مهدي بيك اوغلي | «اصلاحطلبي در معرض 2 تهديد جدي است. هم از طرف براندازان و هم از سوي انحصارطلباني كه جز به خودشان حاضر نيستند به كسي براي فعاليت ميدان دهند.» اين عباراتي است كه اسحاق جهانگيري مرد سرد و گرم چشيده عرصه سياسي و اقتصادي كشورمان درخصوص نحوه كنشگري اصلاحطلبان در آوردگاههاي سياسي پيش رو مطرح ميكند. جهانگيري همچنين اشاره ميكند: «نقدي كه ممكن است من به برخي دوستانم در جريان اصلاحات داشته باشم، (مقاومت در برابر) بالا بردن توان گفتوگو در خودشان است.» به اعتقاد جهانگيري به عنوان اصلاحطلب «بايد بتوانيم هم با حكومت گفتوگو كنيم، هم با جامعه و هم با خودمان.»
او در عين حال زماني كه با پرسشي درخصوص چرايي عدم پاسخ به تهمتها و افتراهاي برخي مقامات دولت سيزدهم مواجه ميشود، ميگويد، بنا نداشت كه درخصوص اين دولت صحبت كند. سكوتي عميق كه جهانگيري و بسياري از كارگزاران دولت حسن روحاني، بيش از 700 روز آن را ادامه دادند تا جايي كه امر بر برخي افراد و جريانات تماميتخواه مشتبه شد كه هر اندازه از دولت قبل انتقاد كنند و مردانش را با تهمت و افترا مواجه سازند، باز هم واكنشي از طرف مقابل نخواهند ديد. بر اين اساس هر زمان از رييس دولت سيزدهم، سخنگوي دولت و مردان اقتصادياش درخصوص چرايي گراني گوشت و مرغ و روغن و برنج و پنير، مسكن، خودرو، ارز و... پرسش ميشد، موضوع را به دولت قبل فرافكني ميكردند. با گذشت بيش از 700 روز سكوت، اسحاق جهانگيري براي نخستينبار براي انجام گفتوگويي بلند روبهروي مجموعه رسانهاي «اعتماد» نشست تا درخصوص دامنه وسيعي از موضوعات بحث و گفتوگو كند. جهانگيري در اين گفتوگو كه متن كامل آن قرار است در سالنامه «اعتماد» منتشر شود با اشاره به ملزومات و پيشنيازهاي توسعه، نحوه شكلگيري مديران توسعهطلب در ساختارهاي سياسي را تشريح ميكند. او در ادامه با بازخواني عملكرد دولتهاي يازدهم و دوازدهم به برخي تهمتها و نقدهاي دولت سيزدهم درخصوص عملكرد گذشته پاسخ ميدهد. در اين نوبت بخشهايي از گفتوگوي مكتوب و تصويري اسحاق جهانگيري با «اعتماد» دراختيار مخاطبان قرار ميگيرد. گفتني است كه بخش كامل اين گفتوگو در سالنامه «اعتماد» و نسخه تصويري آن به زودي در اعتمادآنلاين و ساير پلتفرمها و اپليكيشنهاي «اعتماد» قرار ميگيرد.
برخي تحليلگران، دولت رييسي را دولت سوم احمدينژاد تلقي ميكنند. فكر ميكنيد كشور امروز در همان مسير دولت احمدينژاد قرار دارد و دستاوردهاي كسب شده طي سالهاي 92 تا 1400 قرار است بر باد روند؟
من سياستي در پيش گرفته بودم تا عليه دولت سيزدهم صحبت نكنم. بهرغم اينكه ميديدم اينها با بيانصافي برخي نسبتها(ي ناروا) به دولت ما و خود ما ميدهند. در جلساتي كه با دوستانمان داريم، همواره ميگويم، بالاخره دولت مستقر است. مشكلاتي دارد، به هر حال اينها بايد به گونهاي فضايي براي خود ايجاد كنند كه مشكلات را حل كنند. فعلا به اين نتيجه رسيدهاند كه به ما بد بگويند، ما هم به خاطر مردم تحمل كنيم. من نميخواهم بگويم (اين دولت مانند) دولت سوم احمدينژاد است، من با آقاي رييسي رفيق بودم كه ايشان رييسجمهور شدند. من فقط ميتوانم بگويم كه اداره ايران، كار سختي است. ايران بايد از همه سرمايه انسانياش استفاده كند تا بتواند از اين شرايط دشوار عبور كند. اينكه استفاده نميكند، افتخاري براي مديري كه در بالا نشسته، نيست. معنايش اين است كه (مدير بالا نشسته) فهم درستي از مسائل ايران و شرايط كشور ندارد. (معنايش اين است) مشكلات كشور را شناسايي نكردهاند. ساختارهاي معقول در چنين شرايطي، معمولا باتجربهترين مديران را كه قبلا بحرانها را اداره كردهاند به كار ميگيرند. اينها (دولت سيزدهم) اما تصور ميكنند اگر شعار دهند كه «ما ميتوانيم» اوضاع درست ميشود! كدام ميتوانيم؟ آيا شما توانستيد تورم را كاهش دهيد؟ آيا گرهي از تحريمها باز كرديد؟ شما فكر ميكرديد اگر پول مسدودي ايران از كرهجنوبي به قطر واريز شود، راحتتر ميتوان پول را مصرف كرد. همان زمان هم گفته شد، فرقي نميكند اگر امريكا بخواهد براي ايران مزاحمت ايجاد كند، كرهجنوبي و قطر هر دو از حرف امريكا تبعيت ميكنند.
بد نيست به بحث مهم اين روزهاي كشور بازگرديم، اصلاحطلبان در شمايل يكي از مهمترين جريانات اثرگذار كشور در اقشار، گروهها و طيفهاي مختلف سياسي، دانشگاهي، حزبي، صنفي و عموم مردم جايگاه قابلتوجهي دارند، اما عملكرد اين جريان در طول سالهاي اخير تنها به انتشار برخي بيانيههاي انتقادي (بعضا تند) خلاصه شده است. به نظر شما با اين بيانيهها ميتوان گرهي از هزار توي مشكلات كشور باز كرد؟
اولا گفتمان اصلاحطلبي در واقع راهبردي است براي خروج كشور از وضعيت موجود و حركت به وضعيت مطلوب. اين گفتمان جدي است و همواره موردنياز كشور است. وقتي ميگوييم از وضع موجود به وضع مطلوب، يعني گفتماني كه همه بخشها را در بر ميگيرد. (اين گفتمان) در بخش اقتصاد، مسائل سياسي، اجتماعي و... معنا دارد. مساله بعدي آن است كه گفتمان اصلاحطلبي فراتر از نهادها و تشكلهاي اصلاحطلب است. نهادها و تشكلهاي اصلاحطلبي، ماموريتهاي سياسي دارند؛ وقتي زمان انتخابات ميرسد بايد نقشآفرين باشد. البته يك حزب ميتواند براي اداره كشور شكل بگيرد. ميتواند تربيت نيرو كند تا كشور را اداره كند. اما تقريبا در هيچ كدام از احزاب ايراني چنين موقعيتي وجود ندارد. با اين تعبير امروز در بين نخبگان كشور، اهالي رسانه، صنوف مختلف فرهنگي، اجتماعي، آموزشي و دانشگاهي كشور شخصيتهايي را ميبينيد كه بيش از هر اصلاحطلبي كه در احزاب اصلاحطلب هستند، تفكر اصلاحطلبي داشته و گفتمان اصلاحطلبي را دنبال ميكنند. شما به عنوان يك فرد رسانهاي، ممكن است در هيچ كدام از احزاب فعلي اصلاحطلب هم عضو نباشيد، اما كاري كه شما انجام ميدهيد ممكن است از بسياري از چهرههاي معروف اصلاحطلب اثرگذارتر باشد. حتي صنعتگري كه امروز تلاش ميكند كيفيت كالاي خود را ارتقا دهد و قيمت محصول خود را پايين بياورد در واقع عملا يك كار اصلاحطلبي انجام ميدهد بدون اينكه جايي جار بزند كه من اصلاحطلب هستم.
تهديدات پيش روي اصلاحطلبي را چه مواردي ميدانيد؟
اصلاحطلبي در معرض 2 تهديد جدي است. هم تهديد رسانهاي و هم تهديد سياسي. هم از طرف براندازان در معرض اين تهديد است و هم ازسوي انحصارطلباني كه جز به خودشان حاضر نيستند به كسي ميدان فعاليت دهند. راه اصلاحطلبي، اما گفتوگو است. اصلاحطلبها بايد بتوانند هم با حكومت و هم با جامعه گفتوگو كنند. اينكه گفته شود ما فقط با جامعه صحبت ميكنيم و كاري به حكومت نداريم يا در مسير معكوس «ما فقط با حكومت صحبت ميكنيم و كاري به جامعه نداريم» هيچ كدام به نتيجه مطلوب نميرسد. نقدي كه من ممكن است به برخي دوستانم در جريان اصلاحات داشته باشم، (مقاومت در برابر) بالا بردن توان گفتوگو در خودشان است. اگر ما اصلاحطلبيم و دنبال آن هستيم كه حركت كشور را از وضعيت موجودي كه آن را مطلوب نميدانيم به يك وضع مطلوب برسانيم، راهش بالا بردن توان گفتوگو (ميان) خودمان است. بايد بتوانيم هم با حكومت گفتوگو كنيم، هم با جامعه و هم با خودمان. اين مسيري است كه اصلاحطلبها بايد دنبال كنند. اخيرا آقاي دكتر هادي خانيكي مامور شده بودند كه آسيبشناسي جامعي از كار اصلاحطلبان انجام دهند و گزارش خوبي هم ارايه كرده بودند. اما معمولا اين گزارشها تا مقطعي كه بيرون بيايند، همه ميگويند، گزارش خوبي است، اما اينكه بعد چه سرنوشتي در جريانات اصلاحطلب و احزاب اصلاحطلب پيدا ميكند، كسي از آن با خبر نميشود.
زماني كه شما پست معاون اولي دولت روحاني را داشتيد در شمايل رابط ميان اصلاحطلبان و راس هرم سياسي كشور عمل ميكرديد، آيا همچنان اين مسير ارتباطي ميان شما، رهبري و اصلاحطلبان برقرار است؟
شايد اين ارتباط به اين شدت نبود. در دوره معاون اولي و حتي قبل از آن در سال 90 كه دولت احمدينژاد روي كار بود به اتفاق آقايان موسوي لاري و مجيد انصاري خدمت رهبري رسيديم و بحث مفصلي درباره اصلاحطلبان، شرايط كشور و... مطرح كرديم. پس از فوت مرحوم هاشمي، دوستاني چون آقايان سيد محمد خاتمي، موسوي خوئينيها، نوري و حسن آقاي خميني جلسهاي داشتند، در آن جلسه به من گفتند شما با رهبري صحبت كنيد و بگوييد، قبلا اگر مسالهاي يا مطلبي در ميان بود، توسط آقاي هاشمي منتقل ميشد، امروز كه مرحوم هاشمي نيست چه كار بايد بكنيم؟ در سال 95، اختصاصي رفتم و درباره مسائل و مطالبات اصلاحات و اصلاحطلبان صحبت كردم. ايشان آنجا راجع به اين موضوع فرمودند: «خود شما اين كار را به عهده بگيريد، كار را انجام دهيد و اگر مطلبي بود به خود من بدهيد، به دفتر بدهيد يا موضوع را بنويسيد و به من منتقل كنيد.» پس از اين ديدار هم گاهي اوقات من نظراتم را ميگفتم و مينوشتم و به خود ايشان يا دفترشان ميدادم. نامههاي متعددي نوشتم و برخي از آنها را پاسخ دادند و پاسخهاي ايشان را هم دارم. اما چون هيچ كدام از آنها براي انتشار نبوده، انتشار پيدا نكرده و خصوصي هستند. اما برخي مطالب كه قابل انتشار بوده در زمان خودش مطرح شدند. امروز قاعدتا اصلاحطلبان بايد براي اين موضوع فكر ديگري بكنند و راه ديگري پيدا كنند. برداشت من اين است كه رهبري در جريان مسائل و مشكلات كشور هستند. اينكه برخي دوستان ترديد ميكنند كه چقدر واقعيتهاي كشور به اطلاع رهبري رسانده ميشود، برداشت من اين است كه ايشان الان مسلطترين فرد به اوضاع كشور هستند. علت اين است كه دورههاي مختلفي هم رييسجمهور بودند و هم در دوران رهبريشان از دولت آقاي هاشمي تا امروز، دولتهاي مختلف را پشت سر گذاشتهاند. از دولتهاي مختلف براي مسائل كشور گزارشهاي متفاوتي دريافت كردهاند. وقت ميگذارند و اين گزارشها را مطالعه ميكنند. من خودم از جمله افرادي هستم كه به ايشان گزارشهاي مختلف ميفرستادم و ميديدم كه نظراتشان را درباره گزارشها مطرح ميكنند. لذا در جريان مسائل كشور هستند.
در حوزه ردصلاحيتها آيا هرگز ارتباطي با رهبري گرفته شد؟
ردصلاحيتهاي مجلس؟
بله هم ردصلاحيتهاي مجلس و هم ردصلاحيتهاي مجلس خبرگان...
راستش من از ابتدا با اظهاراتي كه دوستان اصلاحطلب مطرح ميكردند، نميدانستم چقدر قصد دارند در انتخابات به صورت جدي وارد شوند. آنها راجع به انتخابات گذشته دغدغههايي داشتند و هيچگاه از طرف جريان اصلاحات تقاضايي براي پيگيري از من مطرح نشد. البته افراد اصلاحطلب (به صورت شخصي) از من (پيگيري موضوع را) خواستند، كساني كه براي انتخابات ثبتنام كرده و رد صلاحيت شده بودند، خواستند اگر دسترسي وجود دارد، منتقل شود. من هم تلاش كردم از كانالهايي كه به آنها دسترسي داشتم به مراكز تصميمگيري منتقل كنم. اينكه چقدر مورد قبول واقع شد، نميدانم.
پس از انعكاس هيچگاه گشايشي را درخصوص ردصلاحيتها مشاهده كرديد؟
گشايش كه بله، مواردي بودند كه من پيگير بودم و متوجه شدم فرد تاييد صلاحيت شده است، ولي ممكن است با تعدادي كه ما در نظر داشتيم فاصله معناداري داشته باشند. به هر حال ساز و كار انتخاباتي ايران اشكالاتي دارد و اين ايرادات در فرصتهاي مناسب بايد اصلاح شود.
جداي از مهندس بازرگان و بنيصدر كه در دهههاي ابتدايي انقلاب دچار چالشهايي با سيستم شدند. از دهه 70 به بعد چهرههايي چون سيدمحمد خاتمي، آيتالله هاشميرفسنجاني، ميرحسين موسوي، مهدي كروبي، علي لاريجاني، احمدينژاد و حسن روحاني همگي روساي قواي كشور بودند كه عملا با سيستم دچار تعارض شدند. اين تعارضات برآمده از چيست و چرا روساي قواي كشور همگي با ساختار كلان سياسي دچار مشكل شدهاند. مشكل از كجاست؟
حتما ما در ساز و كارهايمان اشكالات جدي داريم. نتيجه ساز و كارهايي كه ما داريم به گونهاي است كه تصميماتي براي حل پايدار مسائل كشور در آنها اتخاذ نميشود. از موضوعات طبيعي مثل آب گرفته تا موضوعات مهمي مثل انتخابات. جرياناتي هم كه در كشور قدرت را به دست ميگيرند از دست دادن قدرت براي آنها دشوار ميشود، خصوصا جرياني كه امروز بسياري از بخشهاي قدرت را دراختيار گرفته است، ميداند كه در يك رقابت جدي نميتواند كاري پيش ببرد. راهكاري كه اين جريان دنبال ميكند حذف رقيب از ساز و كارهاي اداري است. راهكاري كه براي حذف رقيب دنبال ميكند، پروندهسازي است. مراكز تصميمگيري (شوراي نگهبان) هم كه فرصت زيادي ندارند، در يك جلسه، چند نفر بايد به صلاحيت چند صد نفر رسيدگي كنند. احتمالا روند بررسيها به سرعت صورت ميگيرد و به سرعت راي به عدم احراز ميدهند و ميگويند نفر بعدي! بعيد ميدانم غير از اين روال وجود داشته باشد. البته من جزو هيچ كدام از اين مراكز تصميمگيري در هيچ مقطعي نبودم. يك بخش ماجرا همين است كه بالاخره جرياني در كشور حاكم شده كه قدرت را خيلي دوست دارد و كارآمدي هم ندارد. ببينيد امروز بايد بهار نقد عملكرد 4 ساله مجلس باشد؛ اتفاقا مجلسيها هم بايد از اين نقدها استقبال كنند. مگر اين مجلسيها همانهايي نبودند كه با آب و تاب آمدند و گفتند ما يك خيزشي هستيم كه ميخواهيم مسائل كشور را حل و فصل كنيم! چهار سال تمام شد! آيا مسائل اقتصادي حل شد؟ نرخ تورم را كنترل كرديد؟ قيمت دلار را كنترل كرديد؟ قيمت گوشت و پنير و ماست را كنترل كرديد؟ نگذاشتيد سفره مردم كوچك شود؟ (واقع آن است كه اينها) كارآمد نيستند، نميتوانند تصميم بگيرند. اساسا نميدانند مسائل كشور چيست. اينكه آدم صدايش را بلند كند و به پشتوانه جايي كه حمايتش ميكند بيايد و به هر پستي كه ميخواهد برسد، دليل بر شايستگي نيست. شايستگي اين است كه در كارنامه ثبت شود با چه هزينهاي چه كار كردهاي؟ برخيها امروز ميگويند ما كار بزرگ و پروژههاي بزرگي انجام دادهايم! اما بايد ديد اين كار را با چه هزينهاي انجام دادهاند. اگر اين پروژه را ميتوانستيد با هزينه a تومان انجام دهيد اما با هزينه 5a تومان انجام داديد كه هيچ جا اسمش خدمت نيست. لذا به نظر من بخشي از اين مشكلات را بايد از طريق نقد تحليل كرد. دوستاني كه خود را از انتخابات كنار ميكشند، فرصت نقد كردن را هم از خودشان ميگيرند. انتخابات يك فرصت است، فرصتي كه در بطن آن مسائل كشور نقد شود. (مسائل) باز و گفته شود كه مسائل كشور چيست؟ مشخص شود كساني كه ميخواهند روي كار بيايند، بايد در كدام نقطهها تمركز كنند. به نظرم به دليل اينكه مسائل كشور به درستي باز نميشوند به مردم جفا ميشود. شايد مردم نتوانند تشخيص دهند بين كانديداها، كدام فرد براي حل مسائل كشور مفيدتراست. لذا بخشي از موضوع همين ساز و كارهاست و افرادي كه قدرت گرفتهاند.
اگر قرار باشد نقد درون گفتماني داشته باشيد، نقد شما به اصلاحطلبان چيست؟
من بايد به خودمان (اصلاحطلبان) هم اين نقد را داشته باشم كه نتوانستهايم با مركز اصلي قدرت، اعتمادسازي خوبي انجام دهيم تا ديگران پشت سر من حرف نزنند و ننشينند بگويند كه جهانگيري خيلي بد شده است. اين اعتماد به من هم (قبلا) وجود داشته است، زماني كه من در مسووليت بودم هم حكومت مرا قبول داشته كه در مسووليتهاي بالاي كشور حضور داشتهام.
طرف رقيب من اما توانسته، آنچنان عليه منِ نوعي (شما از آقايان خاصي نام برديد) فضاسازي كند كه سيستم قبول كرده اين فرد كاري عليه حكومت كرده است! ما (اصلاحطلبان) بايد بپذيريم كه ما هم اشكال داريم. خدا آقاي هاشميرفسنجاني را رحمت كند، زماني در سالهاي آخر عمر ايشان ملاقات خصوصي با ايشان داشتم و به ايشان گفتم، هيچ دو نفري مثل شما و آقاي خامنهاي با هم رفيق نبودهاند. ميدانم افرادي هستند كه عليه شما گزارش ميدهند، قاعدتا ايشان قبول نميكنند، اما آيا شما نبايد رابطه قبليتان را چنان تقويت ميكرديد كه كسي نتواند وسط شما قرار بگيرد؟ آيا همه اشكالات فقط به يك طرف برميگردد و به طرف ديگر باز نميگردد؟ مثالي براي ايشان زدم و گفتم من طي سالهاي 76 تا 79 وزير معادن و فلزات بودم. وزارتخانه ادغام شد، معلوم شد برخي رفقاي نزديك آقاي خاتمي با وزارت من در وزارت صنايع و معادن مخالف بودند. اگر آقاي خاتمي مرا وزير نگذاشته بود، آيا من فقط بايد ميگفتم آقاي خاتمي تحت تاثير رفقايش قرار گرفت و مرا حذف كرد؟ من نبايد خودم را سرزنش ميكردم كه اين آقا به من اعتماد كرد و مرا وزير گذاشت، اما من نتوانستم طي 3 سالي كه با ايشان كار ميكنم، آنچنان رابطهام را با ايشان تقويت كرده و اعتماد ايشان را جلب كنم كه كسي نتواند بيايد و مرا حذف كند؟ اگر اينگونه ميشد (براي وزارت انتخاب نميشدم) آيا من نبايد ميگفتم ضعفهاي خودم هم دخيل بوده است؟ لذا من فكر ميكنم هر كدام از ما اشكالاتي داريم و هر كسي بايد به سهم خود ايراداتش را بپذيرد و دنبال راهكاري برود كه به نفع مردم تمام شود.
عليرغم همه تلاشها، نااطميناني در ميان عموم شهروندان گسترده شده است. دامنه وسيعي از شهروندان با مشكلات عديده اقتصادي و محدوديتهايي كه در پذيرش سبك زندگي آنها ايجاد ميشود، از سيستم فاصله گرفتهاند. مشكلاتي كه در حوزه مسكن، اقلام ضروري و حوزههاي درماني و... وجود دارد، مهاجرتها در بخشهاي مختلف كسب و كارها و حوزه دانشگاهي را افزايش داده است. براي مقابله با اين نااطمينانيها چه بايد كرد؟
من فكر ميكنم مساله اميد، يك مساله ذهني نيست كه با سخنراني بتوان نااميدي را به اميد بدل كرد. نااميدي و عدم اطمينان در اثر واقعيتهايي عيني شكل ميگيرد. بايد به اين واقعيتها رسيد. جامعهاي كه اميد نداشته باشد، هرگز پيشرفته نخواهد شد. حتما سرمايه اميد مهمترين سرمايه در توسعه كشور است. اما اميد با حرف به دست نميآيد و بياعتمادي با حرف از ميان نميرود، چون نااميدي نتيجه واقعيتهاي ملموس و خاص است. بايد اين واقعيتها را ديد و براي حل آنها اقدام كرد. يكي از مهمترين بياعتماديها در اثر بيحرمتي به انسانيت اتفاق ميافتد. چرا هنرمند ايراني امروز مأيوس است؟ هنرمند خود را صداي مردم ميداند؛ اتفاقا سيستم بايد خوشحال باشد كه هنرمند با وقوع هر اعتراضي ميرود در كپه و سمت مردم قرار ميگيرد. حكومت ميداند با چه كسي بايد حرف بزند تا در مردم اثر بگذارد. به جاي اينكه با هنرمند صحبت شود با آنها برخورد ميشود. يك زماني در ماههاي ابتدايي سال 92 خاطرم هست آقاي ربيعي وزير كار جلسهاي در باشگاه كار خيابان وليعصر گذاشته بود. تعدادي از هنرمندان هم دعوت بودند، قبل از صحبتهاي من پرويز پرستويي صحبت كرد. او گفت: «من نميدانم چرا دعوت شدم و نميدانم اساسا چرا اينجا آمدهام! فلاني، حال ما در دورهاي خيلي بد بود. امروز حالمان خوب شده است، نميدانيم چرا حالمان خوب شده ولي ميدانيم حالمان خوب شده است. لذا وقتي دعوتمان ميكنند فكر نميكنيم، چرا؟ ميآييم.» حال مردم فقط به اين دليل خوب شده بود كه انتخاباتي برگزار شده بود و تيمي روي كار آمده بود كه فكر ميكردند مسائلشان را ميفهمد و آنها را حل ميكند. بنابراين نخستين موضوع مهم، حرمت گذاشتن است. دوم اينكه بايد افقگشايي كنيم. فرار مغزها و فرار سرمايهها بزرگترين خطري است كه كشور را تهديد ميكند. زماني ما عزا گرفته بوديم كه نفرات اول المپيادي از ايران ميروند. رتبههاي اول كنكور از ايران ميروند. اما امروز ميگويند پرستار و پزشك و كارگر فني و... از ايران ميروند. نبايد بگذاريم اين افراد از ايران بروند. اين افراد مأيوس شدهاند كه از ايران ميروند. لذا اين بخش واقعي هم بايد موردتوجه قرار بگيرد. حداقل اگر نميتوانيم توسعه كشور را شتاب دهيم، عبور از بحرانهاي جاري را كه ميتوانيم حل و فصل كنيم.
براي عبور از بحران چه بايد كرد؟
ميتوانيم كاري كنيم كه مردم درخصوص گوشت و مرغ و پنير و نان و تخممرغ و دارو و... دغدغهاي نداشته باشند. مردم ميبينند تبعيض زياد است. در حوزه اقتصادي نوعي تبعيض داريم و در حوزه سياسي و... نوعي ديگر. مثلا در حوزه سياسي، يك كانديدايي از 4 سال پيش ميدانسته كه قرار است تاييد صلاحيت شود و كار انتخاباتي ميكرده، يك كانديداي ديگر هنوز تعيين تكليف نشده است. اين تبعيض است. مردم امروز ميگويند، چطور است كه
100 ميليون دلار براي شيرخشك وجود نداشت، بعد براي چايي اين اندازه ارز تخصيص داده شده است؟ من نميدانم فساد شده يا نه؟ خودشان گفتند، سازمان بازرسي گفته است (فساد است). فكر ميكنم اين مشكلات اگر حل شوند با واقعيتها ميتوان اميد را به مردم بازگرداند. ايران واقعا ظرفيت بالايي دارد. اين ظلم در حق ايران است. ماها چند روز ديگر يا سال ديگر از اين دنيا ميرويم. بچههاي ما، نسل آينده ما و ايران ما ميماند. ايران ما ميتواند يك ايران توسعه يافته باشد. جفا در حق ايران است كه نگذاريم ايران توسعه يابد. ايران همه امكانات لازم براي توسعه را دارد. خدا شاهد است من وقتي ميشنوم مردم ايران خودشان را با كشورهاي منطقه مقايسه ميكنند، عزا ميگيرم. در گذشته مردم ايران خودشان را با اروپا مقايسه ميكردند. نه، (حداقل) خودشان را با ژاپن و كرهجنوبي مقايسه ميكردند. حالا مردم ايران خودشان را با كشورهايي كه هيچ نداشتند مقايسه ميكنند. اين دردناك است....