گزارشي از يك فقره سرقت
چند روز پيش مرد جواني با پليس تماس گرفت و اعلام كرد كه خانهشان بههم ريخته و سارقان حين ورود او از خانه فرار كردند. پس از تماس اين مرد جوان تيمي از ماموران پليس راهي محل شدند و با ورود به خانه با بههم ريختگي وسايل مواجه شدند كه نشان از سرقت داشت. همانطور كه مرد جوان گفته بود سارقان نتوانسته بودند نقشه سرقتشان را به صورت كامل انجام دهند اما در ادامه تحقيقات، وجود لكههاي خون در طبقه همكف و پايين پلههاي اضطراري اين احتمال را مطرح كرد كه يكي از سارقان هنگام فرار تعادلش را از دست داده و از پلههاي فرار سقوط كرده است.ماموران در بازبيني دوربينهاي اطراف محل حادثه دريافتند؛ سه مرد نقابدار درحالي كه مرد نيمهجاني را در آغوش دارند از حياط پشتي خانه خارج شده و با موتوسيكلت فرار كردند. در ادامه تحقيقات، كارآگاهان پليس به انگشتنگاري از محل سرقت پرداخته و موفق شدند اثر انگشت يكي از سارقان را به دست آورند. اثر انگشتي كه متعلق به مردي سابقهدار بود كه بيش از ۶بار دستگير شده و به اتهام سرقت، بارها به زندان رفته بود. همزمان با تحقيقات پليسي براي دستگيري او و همدستانش، حراست يكي از بيمارستانهاي جنوب تهران در تماس با پليس اعلام كرد: «چند روز قبل مرد جواني را كه كنار خيابان افتاده و نيمهجان و خونين بوده است به بيمارستان آوردهاند، اما مدرك شناسايي همراهش نيست.» وقتي ماموران به بيمارستان رفتند و متوجه شدند مرد زخمي هيچ مدرك هويتياي به همراه ندارد،
اثر انگشت او را گرفتند و سوابق كيفري او نيز به دست آمد. سوابقي كه نشان ميداد اين مرد چندينبار به اتهام سرقت بازداشت شده و آخرينبار هم چند ماه قبل بوده كه از زندان آزاد شده است، اما وقتي سارق سابقهدار به هوش آمد مشخص شد حافظهاش را از دست داده است. در ادامه ماموران موفق شدند متهمي را كه اثر انگشتش در محل حادثه كشف شده بود را شناسايي و دستگير كنند. او در بازجوييها به سرقتهاي سريالي از خانههاي شمالشهر پرداخت و به همدستي با سارقي كه در بيمارستان حافظهاش را از دست داده و سه نفر ديگر اعتراف كرد. با اعتراف مرد جوان همدستان ديگرش نيز بازداشت شدند.
در بررسيهاي بيشتر مشخص شد سارقان در زندان نقشه سرقتها را كشيده بودند. متهمي كه در محل حادثه اثر انگشتش شناسايي شده بود به برخي سوالات در مورد پروندهاش پاسخ ميدهد.
چطور سرقت ميكرديد؟
خانهها يا آپارتمانهايي را شناسايي ميكرديم كه چراغشان خاموش بود. اگر در طبقه اول بودند كه از طريق بالكن وارد خانهها ميشديم، اما اگر در طبقات بالاتر بودند، صبر ميكرديم تا خودرويي داخل پاركينگ شود و ما به صورت نامحسوس قبل از اينكه در پاركينگ بسته شود وارد ساختمان ميشديم. بعد هم راهي طبقات شده و با كليدهايي كه خودمان ساخته بوديم و معمولا با آنها ميشود خيلي از درها را باز كرد، وارد خانههاي خالي شده و سرقت را انجام ميداديم.
روز حادثه چه اتفاقي افتاد كه همدستتان سقوط كرد؟
از شانس بد ما در آخرين سرقت صاحبخانه رسيد و ما براي اينكه بتوانيم فرار كنيم از پلههاي اضطراري پايين رفتيم اما همدستم تعادلش را از دست داد و از طبقه دوم به پايين پرت شد و به طبقه منفي يك افتاد. نميتوانستيم دوستم را آنجا رها كنيم. براي همين او را كه نيمهجان بود با خودمان برديم. در ميان راه متوجه شديم كه نفس نميكشد و با خودمان فكر كرديم كه مرده است. به همين دليل كنار خيابان رهايش كرديم. روز بعد دوباره به همان محل برگشتيم و ديديم او نيست.
چرا دوباره برگشتيد؟
همدستمان كه سقوط كرد، سردسته باند بود و همه اموال سرقتي پيش او بود، برگشتيم تا هم ببينيم چه اتفاقي برايش افتاده و هم اينكه اگر هنوز آنجا بود كليدهاي داخل جيبش را برداريم چون بايد به اموال مسروقه ميرسيديم و سهممان را برميداشتيم. همان شب به خانه او رفته بوديم و همه خانه را گشتيم، اما اموال مسروقه، پول و طلاها را پيدا نكرديم. به همين علت به سراغش رفتيم تا كليدها را برداريم، اما وقتي پرسوجو كرديم، فهميديم او زنده بوده و به بيمارستان منتقل شده البته خوشحال شديم. چون ميتوانستيم به اموال برسيم، اما بعد فهميديم كه او حافظهاش را از دست داده است. براي همين تصميم گرفتيم او را از بيمارستان بدزديم.
قصدتان از دزديدن سردسته باند از بيمارستان چه بود؟
در اينترنت جستوجو كرديم و متوجه شديم كسي كه حافظهاش را از دست ميدهد اگر به او شوك وارد شود يا دوباره ضربهاي به سرش بخورد ممكن است حافظهاش برگردد، ميخواستيم او را بدزديم و به خانه ببريم تا شايد با ديدن خانهاش، مخفيگاه اموال مسروقه يادش بيايد يا اينكه ضربهاي به سرش بزنيم و حافظهاش برگردد، اما نشد و قبل از اجراي اين نقشه دستگير شديم. بررسيها در اين رابطه به دستور بازپرس دادسراي ويژه سرقت ادامه دارد.