نگاهي به سريال«تنها قاتلان در ساختمان»
اين ساختمان قاتل دارد
فاطمه كريمخان
تنها قاتلان در ساختمان، به نظر عنوان مناسبي براي يك سريال جنايي است. ماجرا جالبتر ميشود اگر بدانيد كه اين سريال كه سه فصل ده قسمتي آن تا به حال پخش شده، يك روايت جنايي كمدي است، اما شوخيهاي بسيار خوب سبك قديمياش تنها نقطه قوت و دليل لزوم تماشاي آن نيست، در واقع جنايت و شوخي، تنها بستري هستند براي گفتن حرفهاي مهمتر سريال.
خلاف اغلب نقدهايي كه بر اين سريال يا ساير محصولات رسانهاي مشابه آن نوشته ميشود، در اين جا هيچ اشارهاي به داستان گيرا و جذاب دو كمدين بسيار خوب و يك دختر جوان كه با معيارهاي خودمان متعلق به اواخر دهه شصت است مطرح نميكنم. همين قدر بدانيد كه در هر فصل از سريال، همهچيز در اطراف يك قتل و توليد يك پادكست مبناي يك جنايت واقعي ميچرخد. سه شخصيت داستان تلاش ميكنند با الگويي كه كمكم به سبك كارآگاهان غيرحرفهاي نزديك ميشود، پرده از راز جنايتي كه به شكلي به زندگي شخصي آنها هم مربوط است بردارند، اما ماجرا هميشه درست پيش نميرود. شخصيتهاي اصلي داستان يك بازيگر سريالهاي تلويزيوني در هفتادسالگي، يك تهيهكننده ورشكسته تئاتر در همان حدود سني، و يك دختر بيكار حدودا سيساله كه به لطف يكي از اقوام قرار است مدتي جايي براي خواب داشته باشد هستند. داستان از خلال طرح و حل يك معماي قتل در هر كدام از فصلها به زندگيهاي خصوصي آنها سرك ميكشد و چيزهايي در مورد فضا، آنچه باختهاند و آنچه ميخواهند به دست بياورند به ما ميگويد. در قسمت سوم به اين باغ گل جذاب، گل سرسبد مريل استريپ هم اضافه ميشود كه هر چند از جذبه معماي قتل كم ميكند اما جذابيت سريال را چندين برابر افزايش ميدهد.
روش حل معماهاي سريال بعد از فصل اول تكراري ميشود، همين طور امدادهاي غيبي كه براي حل آن از آسمان پليس نيويورك نازل ميشود قابل باور نيست، هرچند شخصيت پليس سريال يكي از بهترين شخصيتهاي حاشيهاي آن است. اصرار سريال به اينكه از يك فضاي مناسب براي همه گروههاي سني پيشتر نرود باعث ميشود بسياري از موقعيتهاي طنزي كه ميتوانيد به آن فكر كنيد در اين سريال ناديده گرفته شود، و همين طوري تعدادي از پاساژها و خرده داستانهاي آن گم ميشود يا از قلم ميافتد تا به مرور اهميت خود را از دست داده و نيمه تمام باقي ميماند. با اين حال تنها قاتلان در ساختمان، در رتبهبنديهاي سايتهاي عمومي و تخصصي از بابت كيفيت نمايشياش در جايگاه قابل ملاحظهاي قرار دارد، زير اين جذابيت نمايشي داستان ديگري براي كشف كردن وجود دارد.
توليد سريال تنها قاتلان در ساختمان، پيش از دوران همهگيري آغاز شده است، اما نميشود آن را از روح دوره همهگيري خالي تصور كرد. سريال با يك نماي بسيار جالب آغاز ميشود كه قرار است جوهر اصلي آن باشد، يك دختر جوان بلاتكليف، دو مرد كهنسال يكي با جايگاهي تثبيت شده و فراموش شده و ديگري فراموش شده و غرق شده در مشكلات يك شكست حرفهاي، از همين افتتاحيه معلوم است كه يكي از مسائل اصلي اين سريال «ارتباطات بين نسلي» است. تلاشي براي بازسازي پلي كه از ميان رفته است. وارد كردن آدمهاي متفاوت به زندگي، ستايش ميل به زندگي بعد از شكست عشقي، بعد از ضربه روحي، بعد از يك تنهايي طولاني، بعد از يك مجموعه اشتباهات حرفهاي، تاكيدي بر اينكه هر اتفاقي هم كه در زندگي بيفتد، تا زماني كه خورشيد طلوع ميكند بايد زندگي كرد، و براي هيچ كاري هيچوقت دير نيست.
ساختمان، يكي از اصليترين بازيگران سريال تنها قاتلان در ساختمان است. يك مجموعه آپارتمان كهنه در يكي از محلههاي قبلا متوسط، و حالا بسيار مرفه شهر نيويورك. در سريال، با نمايشي از دموكراسي خرد رو به رو هستيم، تلاشي براي برقراري ارتباط بين آدمهايي كه در هيچ چيز غير از محل زدگيشان با هم مشابهتي ندارند. خواستهها و ايدههايشان با هم فرق ميكند، علايقشان ميتواند باعث مزاحمت براي ديگران شود، و فعاليتهاي روزمرهشان ميتواند باعث دلخوري باشد، اما به همين تفاوتها و خواستهها و فعاليتهاي روزمره وقتي با همدلي نگاه ميكنيد، همهچيز عوض ميشود، در صداي تمرين موسيقي يك همسايه به جاي مزاحمت عشق پيدا ميشود، در تعميرات يك خانه، راهي براي رفع مشكلي ديگر پيدا ميشود، و از اين دست. ستايش جمع، به جاي فرو رفتن در تنهايي. مسووليتپذيري حتي در مقابل غريبهها به جاي سكوت و چشم بستن و در لاك خود فرو رفتن. راهپلهها، آسانسور، سالن اجتماعات و لابي ساختمان، سقف، و ساير مكانهاي مشترك بنا، در فصل دوم، راههاي مخفي كه آپارتمانها را به هم وصل ميكند، و در نهايت، وارد و خارج شدن به آپارتمانهاي ساكنان مختلف در فصل سوم، نمايشي از امكانات فراموش شده براي با هم بودني كه ميتواند به قيمت نجات دادن جان آدمها تمام شود. تصويري كه در اين سريال ارايه ميشود، طرح فرضي از يك جامعه متكثر است، به جاي فرد، جمع را محل اصلي شكلگيري زندگي معرفي ميكند. آن هم نه جمعي منتخب و يك دست، يا آن چنان كه در سريالهاي ژانر معمول است، جمعي خاص با استعدادهاي شگفتانگيز و پيشينههاي عجيب و غريب، بلكه جمعي از نظر نژادي، جنسي، گرايش، علاقه، سليقه و درآمد و سن متكثر، اما همزمان معمولي، متوسط، داراي معلوليت، فقير، تنها، رها شده، فراموش شده، مجرم، خائن و ... .
تنها قاتلان در ساختمان را بايد بيانيهاي عليه روانشناسي فردگرا هم در نظر گرفت. احتمالا اگر يك گروه از روان شناسان معتقد به اجتماعي بودن امر سلامت دور هم جمع شوند و بخواهند با رعايت «نزاكت سياسي» اين روزها سريالي بنويسند، دقيقا همين چيزي را مينويسند كه در تنها قاتلان در ساختمان شاهد آن هستيم. اهميت فرهنگي اين مجموعه در اينجا روشن ميشود. تمسخر روانشناسي متمركز بر «درمان فردي»، و در مقابل، ارايه يك راهحل جايگزين براي مسائل مربوط به سلامت روان، ايجاد جمعهاي دوستانه، مشورت با آدمها، مراقبت كردن از ديگران، و در مقابل اجازه دادن به ديگران براي مراقبت كردن از ما، در برابر پيام بسيار پر تكرار « حذف» كه مدام از دهان روانشناسي فردگرا و مثبتگرا شنيده ميشود. تلاش براي درك متقابل، پذيرش نقاط ضعف و قوت، پذيرش مرزبندي آدمها، عدم صداقت و منفعتطلبيهايشان و ادامه دادن به دوستي، علیرغم همه آنچه ممكن است با ميل ما مطابق و مساوي نباشد، از آن چيزهايي كه اين روزها هم در دنياي واقعي و هم در دنياي تلويزيوني بسيار كم ديده ميشود.
تنها قاتلان در ساختمان، به شكل قابل ملاحظهاي از روح دوران همهگيري متاثر است، وقتي كه نميتوانيد آن چه به سمتتان ميآيد را انتخاب كنيد، بايد با آن سازگار شويد و تلاش كنيد از امكانات موجود براي جان به در بردن از وضعيت استفاده كنيد. اين وضعيت ميتواند از دست دادن يك عشق باشد، يا رو به رو شدن با يك قتل، يا باختن يك داستان به يك توليدكننده مشهورتر از خودتان، يا كشف اين حقيقت كه همسرتان خيانت كرده است، و... با اين حال، زندگي بايد ادامه پيدا كند و براي ادامه زندگي، گريزي از راهروها، پلهها و آسانسورهاي مشترك نيست.