصت تكميل كنم اما حيف از هنرمندي مثل عباس كه اينطور غريبانه رفت.»
نسترن هاشمي/ آهنگسازي و دغدغه خوانندگان زن
نسترن هاشمي يكي ديگر درگذشتگان ماه آخر پاييز بود، او كه متولد سال 1362 بود به گواه همكارانش روح جستوگري داشت، هاشمي مدرس دانشگاه، آهنگساز، نوازنده و مدرس سنتور بود. خبرگزاري مهر درباره اين هنرمند فقيد نوشته است: «اين نوازنده و آهنگساز موسيقي ايراني علاوه بر انجام فعاليتهاي متعدد در حوزههاي آموزشي و پژوهشي مولف چند كتاب آموزشي و آهنگساز پروژههاي موسيقايي متعددي بود كه از آن جمله ميتوان به آلبوم موسيقي «شعر زن» اشاره كرد كه سال ۱۳۹۷ به خوانندگي حسين عليشاپور پيش روي مخاطبان قرار گرفت. اين هنرمند فقيد طي سالهاي اخير سرپرستي گروه موسيقي «بانگ نو» را نيز برعهده داشت.»
درباره او از حسين عليشاپور پرسيديم. او از نسترن هاشمي اينطور ياد ميكند: «تجربه كاري ما برميگردد به ضبط تنها آلبومي كه ايشان منتشر كردند كه بنده در خدمتشان بودم و آن آلبوم را كه «شعر زن» نام داشت، خواندم. در آلبوم شعر زن روي اشعار حسين منزوي كار كرده بودند، البته اشعار ديگري هم بود ولي اسم آلبوم برگرفته از غزل آقاي منزوي با مطلع «زني كه صاعقه وار آنك، رداي شعله به تن دارد» نشأت ميگرفت. خانم هاشمي در كارشان بسيار جدي بودند و خيلي مشتاق. يادم هست زماني كه براي ضبط در استوديوي برادر ايشان حاضر ميشديم، چطور با عشق كار ميكردند. نگاه ايشان نسبت به آهنگسازي و تنظيم، نگاه ويژه خودشان بود و باتوجه به اين نگاه كارها را پيش ميبردند. بنا بود كه از اين آلبوم، يك اجراي صحنهاي هم داشته باشيم كه متاسفانه ميسر نشد و البته خانم هاشمي با دوستان ديگري كار كردند. ايشان خيلي جستوجوگر بودند و اين خصلت درنهايت منجر به اين شد كه وارد حوزه تدريس هم بشوند و در دانشگاه هم تدريس كنند. بنده شخصا افتخارم اين است كه بسياري از كارهايم به آهنگسازي آهنگسازان زن بوده است؛ آهنگسازاني مثل خانم هاشمي، خانم پاسدار، خانم ياسمين رحمتي، خانم شهناز مقدم كه با اين افراد آلبومهاي مشترك داريم و ايشان هم جزو معدود خانمهايي بود كه در حوزه آهنگسازي ايراني مشغول به فعاليت بودند و از دست رفتن ايشان، واقعا ضايعهاي است براي جامعه هنر و جامعه بانوان آهنگساز كه خودتان ميدانيد با چه محدوديتهايي كار ميكنند و با چه محدوديتهايي به تلاش خود ادامه ميدهند. خانم هاشمي سوابق فراواني در موسيقي داشتند، در بدو جواني و در سنين بسيار كم در اركستر شيدا به سرپرستي استاد محمدرضا لطفي ساز ميزدند و كلا برخاسته از آن مكتب و آن مسلك از موسيقي بودند و من درگذشت ايشان را به جامعه موسيقي و خانواده محترم ايشان تسليت عرض ميكنم.»
اين هنرمند موسيقي سابقه حضور در گروه شيدا به سرپرستي محمدرضا لطفي و گروه خورشيد به سرپرستي مجيد درخشاني را در كارنامه داشت، از ايشان گفتوگويي در خبرگزاري ايلنا منتشر شده كه در آن گفته است: «هيچگاه اجراي اختصاصي براي بانوان نداشتهام و شخصا تشكيل گروه بانوان را دوست ندارم و با آن موافق نيستم. همواره براي خوانندگان خانمي كه نميتوانند اجرا داشته باشند و در اين زمينه محدوديت دارند، غصه ميخورم. شخصا معتقدم اجرا براي يك گروه از مخاطبان چه خانمها چه آقايان، تاثيرگذاري لازم را نخواهد داشت، به همين دليل هم هست كه هيچگاه اجراي ويژه بانوان نداشتهام. البته براي دوستان و همكاراني كه گروه بانوان تشكيل ميدهند و به اجرا براي خانمها ميپردازند نسخه نميپيچم و نظراتم در اين باره شخصي است و آدمها نظرات و سلايق مختلف دارند ولي به هر حال ترجيحم اين است كه كار نكنم اما به قشر و جنسيتي خاص هم محدود نشوم. با توجه به كمبودي كه در زمينه خوانندگان داريم، اميدوارم روزي اين امكان ميسر شود كه از وجود خوانندگان خانم كشور كه بسيار خوش صدا هستند بهره ببريم.»
درگذشت نسترن هاشمي براي جامعه موسيقي ناباورانه بود و بسياري در فضاي مجازي با بازنشر ويديوها و تصاوير او از او ياد كردند؛ از جمله يكي از پيامهاي حسين عليزاده در صفحات مجازي فعالان موسيقي بازنشر شد كه در آن آمده بود: «نسترن، گلي از گلستان موسيقي ايران، همچو پرندهاي به سوي ابديت بال گشود. نسترن همواره عشق را در تكتك سيمهاي سازش مينواخت تا لاله و شقايق جاودان باشند. نسترن اينك مقامي است والا مقام در نغمهها، تا ميراث فرداها شود. مهر هرگز اينچنين غمگين نتافت. باغ، هرگز اينچنين تنها نبود. يادش در دلها جاودان./ حسين عليزاده پاييز 1402»
شاهرخ شاهيد/ يادآور دهه 50
شاهرخ شاهيد، يكي ديگر از هنرمنداني بود كه آذر ماه جاري درگذشت؛ هنرمندي كه پس از انتشار خبر درگذشتش تعداد زيادي از طرفداران او كارهاي اين خواننده از جمله كاري كه با مطلع «تو نيني چشات خيسه» را بارها بازنشر كردند. او آذر ماه سال ۱۳۲۸ در تهران متولد شد و فعاليت هنرياش را از
۱۲ سالگي در برنامه كودك راديوي ملي ايران آغاز كرد و به تشويق پدرش نزد اسماعيل مهرتاش رديفهاي موسيقي ايراني را فرا گرفت. شاهرخ شاهيد پيش از آنكه در سال ۱۳۵۴ براي تحصيل موسيقي به لسآنجلس برود، در ايران دو آلبوم موسيقي منتشر كرد.
هومن موسويزاده/ جواني با تجربههاي بينالمللي
هومن موسويزاده از نوازندگان و مدرسان حوزه نوازندگي گيتار كلاسيك نيز يكي ديگر از درگذشتگان آذر ماه سال جاري است، او متولد سال 1358 بود و نواختن گيتار را در سال 1368 آغاز كرد. خانه موسيقي درباره فعاليتهاي اين هنرمند جوان نوشته بود: «ازجمله فعاليتهاي او در اين سالها ميتوان به مجموعه آثار ثبت شده در كتابخانه كنسرواتوار پاريس و اخذ برد استادي افتخاري از دانشكده موسيقي دانشگاه ايالتي ميشيگان به پاس فعاليتهاي ارزشمند در حوزه گيتار كلاسيك اشاره كرد. مجموعه مقالات ثبت شده پيرامون تكنيكهاي نوازندگي مدرن گيتار و همچنين فعاليتهاي تحقيقاتي پيرامون گيتار كلاسيك در دانشگاههاي فدراتيو روسيه از ديگر فعاليتهاي اين هنرمند در عرصه موسيقي محسوب ميشد.» همچنين در صفحه مجازي سالنوا درباره اين هنرمند نوشته شده است: «او از سال 1376 فعاليتهاي هنري خود را با آموزش گيتار كلاسيك و همچنين اجراهايي براي اين ساز گسترش داد. از جمله استادان او ميتوان به آقايان ولايي، موذن، مظلوميان و مقدسي اشاره كرد. او همچنين در مستر كلاسهاي استادان نامدار گيتار كلاسيك از جمله ديميتري ايلاريانوف، آنتونيو كاوارلو، زاك برن اشتاين و... شركت كرد.»
همايون خواجهنوري/ نامي كه با مرگ سر زبانها افتاد
يكي ديگر از هنرمنداني كه درگذشت او در رسانههاي مختلفي منتشر شد، همايون خواجهنوري بود. خبرگزاري ايسنا خبري را در اين باره منتشر كرد كه در آن آمده بود: «همايون خواجهنوري كه چند هفته پيش بر اثر سانحه رانندگي از ناحيه گردن و ستون فقرات دچار مصدوميت شديد شده و در بيمارستان بستري شده بود، ۲۶ آذر ماه در ۷۷ سالگي دار فاني را وداع گفت. از خواجهنوري فقيد به عنوان يكي از نخستين نوازندگان حرفهاي گيتار بيس در ايران ياد ميشود كه در بسياري از آثار موسيقي پاپ از اواخر دهه 40 خورشيدي تا سال 57 نقشآفريني كرده است. همايون خواجهنوري شاگرداني از جمله فريدون فروغي و ليلي افشار را تربيت كرده است. اين هنرمند سابقه همكاري با آهنگسازاني از جمله محمد حيدري، واروژان، بابك بيات، انوشيروان روحاني، فريد زلاند و برادران چشمآذر را داشته است. اين هنرمند پس از انقلاب به حرفه عروسكسازي روي آورد.» در خبر ايسنا ذكر شده كه خواجهنوري استاد ليلي افشار بوده همچنين در كانال تلگرامي بيبيسي نيز آمده است: «آقاي خواجهنوري از اواخر دهه ۴۰ خورشيدي تا سال ۱۳۵۷ در بسياري از آثار ماندگار موسيقي پاپ نقشآفريني كرد. خواجهنوري اولين استاد گيتار فريدون فروغي بود و از اولين استادان ليلي افشار
به شمار ميرفت.»
براي اينكه اطلاعات بيشتري از اين هنرمند به دست بياوريم، به سراغ تعدادي از موزيسينها به ويژه گيتاريستها رفتيم اما متاسفانه كسي از او و فعاليتهايش اطلاع چنداني نداشت و حتي برخي نام او را نشنيده بودند. اين ناآشنايي با توجه به توقف فعاليت موسيقايي اين هنرمند كه بيش از 4 دهه به طول انجاميد، دور از انتظار نبود اما نكته جالب ارايه اطلاعات غلطي است كه توسط بسياري از رسانهها منتشر شد. رسانههاي رسمياي از جمله ايسنا و بيبيسي كه اين هنرمند فقيد را از استادان ليلي افشار معرفي كرده بودند؛ ما به سراغ دوستان ليلي افشار هم رفتيم تا بتوانيم از آنها اطلاعاتي كسب كنيم كه باز هم اين تلاش به جايي نرسيد، نميدانيم منبع اطلاعاتي اين رسانهها كجا بوده اما آنطور كه با دوستان ليلي افشار گفتوگو كرديم لااقل بخشي كه خواجهنوري را معلم افشار دانستهاند، رد شده است. ازجمله كاوه رحماني كه در سفرهاي ليلي افشار به ايران مديريت برنامه او را در شيراز داشته، اين مساله را رد ميكند و در گفتوگوي كوتاهي به «اعتماد» ميگويد: «به طور قطع چنين نبوده چون خانم افشار در ايران فقط مدت كوتاهي نزد آقاي داريوش افراسيابي كار كردند و سپس براي ادامه تحصيل به امريكا رفتند و هيچ معلم ديگري در ايران نداشتند.»
قدر مسلم 40 روز گذشته را در تاريخ این سالها بايد روزها و هفتههايي دانست كه موسيقي ايران با تراكم سفر ابدي هنرمندانش روبهرو بوده. روزهايي كه جان هوشمند اين خنياگران را از موسيقي ايران گرفت و بار ديگر سطري از فروغ فرخزاد را به يادمان آورد: «تنها صداست كه ميماند.»