• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5710 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۷ اسفند

گزارش اختصاصي «اعتماد» از جشنواره برلين 2024

موفقیتی ديگر براي سينماي ايران

لادن موسوي

مهم‌ترين خبر روز‌هاي گذشته جشنواره برلين براي ايران، بردن جايزه فيپرچي توسط مريم مقدم و بهتاش صناعي‌ها براي فيلم «كيك محبوب من» بود. اين فيلم كه در تمام طول برليناله مقام اول را در بين منتقدين داشت، جايزه فدراسيون منتقدين جهان را در اين جشنواره از آن خود كرد. اين جايزه كه در هر جشنواره از نگاه منتقدان به بهترين فيلم از نظر آنها داده مي‌شود توسط گروهي از منتقدين از كشورهاي مختلف كه همگي عضو اين فدراسيون با پرستيژ هستند، انتخاب مي‌شود. در برليناله، دوازده منتقد به نمايندگي از طرف تمام همكاران كه از پنجاه و پنج كشور مختلف در آن عضويت دارند به تماشاي فيلم‌هاي بخش مسابقه جشنواره نشستند. اين جايزه جمعه عصر به فيلم «كيك محبوب من» تعلق گرفت. دو بازيگر نقش اصلي فيلم «ليلي فرهادپور» و «اسماعيل مهرابي» به نمايندگي از بهتاش صناعي‌ها و مريم مقدم اين جايزه را گرفتند و متني را از طرف اين دو كارگردان كه به دليل ممنوع‌الخروجي موفق به حضور در جشنواره و همراهي فيلم‌شان نبودند، خواندند تا افتخاري ديگر به افتخارات سينماي ايران بيفزايند. در جشنواره كن پارسال هم فيلم ايراني ديگري، «برادران ليلا» موفق به بردن اين جايزه ارزشمند شده بود.

 

دو فيلم متفاوت، در دو دنياي متفاوت

از اين جايزه اما كه بگذريم، مي‌خواهم از دو فيلم آخر بخش مسابقه براي‌تان بنويسم.

دو فيلمي كه هر دو توسط دو كارگردان زن ساخته شده‌اند. دو فيلم متفاوت، در دو دنياي متفاوت كه نشان از دغدغه‌هاي متفاوت اين دو كارگردان كه از دو قاره مختلف آمده‌اند، مي‌دهد: «گلوريا!» و «به چه كسي تعلق دارم.» اولي ساخته «مارگاريتا ويكاريو» از ايتاليا و دومي ساخته «مريم جوبور» از تونس است.

«گلوريا!» كمدي موزيكالي مفرح و پرآهنگ و آواز است كه در روز‌هاي آخر در بخش مسابقه جشنواره برلين امسال به نمايش در آمد. كارگردان فيلم «مارگاريتا ويكاريو» از داستان قديمي سيندرلا براي ايده اصلي فيلمش استفاده كرده است. در ونيز سال‌هاي ۱۸۰۰ در پانسيوني دخترانه كه در آن موسيقي آموزش مي‌دهند، «ترزا» دختر جواني است كه به كارگري مشغول است. او در سكوت به كارهاي محول شده به او مي‌پردازد، اما در ذهن خود همه صدا‌ها را، حتي صداي لباس شستن و جارو كردن را هم مانند نت‌هاي موسيقي مي‌شنود و از مجموع اين صداها سمفوني جذاب و ملوديكي به وجود مي‌آورد كه در آن لباس‌ها و جارو‌ها و زنان كارگر به سازهاي اركستر خيالي او تبديل مي‌شوند. با آمدن ساز جديدي به اين پانسيون كه آن را «پيانو فورته» (همان پيانوي خودمان) صدا مي‌زنند، او و چند تا از دختر‌هاي موزيسين پانسيون به كشف استعداد‌هاي خود دست مي‌زنند.

«گلوريا!» فيلمي مفرح است كه براي گذراندن بعدازظهري شاد خوشايند است. سكانس اول فيلم و طراحي پلان‌ها، حركات بازيگران، صداهاي بر آمده از ظرف‌ها و لباس‌ها و عطسه و... كه با هم مي‌آميزند و سمفوني جذاب به وجود مي‌آورند واقعا فكر شده است و با ميزانسني دقيق و طراحي شده مانند اركستري جذاب و به ياد ماندني است و دليل وجود اين فيلم را در بخش مسابقه جشنواره برلين توجيه مي‌كند. در ادامه اما «گلوريا!» به فيلمي ساده و داستاني شاه پرياني يا همان سيندرلايي تبديل مي‌شود و كارگردان نخواسته كه سر خود را با كنكاش و خلق داستاني جديد و متفاوت به درد بياورد پس تمام المان‌هاي اين‌گونه داستان‌هاي كودكانه را برداشته و بدون هيچ‌گونه دخل و تصرفي از آنها استفاده كرده است. «گلوريا!» جدا از آن سكانس اول فيلم، حرف جديدي، چه از نظر روايي و چه از نظر تكنيكي و استتيك براي گفتن ندارد. شخصيت ترزا درست نيست. او كه آنقدر كم‌حرف است كه همه در يتيم‌خانه فكر مي‌كنند لال است، به‌طور ناگهاني تو روي مهم‌ترين و نورچشمي پانسيون مي‌ايستد و كوتاه نمي‌آيد تا هر كدام به نوبت حق استفاده از پيانو را داشته باشند. شخصيت او از بي‌دست و پا و خجالتي‌ترين دختر دنيا بودن تا به آنجا كه رييس پانسيون را در اتاقي پشتي هل مي‌دهد و زنداني مي‌كند، صعود تدريجي ندارد و يك‌باره از اين رو به اون رو مي‌شود كه نادرست است و منطق روايي ندارد... بقيه شخصيت‌ها هم كليشه‌اي هستند يا سفيدند يا سياه. يا كمدي‌وار بدجنسند يا خوب و مهربان و نمي‌دانم چرا در آخر كارگردان لازم دانسته تا درنهايت بي‌ذوقي و با دو سكانس سر دستي همه شخصيت‌هاي مثبت فيلم را از سرنوشتي خوب برخوردار كند، پس درحالي كه «ترزا» كه ديگر در خانه‌اي اعياني به راحتي زندگي مي‌كند، با خوشحالي كيكي خوش آب و رنگ را تزيين مي‌كند، نامه‌اي از دوستانش كه از پانسيون به سفر و توري دور اروپا رفته‌اند به دستش مي‌رسد كه در آن همه از خوشي و زندگي خوب خود براي ترزا مي‌گويند. سپس دوربين آنها را نشان مي‌دهد كه در تپه‌هاي سرسبز سوييس با خوبي و خوشي زندگي مي‌كنند. جدا از ناباورانه بودن اينجا آزادي‌ها براي زنان در اروپاي قرن هجدهم، تمام كردن فيلم با دو پلان الكي و نامه‌اي كه در آن همه چيز توضيح داده مي‌شود تا خيال كارگردان راحت شود، اگر فيلم براي كودكان ساخته نشده باشد، نهايت بي‌سليقگي است. «گلوريا!» فيلم بدي نيست اما قطعا از استانداردهاي لازم براي ادعاي جايزه بردن هم برخوردار نبود و بيشتر به زنگ تفريحي در اواخر جشنواره براي نفس تازه كردن مي‌ماند. «مع‌العين» يا «به چه كسي تعلق دارم» آخرين فيلم مسابقه‌اي بود كه در برليناله براي خبرنگاران به نمايش در آمد. فيلمي كه با «گلوريا!» در كنتراست كامل است. اين فيلم تونسي، ساخته «مريم جوبور» از سه فصل به نام‌هاي «عواقب»، «سايه‌اي پديدار مي‌شود» و «بيداري» تشكيل شده است. داستان فيلم درباره پدر و مادري است كه با پسر ده، دوازده ساله‌شان «آدام» در روستايي در تونس زندگي مي‌كنند. زندگي آنها ويران شده به نظر مي‌رسد چون دو پسر بزرگ‌شان «مهدي» و «امين» به داعش پيوسته‌اند. اتفاقي كه در اين روستا بار اول نيست كه مي‌افتد و مادران و همسايگان ديگري هم با اين مشكل گريبانگير هستند. كمي بعد اما يكي از اين دو پسر «مهدي» با زنش كه حامله است و در زير چادر و برقع و پوشش سراسري زنان داعشي كه فقط چشم‌هاي گيرا و سبزش از زير آن مشخص است به خانه بر مي‌گردد. هر چند كه مادر از بازگشت پسرش خيلي خوشحال است و سعي بر بستن چشمش بر همه‌چيز دارد، پدر خانواده اما نمي‌تواند رفتار عجيب و غريب پسر و عروسش را ناديده بگيرد. او همچنان نمي‌تواند از گناه پسرش كه نه تنها خود گرفتار داعش شده، بلكه «امين» برادر خود را هم با خود برده و حالا بدون او بازگشته است، چشم‌پوشي كند...

كارگردان فيلم «به چه كسي تعلق دارم» در اولين ساخته سينمايي خود از گناه و عذاب وجدان حرف مي‌زند. آنگاه كه مي‌داني گناهي نابخشودني مرتكب شده‌اي و هيچ‌گاه نمي‌تواني به هيچ‌وجه از آن خلاصي پيدا كني و وزنش تا ابد بر شانه‌هايت سنگيني مي‌كند. از نظر «جوبور» اگر هنوز انسانيت در ما نمرده باشد گناهي به بزرگي قتل بي‌گناهان عذاب وجداني آنقدر عظيم در ما توليد مي‌كند كه مي‌تواند از شدت سنگيني حالتي فيزيكي به خود گيرد و هر جا كه برويم، مانند سايه‌اي دنبال‌مان كند...

كارگردان جوان تونسي/كانادايي فيلم با جسارت تصميم به استفاده از استعاره گرفته است. استعاره‌هايي كه ترسي از نفهميدن‌شان ندارد و دليلي براي توضيح‌شان در خود نمي‌بيند. طنابي كه فيلم «جوبور» را كه مخلوطي از ژانر‌هاي مختلف تخيلي، جنايي و درام است به هم وصل نگه مي‌دارد، عشق و علاقه مادري است كه در برابر سخت‌ترين انتخاب‌ها قرار مي‌گيرد... «جوبور» تصميم به استفاده از پلان‌هاي درشت در تمام طول كار خود گرفته تا بتواند تا حد ممكن به كاراكتر‌ها و حالات و درون‌شان نزديك شود. به واسطه اين انتخاب، تماشاگر مي‌تواند كوچك‌ترين حركت صورت و ميميك بازيگر را ببيند و حس كند. اين سبك كارگرداني اگرچه بر نزديكي بر پرسوناژ‌ها مي‌افزايد، اما در همان حال ما را از هم‌آميزي با دكور و اطراف و دنياي پيرامون شخصيت‌ها دور مي‌كند. بنابراين دكور زيباي تونسي با دريا و ماسه‌ها و رنگ سبز تند درخت‌ها و علف‌هايش كه اين دهكده را در خود گرفته و مي‌تواند به زنده‌سازي داستان كمك كند تا حد زيادي ناديده گرفته شده‌اند و تنها ثانيه‌هايي بسيار محدود به نظر ما مي‌رسند. «به چه كسي تعلق دارم» فيلمي غافلگيرانه است كه تا به آخر كار دست خود را رو نمي‌كند. تلاش كارگردان براي خلق فيلمي جديد و متفاوت و غافلگيرانه، با استفاده از دوربيني نزديك و متفاوت از سينماي امروز جهان كه بيشتر سعي در عقب نشستن و از دور نشان دادن دارد، جذاب است و ديدنش را به تجربه‌اي متفاوت تبديل مي‌كند.

 

عجيب‌ترين اتفاق

بعد از نمايش اين آخرين فيلم، نمايش فيلم‌هاي بخش مسابقه به اتمام رسيد و بالاخره روز موعود در برليناله امسال نيز فرا رسيد. شنبه شب در كاخ جشنواره برلين يا همان برليناله پالاس مراسم اختتاميه اين جشنواره بزرگ و مطرح كه به‌طور قطع يكي از مهم‌ترين جشنواره‌هاي جهان در كنار جشنواره كن و ونيز است، برگزار شد. تفاوت جشنواره برلين اما با دو جشنواره كن و ونيز در نگاهش است. اين جشنواره برخلاف آن دو به سياسي بودن مشهور است و به اين نگاهش افتخار مي‌كند.

در مراسم امسال اختتاميه هم مانند هر سال و مانند جشنواره‌هاي ديگر و رسم معمول اين مراسم، هيات‌هاي مختلف داوران بخش‌هاي مختلف به روي صحنه آمدند تا برندگان خوش‌شانس هر بخش را، چه بخش‌هاي جانبي و چه فيلم‌هاي كوتاه و به خصوص بخش مسابقه اصلي جشنواره را اعلام كنند.

هيات داوران بخش مسابقه اصلي امسال از هفت عضو تشكيل شده بود كه از هفت كشور مختلف دنيا دور هم جمع شده بودند تا بيست فيلم انتخاب شده در اين بخش را نگاه كرده و داوري كنند.

«لوپيتا نيونگو» بازيگر از كشور كنيا/ مكزيك رييس هيات داوران اين دوره بود. «برادي كوربه» بازيگر امريكايي، «آن هوي» نويسنده و كارگردان هنگ‌كنگي، «كريستين پتزولد» نويسنده و كارگردان آلماني، «آلبرت سيرا» نويسنده و كارگردان اسپانيايي، «ژاسمين‌ ترينكا» بازيگر و كارگردان ايتاليايي و بالاخره «اوكسانا زابويكو» نويسنده و شاعر اوكرايني ديگر داوراني بودند كه در كنار او حضور داشتند.

عجيب‌ترين اتفاق برايم اين بود كه هيچ كدام از فيلم‌هايي كه در بخش مسابقه امسال ديدم و براي‌تان از آنها نوشتم صاحب جايزه نشدند... به استثناي «حمام شيطان» كه توانست جايزه «مشاركت در دستاورد هنري برجسته» جشنواره برلين را از آن خود كند، هيچ كدام اين فيلم‌ها اما در مراسم اختتاميه صاحب جايزه نشدند...

خبر خوب اما براي ايران، برنده شدن فيلم «خميازه بزرگ» به كارگرداني «علي يار راستي» است كه از آن براي‌تان نوشتم. فيلمي جاده‌اي كه به سادگي و زيبايي توانسته تماشاگر را با خود همراه كند. «علي يار راستي» جايزه ويژه هيات داوران جشنواره برلين در بخش جانبي «ملاقات‌ها» را به ‌طور مشترك با فيلم «مقداري باران بايد ببارد» به كارگرداني «كونگ فاني جيان لي» به دست آورد تا افتخاري ديگر به افتخارات سينماي ايران اضافه كند. جالب است بدانيد كه در بخش اصلي جشنواره برلين، هيچ جايزه‌اي نمي‌تواند به ‌طور مشترك به دو فيلم داده شود. قانوني كه در ديگر جشنواره‌ها و ازجمله جشنواره كن وجود ندارد. هر ساله در جشنواره كن، يك يا تعدادي از جوايز به ‌طور مشترك به دو فيلم اهدا مي‌شوند. در بخش‌هاي جانبي، اما خوشبختانه اين قانون سفت و سخت وجود ندارد و خميازه بزرگ توانست جايزه خود را به ‌طور مشترك به دست آورد.

در ديگر بخش‌ها اما و مخصوصا در بخش مسابقه اصلي برليناله، متاسفانه دست سينماي ايران و «كيك محبوب من» از جايزه خالي ماند... «كيك محبوب من» كه بهترين فيلم از نگاه منتقدين برلين بود و يكي از شانس‌هاي اصلي «خرس طلايي» برلين محسوب مي‌شد با كمال ناباوري هيچ جايزه‌اي نبرد و مورد بي‌مهري داوران قرار گرفت. تمامي جوايز به فيلم‌هايي كه در دو، سه روز اول جشنواره به نمايش در آمدند، داده شد. دو، سه روزي كه من متاسفانه به علت مشكلات پيش آمده موفق به گرفتن كارت خبرنگاري و ديدن فيلم‌ها نشدم! بنابراين هيچ كدام از اين فيلم‌ها به استثناي «حمام شيطان» را نديدم و نمي‌توانم از بر حق يا ناحق بودن جوايز براي‌تان بگويم و نتايج را نقد و تحليل كنم.

«حمام شيطان» اما فيلم فمينيستي درباره خرافات و نتايج مخرب خشونت است. كارگردانان اين فيلم «سورين فيالا» و «ورونيكا فرنز» زندگي يك زن جوان با روحيه‌اي نرم و ظريف را به تصوير مي‌كشند. «اگنس» كه در آغاز براي گل‌ها و گياهان آواز مي‌خواند در طول فيلم و بر اثر فشار خرافات مذهبي و شكنجه‌هاي روحي و رواني و جسمي كه متحمل مي‌شود، به قاتلي وحشي تبديل مي‌شود... قاتلي كه براي رسيدن به مرگ از هيچ چيز، حتي كشتن بچه‌اي معصوم هراس ندارد. «مارتين گشلاشت»، مدير فيلمبرداري اين فيلم خشن كه شكنجه و قتل حيوانات و انسان‌ها را با پلان‌هايي درشت به تصوير كشيده، موفق به كسب جايزه در برليناله شد. هيات داوران امسال برليناله به رياست بازيگر دو رگه مكزيكي/ كنيايي جايزه خرس طلايي را به فيلم «داهومي» به كارگرداني «مدتي ديوپ» كارگردان و بازيگر زن دو رگه فرانسوي/ سنگالي دادند. اينكه شباهت نژادي اين دو بازيگر و كارگردان دو رگه سياهپوست به هم و همچنين سوژه اين فيلم مستند كه درباره بازگرداندن گنج‌هاي خطه پادشاهي «داهومي» كه سياهپوستند چقدر در اهداي جايزه به اين فيلم تاثيرگذار بوده، سوالي است كه ذهن مرا كمي به خود مشغول كرده است. سوالي كه درست يا غلط بودنش را نمي‌دانم و قطعا جوابي هم برايش ندارم... اما ناديده گرفته شدن فيلم‌هاي جذاب و پرطرفداري (چه در بين تماشاگران و چه در بين منتقدين) مثل «شامبالا»، «كيك محبوب من» و «زبان خارجي» و بردن فيلم‌هايي مثل «امپراتوري» «برونو دومون» كه يكي از بدترين امتيازات جشنواره امسال را از نگاه منتقدين برخوردار بود، فكرم را به خود مشغول كرده‌اند. بعد از صحبت با عده‌اي ديگر از منتقدين و خبرنگاران كه موفق به تماشاي تمام فيلم‌هاي بخش مسابقه شده بودند، متوجه شدم كه اين سردرگمي و تعجب از اهداي اين‌گونه جوايز فقط براي من به وجود نيامده و ديگران هم در كار اين هيات داوري مانده‌اند و دليل و چراي اهداي اين‌گونه جوايز را درك نكرده‌اند و به قول يكي از آنها انگار كه هيات داوران از كنار تعدادي از فيلم‌ها، بدون ديدن‌شان عبور كرده‌اند....

به هر حال اما جشنواره برلين ۲۰۲۴ با تمام خوبي‌ها و بدي‌هايش گذشت. تجربه‌اي متفاوت و جديد كه نمي‌دانم آيا حاضر به تكرارش هستم يا نه. اما به هر جهت ماجراجويي جديدي بود و صرف‌نظر از تفاوتش با جشنواره كن كه به آن عادت دارم، نقاط مثبت و منفي خودش را داشت.

براي كساني مثل من كه سينما زندگي و عشق و دنياي‌شان است، هر فرصتي براي فيلم ديدن و از فيلم گفتن و شنيدن و نوشتن، با فكر سينما خوابيدن و بيدار شدن و با سينما زندگي كردن شانس و امتيازي بي‌نظير و استثنايي است...

پس سعي كردم تا از هر روز و لحظه‌اش نهايت استفاده را بكنم. اميدوارم كه توانسته باشم شما را هم در اين لذت جادويي سهيم كرده باشم.

تا جشنواره‌اي ديگر، بدرود. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون