• ۱۴۰۳ جمعه ۱۵ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5690 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۹ بهمن

پيرامون چرايي و چيستي جشن سده

چهل روزگي خورشيد

علی نیکویی

سده جشن ملوك نامدار است | زِ افريدون و از جم يادگار است

(عنصري)

دهمين روز از ماه بهمن در تقويم باستاني ايرانيان جشن سده است؛ آيين سده با غروب خورشيد روز دهم از ماه بهمن برپا مي‌شود كه شاخص‌ترين ويژگي آن روشن كردن آتشي بزرگ است؛ امروزه جامعه زرتشتيان ايران پاسداران اين آيين كهن ايرانشهري هستند و آن را گرامي مي‌دارند.

پيش از پرداختن به اين مقاله در ياد داشته باشيم كه باشندگان ايران در دوران باستان جامعه‌اي كشاورز بودند و هيچ كاري در باور ديني ايشان برتر از كاشت و داشت و برداشت نمي‌بود؛ اين جمله از كتاب ديني قوانين ضدديو (ونديدادِ اوستا) كه مي‌گويد: «هر آنكس كه گندم مي‌كارد، راستي مي‌افشاند» به ‌وضوح به ما نشان مي‌دهد جايگاه والاي كشاورزي را در آموزه‌هاي ديني پيش از اسلام ايرانيان. در اين جامعه دهقاني هر چيزي كه براي كشاورزي مفيد بوده جنبه تقدس مي‌داشته و آفريده خداوندگار خوبي، اهورامزدا و هر چيزي كه براي كشت‌ و زرع مضر بوده، تجسم اراده پلشتِ اهريمني.

براي كشاورزي آب، خاك، باد، نور و گرماي خورشيد كه سازنده فصل‌هاي گرم سال و درآمدن محصول بوده داراي مطلوبيت هستند و سرما و خشكي و فصل‌هايي از سال كه خورشيد ساعات كمتري در آسمان است [پاييز و زمستان] عناصر نامطلوب. اگر اين بنيان فكري را در ذهن داشته باشيم بهتر متوجه آن نيايش داريوش بزرگ [شاهنشاه هخامنشي] به درگاه اهورامزدا مي‌شويم كه فرمود تا حك كنند: «اهورامزدا اين سرزمين را از دشمن، خشكسالي و دروغ در امان دارد.» زيرا خشكسالي مصيبتي برابر با يورش دشمن اجنبي به كشور دارد و به اندازه دروغ در پيشگاه خداوندگار راستگوي كريه‌المنظر است و حتي تصويرسازي از بهشت و جهنم براي ايرانيان باورمند زرتشتي در دوران باستان بسيار پاداش و عذابش قابل‌ درك براي جامعه كشاورزي بود؛ بهترين جايگاه مينوي براي روان درگذشتگان نيكوكار «گروتمان» ناميده مي‌شد سراي «نور و سرود» (1) و براي بدكاران «دوژنگه» سراي سرما و تاريكي بي‌پايان (2) .

اما در باب علت پيدايش اين جشن، افسانه‌هاي گوناگون آمده است، يكي از اين داستان‌ها به پيدايش آتش اشاره دارد. فردوسي مي‌گويد: هوشنگ پادشاه پيشدادي كه شيوه كشت و كار، كندن كاريز، كاشتن درخت... را به او نسبت مي‌دهند، روزي در دامنه كوه ماري ديد اژدهاپيكر پس سنگي برگرفت و به سوي مار انداخت تا او را بكشد، مار اژدهاپيكر خزيد و از تيررس سنگ شاه گريخت؛ اما از برخورد سنگ‌ها جرقه‌اي زد و آتش نخستين‌بار پديدار شد.

برآمد به سنگ گران سنگ خُرد | هم آن و هم اين سنگ گرديد خُرد

فروغي پديد آمد از هر دو سنگ | دل‌سنگ گشت از فروغ آذرنگ

نشد مار كشته وليكن ز راز | از اين طبع سنگ آتش آمد فراز

جهان‌دار پيش جهان‌آفرين | نيايش همي كرد و خواند آفرين

كه او را فروغي چنين هديه داد | همين آتش آن گاه قبله نهاد

يكي جشن كرد آن شب و باده خورد| سده نام آن جشن فرخنده كرد

هوشنگ شاه با ديدن شعله‌هاي آتش و نور زيباي آن به درگاه يزدان ستايش‌ها كرد و قدري از آن آتش گرفتند و چون شب فرارسيد جشني بزرگ از براي دست يازيدن بدين فروغ كه يزدان به او هديه داده بود، برپا كردند و آتشي سُتُرگ از آن شعله كه در كوه پديد آمده بود، ساختند و آتش را قبله خود نهادند و آن شب باده خوردند و اين جشن را سده ناميدند. داستان‌هاي ديگر در مورد علت پيدايش اين جشن آمده كه به ‌اختصار مي‌توان گفت: كيومرث را صد فرزند شد و چون اين يك‌صد فرزند به حد رشد رسيدند، جشني برپا شد و اين جشن را سده ناميدند؛ روايتي ديگر مي‌گويد: چون مشي و مشيانه (آدم و حواي زرتشتي) فرزندان‌شان به يك‌صد رسيد اين اتفاق را جشن گرفتند و آن را سده ناميدند. گروهي بر اين باورند از جشن سده تا نوروز پنجاه روز و پنجاه شب پيش است كه مجموع آن مي‌شود صد شب و روز به اين سبب اين امر جشن سده را پنجاه روز به نوروز برپا مي‌كردند...

جشن سده بي‌شك از دوراني بسيار كهن وجود داشته و در عصر ساسانيان باشكوه خاصي برپا مي‌شده، البته از اين جشن در اوستا و نوشته‌هاي پهلوي نامي برده نشده و شايد علت اين سكوت كتُب ديني زرتشتي در مورد سده آن باشد كه اين جشن از اعياد ايرانيان پيش از گرويدن به دين زرتشتي باشد؛ اگر قول بيروني را بپذيريم (3) كه اين جشن تنها در دوره اردشير بابكان (۲42 - ۲24 ميلادي) در زمره اعياد مذهبي درآمده و با آيين زرتشتي درآميخته و سپس صورت جشن ملي يافته و تا قرن‌هاي پس از اسلام دوام آورده، اين نظر بسيار محتمل است؛ زيرا دوره اشكاني و ساساني دوره درآميختن كامل فرهنگ بومي و آريايي با ديانت زرتشتي در ايران است.

جشن سده دقيقا در پايان چله بزرگ (4) قرار دارد و به اعتقاد عوام با به‌سررسيدن اين چله زمين بايد دزدانه نفسي بكشد؛ در شب جشن سده همگان به صحرا مي‌رفتند و بوته‌ها فراهم مي‌كردند و با آتش‌زدن بوته‌ها شادي و پايكوبي مي‌نمودند و باورمند بودند، آتش بازمانده اين آيين، سرما را نابود مي‌كند. گردآوري اين بوته‌ها فريضه‌اي عمومي بود، بزرگان و ثروتمندان مردماني را اجير مي‌كردند كه به جاي ايشان بوته گرد آورند. شاهان و بزرگان و مردمان هر يك به فراخور حال خود به تهيه هيزم و خار و خاشاك و به خصوص چوب گز مي‌پرداختند و پشته‌اي از آن مي‌ساختند تا در آتش بزرگ قرار دهند.

ابوالفضل بيهقي در مورد جشن سده در عصر اميرمسعود غزنوي (۱۰4۰-۱۰3۰ ميلادي) چنين مي‌گويد: و سده نزديك بود، اشتران سلطاني را و همه لشكر به صحرا بردند و گز كشيدن گرفتند تا سده كرده‌ايد... و گز ديگر جمع كردند كه سخت بسيار بود و كوهي برآمد بزرگ... و سده فراز آمد... و آتش به هيزم زدند و پس از آن شنيدم كه قريب ده فرسنگ فروغ آتش بديده بودند و كبوتران اندود بگذاشتند و ددگانِ برف اندود و آتش زده دويدن گرفتند و چنان سده‌اي بود كه ديگر چنان نديدم و آن به خرمي به پايان آمد(5).

اما اگر از وراي اسطوره‌ها كه پيرامون جشن سده را گرفته بگذريم، جشن سده نه ارتباطي به عدد صد دارد و نه به پيدايش آتش به دست هوشنگ پيشدادي!

سده از واژه اوستايي (SADA) كه اسم است گرفته شده و معني آن يعني ظهور، آشكارايي، پيدايش. جشن سده در واقع جشن چهل روزگي خورشيد است (6)، يعني چهل روز از شب يلدا (شب تولد خورشيد) گذشته است؛ پس اين روز را جشن مي‌گرفتند و آتش به ‌پا كردن نوعي جادوي گرم‌ كردن جهان به شمار مي‌آمده.

آيين مهرپرستي و خورشيد در باور ديني ايرانيان باستان

خورشيد در اسطوره‌هاي ايران باستان جايگاه والا و مقام شكوهمندي دارد، در روزگار پيش از ظهور زرتشت خورشيد به شكل ايزدي نيرومندي با نام مهر يا ميترا مورد پرستش بوده و در روزگار پسازرتشت به عنوان آفريده خداوند (اهورامزدا) مورد تكريم و احترام بود؛ مهر تا پيش از ظهور زرتشت مقام خدايي داشت و پس از آن نيز حضور قوي داشته؛ اما از رتبه خدايي به جايگاه ياور اهورامزدا تنزل مقام كرد؛ بي‌شك خورشيد و اهميت آن و پرستش اين عنصر حيات‌بخش و شباهت‌ها و ويژگي‌هاي آن با ايزد مهر كه ايزد روشنايي و فروغ به شمار مي‌آيد، سبب شد كه خورشيد به ‌تدريج با ايزد مهر يكسان شمرده شود و سوگند خوردن به خورشيد مترادف با سوگند خوردن با مهر و سوگند با پروردگار مطلق شناخته شود. (7) در اسطوره‌هاي ديني زرتشتي، اين خورشيد است كه همه ‌چيز را مي‌داند و همه‌ چيز را مي‌بيند (8) و پيمان‌ها را گواهي مي‌كند (9).آن چيز كه در ميان ايرانيان باستان به خورشيد درجه بالاي تقدس مي‌داد صرفا خورشيد بودنش نبود؛ بلكه انوار خورشيد بود و مهر ايزد نور است، بهترين تفسير از ارتباط خورشيد و ميترا مي‌تواند اين باشد كه ميترا خود خورشيد نيست، بلكه نور و روشنايي است كه تاريكي را زايل مي‌كند و زندگي و شادماني را به زمين هديه مي‌كند و با گرما و انوارش طبيعت را بارور مي‌سازد، ديوهايي كه در تاريكي به‌سر مي‌برند و سبب انتشار گناه و نافرماني و ناپاكي و خشكي و بي‌بركتي زمين مي‌شوند را دور مي‌كند (10) . در اسطوره‌هاي ايراني؛ نخستين ايزدي كه با ميترا زورآزمايي مي‌كند خورشيد است و چون در اين نبرد ميترا بر خورشيد پيروز مي‌شود، ناچار خورشيد با ميترا پيمان همكاري مي‌بندد و در ازاي اين پيمان از نشان دوستي برخوردار مي‌شود. پس ميتراي پيروزمند بر اثر اين توافق تاج درخشاني بر سر خورشيد مي‌نهد كه از آن‌ پس در مسير گردش روزانه خود همواره اين تاج را بر سر حفظ مي‌كند؛ پس از غلبه در نبرد با خورشيد، ميترا بر پا مي‌ايستد و دست راست خويش را به سوي خورشيد دراز مي‌كند و پيمان دوستي را با فشردن دست او استوار مي‌كند؛ از آن‌ پس اين دو پشتيبان هم و همواره يار وفادار براي يكديگر مانده‌اند (11). در ادبيات ديني ايرانيان جايگاه قرارگيري خورشيد و ميترا كاملا مشخص است، اهورامزدا در قلمروي بي‌پايان، با فاصله از خورشيد كه به ‌اندازه فاصله خورشيد از زمين است فرمانروايي مي‌كند، اهريمن در قلمروي تاريكي مطلق است و ميترا در حدفاصل ميان اين دو قرار دارد (12).

در باور ايرانيان باستان داستان‌هايي اشاره به زاييده شدن ايزد مهر دارد كه نيرويي باطني و سحرآميز مهر را از درون صخره‌اي به جهان خارج، بيرون افكنده است؛ ميترا در اين حالت كاملا عريان است و كلاه فريجي (13) به سر دارد، دستش را بلند كرده و خنجري و مشعلي به آن گرفته است، او زاييده روشنايي است و از دل سنگي ‌زاده شده است. صخره‌اي آبستن شد و ميترا را زاييد (14) . جدا از چگونگي زايش مهر، زمان زاييده شدن مهر نيز درخور توجه است، زيرا تولد مهر يك حادثه نجومي است كه يك شب در سال رخ مي‌دهد و آن شب يلداست كه چندين هزاره در ايران سابقه دارد، ۳۰ آذر يا ۲۱ دسامبر كوتاه‌ترين روز و بلندترين شب را در طول سال دارد؛ اما بلافاصله پس از آغاز دي، روزها به ‌تدريج بلندتر و شب‌ها كوتاه‌تر مي‌شود، زين رو اين شب را شب يلدا به معني تولد خورشيد شكست‌ناپذير كه همان ايزد مهر بود، ناميده‌اند (15) .

در ديانت زرتشتي نيز خورشيد در شمار مطهرات و پاك‌كننده‌هاست؛ در اكثر فرگردها كه در رابطه با احكام است، خورشيد به عنوان پديده‌اي از آفرينش كارش پاكيزه كردن و از ميان ‌بردن آلودگي‌ها و نجاسات است، در فرگردهاي ۵ و ۶ ونديداد اين نكته به خوبي نمايان است كه چگونه عمل خورشيد نگرشي را نشان مي‌دهد. اين عمل را در بارگاه مردگان به‌ جاي مي‌آوردند، مرده را از كته (16) بيرون مي‌بردند و در فصل مناسب به سوي دخمه حمل مي‌كردند و در بلندي كوه و تپه‌اي قرار مي‌دادند به‌گونه‌اي كه چشم‌هايش رو به خورشيد قرار مي‌گرفت و اين نوعي وسيله آمرزش بود، اگر مزداپرستان مردگان خود را خورشيد نگرشي نمي‌كردند؛ مانند اين بود كه مرد پارسايي را كشته‌اند (17)‌. در كتاب پهلوي شايست و ناشايست در مورد پرهيز از آلودگي خورشيد و حفظ تقدس آن احكامي موجود است كه زن دشتان (18) به خورشيد و ديگر روشني نبايد بنگرد ... (19)

بنابراين جشن سده با شب يلدا [شب تولد خورشيد] ارتباط پيدا مي‌كند، باورمندي به تولد خورشيد و جشن سده از عقايد برگرفته از آيين مهرپرستي در ايران است؛ جشن سده مانند برپايي جشن تولدي است براي خورشيد. در سرزمين ايران حتي امروزه نيز براي كودكان جشن چهل‌روزگي برپا مي‌دارند يا براي مردگان مراسم شب چهلم برگزار مي‌كنند كه بي‌شك تقدس چهل در ارتباط با آيين مهر در ايران است؛ پس بر ما و شما جشن چهل روزگي خورشيد [جشن سده] شادباش.

 

منابع

1- آذرگشنسب، اردشير. (1372) مراسم مذهبي و آداب زرتشتيان. انتشارات فروهر.

2- اولانسي، ديويد. (1396) پژوهشي نو در ميتراپرستي. ترجمه مريم اميني. نشر چشمه.

3- بويس، مري. (1393) رپيثوين، نوروز و جشن سده. بهارستان ايران. ش ۲. صص ۱۷-۳۰.

4- بيروني. (1318) التفهيم. تصحيح جلال همايي، تهران. چاپخانه مجلس.

5- بيهقي، ابوالفضل. (1356) تاريخ بيهقي. تصحيح علي‌اكبر فياض. انتشارات دانشگاه مشهد.

6- جوادي، شهره و نيكويي، علي. (1394) اسطوره خورشيد در هند و ايران. هنر و تمدن شرق، ۳ (10)، ۱۵-۲۱

7- رضي، هاشم. (1376) ونديداد. ج ۴. تهران نشر فكر روز.

8- رضي، هاشم. (1381) آيين مهر (تاريخ آيين رازآميز ميترايي) . تهران، انتشارات بهجت.

9- كومن، فرانس. (1383) آيين پر رمز و راز ميترايي، ترجمه هاشم رضي.تهران.انتشارات بهجت.

10- مزداپور، كتايون. (1369) شايست و نشايست. تهران. موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.

11- نيكويي، علي. (1397) مطالعه تطبيقي اساطير ايران و ارمنستان با تكيه ‌بر ايزد «مهر». هنر و تمدن شرق، ۶ (19) .

 

پاورقي‌ها

1- نگاه كنيد به: (آذرگشنسب، ۱۳۷۳: ۳۷)

2- نگاه كنيد به: (دهخدا، لغتنامه، مدخل دوزخ)

3- نگاه كنيد به: بيروني، التفهيم. تصحيح جلال همايي، چاپخانه مجلس. ۱۳۱۸.ص۲۵۷

4- چهل روز اول فصل زمستان (اول دي تا دهم بهمن) را كه سرماي شديد و سوزناكي پديدار مي‌گشت و از نظر زماني طولاني‌تر بود را چله بزرگ نام نهادند و از دهم بهمن تا اول اسفند كه از نظر زماني نصف چله بزرگ است را تحت عنوان چله كوچك قلمداد مي‌كردند.

5- بيهقي، ۱۳۵۶: ۵۷۲

6- بويس، ۱۳۹۳: ۳۰

7- جوادي؛ نيكويي. ۱۳۹۴: ۱۶

8- نگاه كنيد به: يشت ۱۰/۲۷: قهرماني با ده‌ هزار چشم، فريب‌ناپذير كه همه ‌چيز را مي‌داند.

9- نگاه كنيد به: يشت‌هاي ۳۵ و ۶۵.

10- كومن، ۱۳۸۳: ۲۵

11- كومن، ۱۳۸۳: ۱۳۴

12- كومن، ۱۳۸۳: ۳۰

13- كلاهي منسوب به اهالي فريجيه در آسياي صغير، يعني كلاه‌ نمدي با راس خميده كه در هنر يونان و روم باستان دال بر شرقي بودن شخص است. (اولانسي، ۱۳۸۰:۵۷)

14- رضي، ۱۳۸۱:۲۹۶

15- نيكويي، ۱۳۹۷:۳۲

16- كته Kata اتاقي بوده كه زرتشتيان در شرايط خاصي [مانند شرايط جوي يا حوادث اجتماعي] كه امكان بردن اجساد مردگان‌شان به برج فراموشي نداشتند دو تا سه شب و در صورت ضرورت تا يك ماه آنجا با شرايط خاص امانت مي‌گذاشتند. (براي اطلاعات بيشتر نگاه كنيد به: رضي، ۱۳۷۶، ج ۴: ۱۸۷۵)

17- رضي، ۱۳۷۶، ج ۴: ۱۸۷۵

18- زنان دشتان؛ مراد زناني كه دچار عادت ماهيانه مي‌شوند.

19- مزداپور، ۶۴: ۱۳۶۹


باشندگان ايران در دوران باستان جامعه‌اي كشاورز بودند و هيچ كاري در باور ديني ايشان برتر از كاشت و داشت و برداشت نمي‌بود؛ اين جمله از كتاب ديني قوانين ضد ديو (ونديدادِ اوستا) كه مي‌گويد: «هر آنكس كه گندم مي‌كارد، راستي مي‌افشاند» به ‌وضوح به ما نشان مي‌دهد جايگاه والاي كشاورزي را در آموزه‌هاي ديني پيش از اسلام ايرانيان. در اين جامعه دهقاني هر چيزي كه براي كشاورزي مفيد بوده جنبه تقدس مي‌داشته و آفريده خداوندگار خوبي، اهورامزدا و هر چيزي كه براي كشت‌ و زرع مضر بوده، تجسم اراده پلشتِ اهريمني.


 ابوالفضل بيهقي در مورد جشن سده در عصر اميرمسعود غزنوي (۱۰4۰-۱۰3۰ ميلادي) چنين مي‌گويد: و سده نزديك بود، اشتران سلطاني را و همه لشكر به صحرا بردند و گز كشيدن گرفتند تا سده كرده‌ايد... و گز ديگر جمع كردند كه سخت بسيار بود و كوهي برآمد بزرگ... و سده فراز آمد... و آتش به هيزم زدند و پس از آن شنيدم كه قريب ده فرسنگ فروغ آتش بديده بودند و كبوتران اندود بگذاشتند و ددگانِ برف اندود و آتش زده دويدن گرفتند و چنان سده‌اي بود كه ديگر چنان نديدم و آن به خرمي به پايان آمد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون