ايران براي كيست! ؛ كالبد شكافي انسداد روزنهها-2
اينچنين «بنبستها» شكل ميگيرند و ايده مشاركت حداقلي با نتيجه مطلوب (مدنظرشان) به عنوان يك استراتژي عملا از سال ۱۳۹۸ به اين سو دنبال شده است.وقتي مفهوم امنيت آنچنان تنزل مييابد كه براي «ما»ي اقليتي تعريف ميشود، به دنبال آن منافع نيز براي «ما»وحتي ايران هم يعني براي «ما»، اين تفكردر عمل ايران را در داخل ضعيف و غيرپويا و درمقابل خارجيها آسيب پذيرنموده است. اما با توجه به شرايط ايران امروز، تصور بر آن بود كه در انتخابات مجلس ۱۴۰۲ اين سياست مورد تجديد نظر قرار گيرد، اما چنان كه از شواهد امر پيداست؛ كماكان با همين تحليل امنيتي به مشاركت مردم در انتخابات نگاه ميشود. با وجود همه آنچه كه بيان شد، باز هم زمينه و تمهيدات لازم براي انتخاباتي كه متضمن حضور مردم باشد انديشيده نشده است. اين رويكرد، سبب شد در دو انتخابات گذشته و بر اساس نظرسنجيها در انتخابات پيشرو شاهد مشاركت كمتر و شكلگيري ديدگاههايي مبتني بر بيفايدگي انتخابات باشيم. در اين روزها، تريبونهاي رسمي بامصرف بيرويه از اعتقاد به خدا، دين، پيامبر، قلمدادنمودن ضديت با نظام و.... خواهان افزايش مشاركت مردم هستند. «تئوري انگيزشي» كه قدرت تبيين رفتارهاي انتخاباتي را داراست، ميگويد: «مردم زماني به مشاركت مايل ميشوند كه نخست، امكان مشاركت را داشته باشند، دوم احتمال موفقيت بدهند و سوم درصورت احتمال موفقيت، پاداش لازم را اخذ كنند يعني آن چيزي محقق شود كه به خاطر آن مشاركت ميكنند.»
سياستي كه امروز در پيش گرفته شده در تضاد با اين مساله است؛ به نحوي كه كانديداهاي غيرمطلوب (گروههاي تماميت خواه و رقابتگريز) عملا به نوعي رفتار كردهاند كه راي مردم، فاقد دستاورد انگاشته شود.
معتقدم بزرگترين خطاي استراتژيكي اين گروه، ممانعت از نتيجه بخشي برجام بوده است به نحوي كه با فاقد دستاورد نشان دادن مشاركت مردم در گذشته، در انتخابات ۱۳۹۸ و ۱۴۰۲ همان سياست «مشاركت كم، نتايج مطلوب» را دنبال كردهاند.
تماميتخواهان در تحليلي سادهانگارانه معتقدند با مشاركت كم، ميتوانند قدرت را به دست گرفته و با ساخت قدرت يكدست شده خودشان توليدرضايت كنند، يعني از مشروعيت مدني به سمت مقبوليت كاركردي پيش بروند. در اين راستا حتي ديدگاههايي مثل اقتدارگرايي مطلوب را مطرح كرده و الگوي چين را مثال ميزنند. درصورتي كه الگوي چين با الگوي هيچ كشور ديگري قابل مقايسه نيست.حتي چين نيز با اين ساختار سياسي در بلندمدت قابل دوام نخواهد بود. جامعه ايران، تفاوتهاي تاريخي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي بسياري با اين الگوها دارد. با آنكه جامعه ايران دچار مشكلات معيشتي و درگير بقاي زندگي است اما ارزشهاي ابراز وجود در جامعه ايران آنچنان رو به جلو رفته است كه براي آن نميتوان مدل چيني را پيادهسازي كرد. درعمل نيز به علت اينكه فاقد مشروعيت مدني گسترده بوده و به دنبال رسيدن به قدرت هستند، سهمي براي مشاركت آحاد جامعه قائل نبوده، به نظام تكنوكراتي كشور هم اعتمادي ندارند و اساسا عصاره نخبگي كشور هم نيستند. همچنين با مديريتهاي ضعيف دچار بحران عميق دستاورد شدهاند؛ يعني هم مشروعيت مدني جامعه ازدست رفته و هم كاركرد مقبوليتزا حاصل نشده است.درنتيجه، شواهد حاكي از آن است كه نارضايتي اقتصادي- اجتماعي روز به روز بيشتر شده است. از سوي ديگر، تجربه احساس بيفايدگي از نتايج رايدادن درگذشته به علاوه نحوه چينش و اجازه شوراي نگهبان براي حضور كانديداها و كاهش احتمال موفقيت، سبب شده كه امروز انتخابات در يك وضعيت بغرنج، قرار گيرد و شيوه مشاركت مردم تبديل به ابزاري براي ابراز نارضايتي شود.
اساسا عدم موفقيت در اين سه عامل اصلي، بنبستي است كه در شرايط فعلي پيش روي روشنفكران، اصلاحطلبان، كنشگران طبقه متوسط و دهكهاي پايين است كه خواستار تغيير وضعيت اقتصادي هستند.
رفتارشناسي رايدهندگان نشان ميدهد احتمال مشاركت مجدد در انتخابات براي رایدهندگاني كه به صورت متوالي دچار ناكامي شدهاند، ضعيف خواهد بود.
عملكرد جناح حامي دولت كه پيش ازاين از ابزارهاي دولت پنهان نيز برخوردار بوده است موجب شكلگيري انگاره عمومي، بيفايدگي كنش مشاركتي و نوعي سستي، بيتفاوتي و كرختي عمومي و پيدايش نااميدي فزاينده شده و دربخشي از جامعه نيز انگيزههاي اعتراضي درطيفي از اعتراض بيصدا تا اعتراض خياباني را پديد آورده است. تداوم سياستهاي محدودسازي اجتماعي و سياسي همراه با تنگ وكوچك كردن حوزه عمومي و دخالت درحوزه خصوصي به مرور موجب شكلگيري طيفي از تغييرخواهي رفتاري تا نهادي و در نهايت ساختاري شده است.
بنابراين صاحبان قدرت، امروز در اركان دولت خود معماران بنبستآفرين درشرايط كنوني ايران هستند. درنتيجه، كنشگري براي بخش اعظمي از جامعه و همچنين اصلاحطلبان و روشنفكران با دشواري روبهرو است. پيچيدگي شرايط به نحوي است كه از يك سو ساخت قدرت درعمل - فارغ از تبليغات- تن به هيچ مصالحه راهگشايي نميدهد و جامعه هم به مرور با پيش گرفتن يك قهر گسترده، ازهر نوع رفتار آشتيجويانه دوري ميجويد و درنتيجه از كنشگريهاي ميانه نيز اعلام عبور ميكند. با اين وصف اتخاذ راهبرد موثر و مقبول جامعه توسط روشنفكران، دلسوزان، توسعهخواهان، ايراندوستان و در اين ميان اصلاحطلبان، سخت وتعارضآميز ميشود. در قسمت پاياني اين سلسله يادداشت به «راهبردهاي ممكن» پرداخته خواهد شد.