• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5704 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۹ بهمن

كوروش كمپاني و كاسبان رويا

خانم تميزكار مي‌گويد: «دخترم پرسيده چرا من رو به دنيا آوردين؟! نمي‌اومدم بهتر بود»، قبل‌ترش داشت تعريف مي‌كرد كه بچه يك ‌سال است رشته كامپيوتر مي‌خواند و هنوز نتوانسته برايش يك لپ‌تاپ يا تبلت بگيرد. توي خانه‌اي چهل‌ متري پنج نفره زندگي مي‌كنند و اجاره و خرج زندگي، به سهم تبلت بچه نمي‌رسد. دارم به حرف‌هايش فكر مي‌كنم و حواسم به توييت‌هاست كه روي گوشي‌ام اسكرول مي‌كنم. مردم رفته‌اند و پولشان را دا‌ده‌اند به شركتي كه آيفون بيست ميليوني بگيرند. حالا مالك شركت، پول را برداشته و فرار كرده و «كوروش كمپاني» شده هشتگ داغ توييتر سابق و ايكس فعلي. عده‌اي سلبريتي‌هاي مجازي را سرزنش مي‌كنند كه چرا براي اين شركت تبليغ كردند و عده‌اي ديگر هم مردم مال‌باخته را كه آخر عقل‌تان كجا بود كه فكر كرديد آيفون ۳۳ ميليوني در بازار ناگهان 10 ميليون تومان زير قيمت به دست‌تان مي‌رسد. تكليف سلبريتي‌ها كه مشخص است؛ از فوتباليست تا بازيگر و چهره‌هاي يك شبه فالوئر گرفته، كسب و كار امروزشان در اينستاگرام است، پول مي‌گيرند كه تبليغ كنند و اهميت خاصي هم ندارد كه محصول مورد تبليغ چه چيزي است، چه كيفيتي دارد و چطور دست مشتري مي‌رسد. راستش را بخواهيد من فكر مي‌كنم تكليف آن مردمي كه ناگهان از خريد آيفون 20 تومني ذوق‌زده شده‌اند هم مشخص است. توي روزگاري كه همه‌ چيز سخت است، امكان رسيدن به آرزوهاي ساده و كوچك با تخفيفي

 10 ميليون توماني، وسوسه‌اي نيست كه راحت از آن بگذري. 
ويديوهاي مدير كمپاني را اگر ديده باشيد، مي‌بينيد كه وعده داده، محصولات ديگر را هم بعد از گوشي آيفون عرضه مي‌كند. خب، مثلا اگر به همين خانم تميزكار بگوييد مي‌تواند تبلت 10 ميليون توماني را با دو ميليون تومان براي دخترش بخرد، فكر مي‌كنيد كه حساب و كتاب مي‌كند يا پرس و جو كه بخرم يا نه؟! قطعا خير. نگاه مي‌كند و مي‌بيند فلان بازيگر و بهمان بازيكن تيم ملي آمده‌اند و به‌به و چه‌چه كرده‌اند كه كار شركت درست است و ديگر نيازي نمي‌بيند كه اعتماد نكند. دخترش يك‌ سال است كه لنگ يك تبلت است و كار رسيده به افسردگي و سوال‌هاي وجودي، چرا نخرد؟! چرا اعتماد نكند؟! 
توي روزگاري كه سهم آدم‌ها از آرزوهاي‌شان اندك است، توي روزگاري كه دخل و خرج نمي‌چرخد و كسي از فردايش خبر ندارد، كاسبان رويا فرصتي طلايي دارند.
نمونه‌اش همين اميرحسين شريفيان كه هنوز 30 سالش نشده اما آن‌قدر باهوش بوده كه بداند مردم اگر نان ندارند، اگر سفره‌شان خالي است، اگر به فردا مطمئن نيستند و حتي اگر در هيچ زندگي مي‌كنند، اما به خصلت آدميزادي تنها و تنها به يك چيز وفادارند و آن‌هم رسيدن روياي داشتن امكانات ساده است. نمونه اين رويافروشي هم بسيار است، نه در اينستاگرام كه در هر پلتفرم ممكني، شيادان و كلاهبرداران مشغول به كارند. بعضي‌ها تبليغ مي‌كنند كه بياييد كدملي‌تان را بفروشيد، بعضي‌ها مي‌گويند به منبع ارز نيمايي دسترسي داريم، بعضي ديگر با قرعه‌كشي و وام مشغولند و...
مردم حيران و سرگردان و تحقير شده از وضع موجود مي‌خواهند به طنابي براي رسيدن چنگ بيندازند و كلاهبردار هم هرچه باهوش‌تر، طناب فرضي را كلفت‌تر ترسيم مي‌كند و رويا را مي‌فروشد و بعد هم الفرار.
توي اين چرخه اما جاي يك چيز بدجوري خالي است و مورد سوال؛ نهادهاي نظارتي كجا هستند؟! نهادهايي كه پيج ورزشكاري كه روزانه از اميد به زندگي مي‌گويد و حركت كردن را بي‌بهانه مي‌بندند، كسب و كارهاي آنلاين را تحت فشار مي‌گذارند كه اين‌طور كنيد و آن‌طور، مدام مشغول اطلاعيه دادن و روايت حواس‌جمعي و تحت‌نظر گرفتن آدم معمولي‌ها هستند و حتي حواس‌شان به فروشنده‌هاي ماگ و محتواي رو ماگ هم هست، چرا به ساز و كار شركتي مثل «كوروش كمپاني» شك نكردند؟! چرا يك ‌نفر نرفته بپرسد: «آقاي شريفيان، اين دعاي خيري كه مي‌گويي دقيقا چه دعايي است كه كسب و كارت گرفته و رويا مي‌فروشي و دو هزار ميليارد تومان توي حسابت سرازير شده؟!» چرا يك ‌نفر از بازيگر و بازيكني كه با سرافراشته توي استوري و پست‌هايش كاسب رويا را تبليغ كرده نپرسيده: «ساز و كارت براي تبليغ چيست؟!» 
مي‌دانيد؛ ما آدم معمولي‌ها خوب مي‌دانيم كه توي زندگي معمولي، براي هر قدمي بايد جوابگوي كسي باشيم. توي اينستاگرام جوابگوي پليس فتا، توي خيابان جوابگوي اس‌ام‌اس‌هاي نرسيده حجاب. توي بانك براي يك وام ساده جوابگوي ضامن و سفته هزارجور اطمينان كه دزد نيستيم و پول را پس مي‌دهيم و جواب‌هايي ديگر كه واقعا مثال‌هايش را همه مي‌دانيم. اما چطور مي‌شود عده‌اي جوابگوي هيچ‌چيز نيستند؟! چطور مي‌شود رويا را فروخت، پول را برداشت و بعد سر از دوبي و كانادا و نقطه‌هاي ديگر دنيا درآورد و تمام؟! اين يك معادله ساده است و يك پرسش ساده: بهتر نيست كه نهادهاي نظارتي براي مدتي توان و هزينه و انرژي خود را صرف پيدا كردن كلاهبردارهاي واقعي كنند؟! شايد اگر درگيري پرداختن به زندگي ساده مردم ساده نباشد، نقطه‌هاي سياه كلاهبرداري خودشان را پررنگ‌تر نشان دهند و در اين زمانه سخت معيشتي، «كوروش كمپاني»هاي ديگر فرصتي براي كاسبي رويا نداشته باشند. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون