• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5694 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۱۴ بهمن

تلافي هيتلري

مرتضي ميرحسيني

به ندرت چيزي را فراموش مي‌كرد. به‌ويژه بدي‌هايي كه ديگران به او كرده بودند. راينهولد هانيش را هم كه زماني در مانرهايم اتريش هم‌خوابگاهي‌اش بود به تلافي نارفيقي‌هاي گذشته سربه‌نيست كرد. ماجرا به سال 1909 و پس از آن برمي‌گردد، زماني كه محافل هنري وين هيچ تمايلي به پذيرش هيتلر در جمع خودشان نشان نداده بودند. روزهايي كه او آه در بساط نداشت و از خدمت اجباري در ارتش اتريش نيز طفره مي‌رفت. به اين در و آن در مي‌زد و حتي نوشته‌اند كه بيشتر شب‌هايش را روي نيمكت پارك صبح مي‌كرد. بعد در خوابگاه مردانه مايدلينگ - كه از قضاي روزگار متعلق به يهودي ثروتمندي بود - مقيم شد. همانجا هم بود كه هنرمند درجه چندمي به اسم راينهولد هانيش سر راهش قرار گرفت. به روايت فرانك مك‌دانو «هانيش هيتلر را مجاب كرد دست‌خطي به يكي از اقوامش بنويسد و تقاضاي مقداري پول كند تا بتواند وسايل نقاشي بخرد و از قِبل هنرش درآمدي عايد كند. هانيش به هيتلر اطمينان داد در ازاي دريافت مبلغي به جاي حق‌العمل، نقاشي و كارت‌پستال‌هاي او را به فروش برساند. هيتلر نيز به يوهانا خاله هميشه وفادارش نامه‌‌اي نوشت و در جواب 50 كرون در جوف يك نامه به دستش رسيد. هيتلر با اين مبلغ براي خود پالتويي تهيه كرد و مقداري لوازم نقاشي خريد.» اين دو با هم به مانرهايم رفتند و پانسيون بهتري براي اقامت پيدا كردند. طبق مقررات آن پانسيون، از اتاق‌ها فقط براي استراحت استفاده مي‌شد و هيتلر اجازه نقاشي در اتاقش را نداشت. گوشه سالن بزرگ آنجا مي‌نشست و مشغول كار مي‌شد. «اين وضع بي‌شك براي فردي كه آرزو داشت روزي هنرمند بزرگي شود، كسر شأن بود. با اين حال، ايامي كه هيتلر در مانرهايم سپري كرد از او مردي واقعي ساخت و اين باور را در ذهن او رسوخ داد كه زندگي مبارزه‌اي است بي‌امان و تنها آناني از اين كشمكش پيروز و سربلند بيرون مي‌آيند كه اراده پولادين و عزم راسخ داشته باشند.» كارش گرفت، البته نه به عنوان هنرمندي كه آرزويش را داشت. كارت‌پستال مي‌كشيد و پوستر تبليغاتي طراحي مي‌كرد و به كافه‌ها و مهمان‌خانه‌هاي اطراف مي‌فروخت. بيشتر مشتري‌هايش را هم هانيش برايش پيدا مي‌كرد و سهم اندكي از فروش را براي خودش برمي‌داشت. حداقل تا مدتي روند كارها چنين بود. تا اينكه هيتلر شنيد يكي از كارهايش به قيمت پنجاه كرون فروش رفته، اما هانيش به دروغ به او گفته بود قيمت آن فقط ده كرون بوده است. هيتلر كه احساس مي‌كرد به اعتمادش خيانت شده، نه فقط به دوستي‌اش با هانيش پايان داد كه به دادگاه رفت و از او شكايت كرد. براي اثبات دروغگويي دوست سابقش، گوشه‌هايي از جرايم ديگر او را نيز در دادگاه برملا كرد. آن زمان هانيش را مجرم شناختند و حكم به حبس يك هفته‌اي او دادند. اما ماجراي اين دو، آن زمان و به اين سادگي تمام نشد. بعدها در اوايل دهه 1930 ميلادي، احزاب رقيب حزب نازي در جريان رقابت‌هاي سياسي آلمان، در تلاش براي بدنام و بي‌اعتبار كردن هيتلر، هانيش را به بازي گرفتند و خاطراتي از او را كه به گذشته هيتلر ارتباط داشت در روزنامه‌هاي‌شان منتشر كردند. هانيش هم كه هنوز از ماجراي مانرهايم دلخور بود، در بازي آنان شركت كرد و از ايفاي اين نقش به شهرتي كه سال‌ها در حسرتش بود، رسيد. خطايش اين بود كه برتري و قدرت‌گيري حزب نازي و بعد ديكتاتوري هيتلر را پيش‌بيني نمي‌كرد. در 1936 شكار گشتاپو شد و به اتهام نشر اكاذيب به زندان افتاد. همانجا هم، در چنين روزي از سال 1937 او را كشتند. گفتند در زندان سكته قلبي كرده است، اما كمتر كسي اين گفته را باور كرد. خيلي‌ها مي‌دانستند كه ماجرا از كجا آب مي‌خورد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون