شهربند هواي تهران
محسن آزموده
از چند هفته قبل با چند نفر از دوستان قرار گذاشتهايم كه آخر هفته و به مناسبت نزديك شدن به تعطيلات به مسافرت برويم. از خدا پنهان نيست، از شما چه پنهان كه يك مويم هم راضي به اين سفر نيست، چاره چيست؟ قول دادهام و دوستانم هم كلي برنامهريزي كردهاند و وقت گذاشتهاند. اما هر چه به موعد مقرر نزديكتر ميشويم، غصهدارتر ميشوم. لابد پيش خودتان ميگوييد، دردت چيست؟ سفر كه خوب است؟ پول نداري؟ مشكل مالي داري؟ كم خرج سفر كن، ميروي و چند روزي از اين آلوده بازار پرهياهو فرار ميكني و آب و هوايي تازه ميكني و برميگردي! بله. تا حدودي درست حدس زدهايد. اين روزها، با اين وضع اسفناك تورم و گراني، آدم بخواهد از تهران تا شاهزاده عبدالعظيم كه چه عرض كنم تا خانه پدر و مادرش برود، حسابي در خرج ميافتد، تازه اگر درآمدي باشد كه بشود خرج كرد. اما نه، واقعيت اين است كه اينبار مساله فقط مالي نيست، چون دوستانم از قضا آدمهاي قانع و كمخرجي هستند و در برنامهريزيشان كمترين مخارج را لحاظ كردهاند.
مساله اينبار خارج شدن از تهران است. شك ندارم از چهارشنبه كله سحر، بلكه از سهشنبه غروب، خروجيهاي تهران قفل ميشود و ترافيك وحشتناكي چشم انتظار قدوم مبارك مسافران است. فرقي هم نميكند به كدام سو، شمال، جنوب، شرق، غرب. از هر طرف كه برويد، جز وحشتتان نميافزايد. هر تدبيري هم كه بينديشيد، افاقه نميكند. تا چند سال پيش آدمهاي زرنگ و باهمت، كارهاي عجيب و غريب ميكردند، مثلا ساعت دو و سه بامداد راه ميافتادند يا مسيرهاي غيرمتعارف را انتخاب ميكردند. حالا اما همه ناگزير «زرنگ و باهمت» شدهاند و ديگر اين چارهانديشيها جواب نميدهد. در روزهاي منتهي به تعطيلات، هر ساعتي از شبانهروز، از هر مسيري كه بخواهيد به سفر برويد، بالاخره يك جا گير ميافتيد و بايد پيه دستكم چهار-پنج ساعت ترافيك را به تن خودتان بماليد.
گاهي خدا خدا ميكنم كه يك وقت خداي نكرده، اتفاق ناگواري در تهران نيفتد، مثلا زبانم لال، سيلي، زلزلهاي، جنگي يا... در كنار دهها سناريوي وحشتناكي كه كارشناسان بلاياي طبيعي و غيرطبيعي براي چنين موقعيتهاي دهشتباري تصوير ميكنند، يكي ترافيكهاي چند ده كيلومتري در خروجيهاي تهران است، صفهاي عظيم و بيپايان از مردمي كه پياده يا سواره، ميخواهند از آن بگريزند و مفري نمييابند. به عبارت ديگر، تهران بدل به حصري بزرگ شده، بسيار بزرگ كه ساكنانش صبح تا شب و شب تا صبح، در ترافيك و آلودگي اين طرف و آن طرف ميروند، اما محدوده گشت و گذارشان به همين چارچوبها محصور است و اگر آخر هفتهاي يا تعطيلاتي پيش بيايد و فرصتي فراهم، تا كمي بندهاي نامرئي قسط و قرض و مرخصي و چك و گراني و تورم شل كنند و به يك طرفي بروند تا نفس راحت بكشند، با چنان سد سديدي از ترافيك مواجه ميشوند كه عطاي سفر را به لقايش ميبخشند. مخلص كلام آنكه تهرانيها، بيشتر از آنكه شهروند اين كلانشهر بيدر و پيكر باشند، «شهربند» آن هستند، منتها «شهربنداني» كه آنقدر درگير مشكلات ريز و درشت و صد البته جذابيتهاي برق برقي و پولكي آن هستند كه متوجه ريسمانهاي نامحسوس نميشوند و تنها در موقعيتهاي خاص مثل تعطيلات است كه درمييابند، عجب گيري افتادهاند و چارهاي ندارند جز آنكه به قول سعدي، بنشينند و صبر پيش گيرند، دنباله كار خويش گيرند.