۶. خط تيره ميان دولت-ملت كه بايد خط وصل باشد، با فقدان نمايندگي و بازنمايي نشدن اكثريت، به خط فصل تبديل شده است. هر چه اين شكاف بيشتر دهان باز كند، احتمال سقوط حكومت و جامعه به هاويه آشوب بيشتر ميشود.
پ. منابع قطبيشدن دولت و ملت
۷. بينمايندگي و بازنمايي نشدن اكثريت، درون ساخت سخت قدرت، فقط حاصل خالصسازي استصوابي نيست؛ اين حلقه اخير زنجيرهاي بلند از روندهاي ناعادلانه است. ديگر حلقههاي اين زنجيره عبارتند از:
- راديكاليسم: گروههاي درون و بيرون حكومت (همگي يا اغلب) راديكالند، يعني موفقيت خود را نهتنها در شكست حريفان، بلكه در حذف آنها ميبينند. همچنين اغلب اين گروهها ميخواهند تغييرات و سياستهاي مطلوب خود را يكجا و ناگهاني و نه تدريجي و با ايجاد توافق دنبال كنند؛
- تحديد و تهديد رسانه و مطبوعات و جريان آزاد اخبار و اطلاعات؛
- تحديد و تهديد ظرفيتهاي انتقادي دانشگاه و مطبوعات و روشنفكران كه بايد در خدمت كشف و حذف مجاري فساد و فقر و خشونت و تبعيض باشند؛
- تحديد و تهديد ظرفيتهاي كارشناسي، تحليلي، علمي، آموزشي و پژوهشي كه بايد برنامههاي متكثر سياسي و اجتماعي را بپرورند و نيروهاي سياسي را درون و بيرون ساخت قدرت تغذيه كنند تا رقابت ميان ايشان صرفا بر سر تصاحب صندليهاي بيشتر و بالاتر نباشد، بلكه جان و مايهاي از جنس برنامه و سياست داشته باشد؛
- به رسميت نشناختن نيروهاي رقيب و بديل و در نتيجه، بيگانه و دشمن پنداشتن آنها و كوشش براي حذف يا اسكات آنها زمين حكمراني را ناهموار كرده است. چنين زمينهاي به فرسايش مدام جامعه و حكومت و نيروهاي سياسي انجاميده، حكمراني پرهزينهتر و جامعه بيگانهتر، نوميدتر و بيقرارتر شده است؛
- چرخه معيوب توزيع و بازتوزيع ارجها و منابع و منافع قدرت: بخشي از جامعه برخوردار از اين ارجها و منابع و منافع و بخشي بزرگتر از آنها محروم مانده و در نتيجه تشكليابي ناممكن و توسعه رانت و تبعيض و فساد روانتر شده است.
ت. اهميت نيروي حد وسط
۸. نيروي حد وسط حاصل همگرايي مجموعهاي از نيروها حول ارزشهاي ميانهروي و آيندهنگري سياسي است. تركيب اين نيروها چنين است:
- بخشهايي از جامعه فاقد نمايندگي و بازنماييناشده و تشكلنايافته؛
- بخشهايي از نيروهاي راديكال رقيب و بديل كه ناكارايي و بيعدالتي ناشي از راديكاليسم را در هر دو قطب دريافتهاند.
۹. اين نيرو در پي دگرگونيهاي ناگهاني نيست.
۱۰. اين نيرو به اقليتبودگي ديگر نيروها واقف است و خود را هم در اقليت ميداند. از اين رو در پي حذف ديگران نيست، بلكه هدفش قطبيتزدايي از فضاي سياسي و روزنهگشايي در سد سكندري است كه راه را بر گفتوگوي انتقادي و تعامل همافزا ميان حاملان منافع و ارزشهاي پايه متكثر و ناسازگار بسته و همه را فرسوده است.
۱۱. از رهگذر قطبيتزدايي و روزنهگشايي، اين نيرو به جاي كوشش براي حذف ديگر اقليتها، در پي كشف و حذف خطاهاي سياسي و سياستي است.
۱۲. اينچنين، اين نيرو بهرغم اراده و عمل همه اقليتهاي واگرا، در پي همگرا كردن دولت و ملت است تا اين شكاف فزاينده بيش از اين جامعه و حكومت را در خود فرو نكشد.