تختي، فراموش شدني نيست
يونس هميالي
يك: هر سال به تبعيت از منطق تقويم به يك روز خاص براي جامعه كشتي ميرسيم. براي خيليها تكراري شده است، از نسلي به نسل ديگر. داستاني كه سينه به سينه نقل ميشود، اما اين بازگويي با ورزش و با پهلواني پيوند عميق و ناگسستني خورده است. اين روزها عقربههاي ساعت خود را لنگلنگان به روز موعد ميرسانند كه در افسونگري چهرهاش، اندوه جانكاه به صورت پنهان نقاشي شده است. آرام آرام با گامهاي خسته ميرود تا با افشاندن هزاران درد انباشته شده با اين روز ارتباط برقرار كند. شبيه همان يكشنبه غمانگيز هفدهم دي ۱۳۴۶ كه پهلوان غلامرضا تختي براي هميشه چشمهايش را بست و رخ در نقاب خاك كشيد.
دو: 56 سال از فراق مرد بيتكرار تاريخ كشتي ايران زمين ميگذرد و در اين ايام هر آنچه درباره شخصيت، زندگي و خاطرههاي او بايد گفته ميشد، انجام شده است. اما بازهم وقتي به روز سالمرگش ميرسيم، امكان ندارد اثري از نام پرآوازه، مرام و مسلك او در لابهلاي صفحههاي روزنامه، رسانههاي مكتوب و شبكههاي اجتماعي ديده نشود. ضرورتي ندارد با رنگ و لعاب دادن به چگونگي رفتنش از اين دنيا پرداخته شود، چراكه اين سفر پُرابهام دردي را معالجه نميكند. هيچگاه زيستن اين پهلوان وارسته و بيهمتا كمفروغ نميشود و رمز و راز جوانمردياش هيچ وقت اسير جبر زمان نخواهد شد.
سه: چهرهاي كه نمادي فاخر براي ميراث فرهنگ پهلواني در تاريخ معاصر اين سرزمين بوده و خواهد ماند، هرگز رنگ تباهي به خود نخواهد گرفت. تختي آنگونه زيست كه جايگاه ماندگاري در بطن ذهن و كالبد جامعه داشته باشد و مرور طريق زندگياش هرازگاهي تلنگري باشد براي همگان. ما اين روزها جاي خالي خصايل پهلواني او را در دنياي پيرامونمان بيشتر احساس ميكنيم. خصايصي كه بايد سرلوحه قرار بدهيم. اسطوره شدن و جاودانگي نام تختي مهمتر از پايان داستان زندگياش است.