• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۷ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5687 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۴ بهمن

ايتاليا و فاشيسم به روايت پالمر

مرتضي ميرحسيني

دستور ديكتاتور صريح بود و جاي حرف و حديث و تفسير نداشت. اينكه جز فاشيست‌ها، هيچ صنف و سنديكا و اتحاديه‌ ديگري در هيچ جاي ايتاليا حق فعاليت ندارد و همه مجوزهاي قبلي، بدون استثنا، لغو و بي‌اعتبار هستند (24 ژانويه 1924) . اين دستور، گام ديگر موسوليني و فاشيست‌هاي حامي او براي به انحصار كشيدن همه‌چيز در ايتاليا بود و به‌وضوح تماميت‌خواهي آنان را نشان مي‌داد. تماميت‌خواهي‌اي كه ويژگي بسياري از حكومت‌هاي قرن بيستم بود و موسوليني در آن پيشگام بود. رابرت پالمر مي‌نويسد «اگرچه حكومت توتاليتر و ديكتاتوري چنان در يكديگر مستحيل مي‌شوند كه تشخيص ميان آن دو غيرممكن است، اما بهتر است يكي را از ديگري جدا كرد. ديكتاتوري را كه يك پديده كهنسال در تاريخ است، عموما حكومتي دانسته‌اند كه صرفا به مقتضاي وقت و براي مواقع فوق‌العاده به آن توسل جسته مي‌شود و معتقدند كه جنبه موقتي دارد. حد اعلاي توصيفي كه از آن مي‌توان كرد اين است كه بگوييم ديكتاتوري عبارت از فرضيه‌اي حكومتي است. شيوه حكومت توتاليتر كه بعد از جنگ اول جهاني به وجود آمد صرفا حكومت نبود، بلكه فرضيه‌اي از زندگي و طبيعت بشري بود. هواخواهان توتاليتر مدعي نبودند كه اين شيوه به اقتضاي زمان و مكان پديد مي‌آيد، بلكه آن را از صور دائمي تمدن و جامعه مي‌دانستند و تا آنجا كه براي توجيه اين شيوه حكومت، حالت فوق‌العاده را مستمسك قرار مي‌دادند، زندگي را نيز حالتي هميشه فوق‌العاده تلقي مي‌كردند.» بحران‌هاي اقتصادي و ناآرامي‌هاي اجتماعي بعد از جنگ بزرگ، و رقابت‌هاي بي‌پايان سياسي نيز وجود چنين نگاهي در بسياري از مردم را توجيه مي‌كرد. ايتاليا به دولتي قوي و باثبات نياز داشت تا در تدبير مشكلات بكوشد و نظم و آرامش را در آن كشور احيا كند. فاشيست‌ها مدعي بودند كه اگر شرارت‌ها و مزاحمت‌هاي چپ‌ها را مهار كنند، از پس اين كار برمي‌آيند. موسوليني به صراحت مي‌گفت دموكراسي شيوه كهنه و ناكارآمدي است كه ديگر به درد ايتاليا نمي‌خورد و «مدعي شد دموكراسي مبارزه طبقاتي را تشديد، ملت را به عده بي‌شماري احزاب اقليت تقسيم مي‌كند و منجر به خودپرستي، بي‌حاصلي و تعلل و ياوه‌درايي مي‌شود. به‌جاي دموكراسي معتقد بود كه بايد زيرنظر رهبري نيرومند به اقدامات شديدي متوسل شد.» آن رهبر نيرومند - يا به لفظ ايتاليايي‌اش «دوچه» - هم كسي جز خودش نبود. پالمر مي‌نويسد «در عرض چند سالي بعد از 1924 موسوليني پارلمان ايتاليا را بدل به وجود بي‌خاصيتي كرده، عده شركت‌كنندگان در انتخابات عمومي را كسر نموده و به سانسور مطبوعات پرداخته بود، اتحاديه‌هاي كارگري را منحل ساخته و كارگران را از حق اعتصاب محروم نموده و ساير احزاب سياسي را به كل منسوخ كرده بود. دستگاه پليس مخفي داير و دادگاه‌هاي مخصوصي از براي محاكمه مخالفان سياسي رژِيم تأسيس شد.» هرجا هم كه اين روش‌هاي شبه‌قانوني و دادگاه‌هاي نمايشي در روز روشن به كار نمي‌آمد، مزدورهاي حزب، شبانه وظيفه سركوب و انجام آن كارهاي كثيف را انجام مي‌دادند. همين‌ها شماري از نمايندگان مجلس را كه به روش‌هاي فاشيست‌ها معترض بودند، كشتند و ديگران را نيز يا با ارعاب و تهديد ساكت كردند يا با رشوه و تطميع به زير سايه تاريك خود كشيدند. از آنجا كه چنين روش‌هايي در اروپا تازگي داشت، بسياري از اروپايي‌ها از تجزيه و تحليل درست اين تجربه جديد و آنچه واقعا در ايتاليا مي‌گذشت، عاجز بودند. «در ساير كشورها مردم گمان بردند كه فاشيسم احتمالا شق ديگري در مقابل حكومت دموكراسي يا پارلماني است و حتي آن را عملا دواي دردهايي مي‌ديدند كه هيچ‌كس نمي‌توانست منكر واقعيت آنها شود.» چپ‌ها از فاشيسم نفرت داشتند و به حد توان در ضديت با آن مي‌كوشيدند، اما بيشتر ثروتمندان جامعه، از ترس بلشويسم از موسوليني حمايت مي‌كردند. حداقل تا مدتي - پيش از آنكه گند ماجرا بالا بيايد و حوادث با دخالت ايتاليا در دومين جنگ جهاني به مسيري بي‌بازگشت بيفتند - از او و فاشيست‌ها حمايت كردند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون