• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۷ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5720 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۱۹ اسفند

اسفند پرحادثه 1329/ بخش يكم

مرتضي ميرحسيني

دوران نخست‌وزيري رزم‌آرا به هشت ماه نرسيد و يكسره در ستيز با جبهه ملي گذشت. ماجرا فقط به تفاوت نگاه دو طرف به مساله نفت برنمي‌گشت و اختلافات ديگري مثل تشكيل شوراهاي شهري و ايالتي و وظايف و اختيارات نخست‌وزير را هم در خود جاي مي‌داد. مصدق و كساني كه در آن مقطع متحدش بودند به رزم‌آرا انگ وابستگي به بيگانگان و توطئه براي تجزيه كشور مي‌زدند و با هر تصميمي كه مي‌گرفت و هر كاري كه مي‌كرد، مخالف بودند. خلاصه حرف‌شان اين بود كه رزم‌آرا ديكتاتوري است كه با سياست‌هايش، سرانجام هم كشور را تجزيه مي‌كند و هم آن را به خارجي‌ها مي‌فروشد. اين اتهاماتي كه آنان به نخست‌وزير مي‌بستند، نادرست و غيرمنصفانه بودند، اما رگه‌هايي از حقيقت نيز در آنها وجود داشت. رزم‌آرا در اجراي تصميماتي كه مي‌گرفت بسيار مصمم بود و مي‌كوشيد آنچه خودش -و فقط خودش - بهترين سياست براي اداره كشور مي‌داند به كار ببندد. ناديده گرفتن قوانين را هم مجاز مي‌شمرد و در وقت ضرورت از خدعه و پنهانكاري ابايي نداشت. با ملي كردن صنعت نفت نيز، از اساس مخالف بود و تحقق آن را در شرايط آن روز كشور ناممكن مي‌ديد. اوايل دي ماه در يكي از جلسات مجلس شوراي ملي، اين مخالفت را به صراحت بيان كرد و گفت: «اگر مي‌خواهيم فقط درباره ملي كردن نفت حرف بزنيم، اين كار پيش از اين انجام شده است. ايران با مكزيك (كه اخيرا نفتش را ملي كرده) فرق دارد. در ايران، طبق قانون تمام معادن از آن دولت است و طبق مقررات كاملا ملي است. شايد منظور اين است كه نفت به دست خود ما استخراج شود و به فروش برسد. در مكزيك، منابع زيرزميني به بخش خصوصي تعلق دارند. ولي شايد افرادي كه چنين تقاضاهايي دارند، معتقدند كه خود ما بايد نفت‌مان را استخراج كنيم و به فروش برسانيم، چون اين موضوع مسووليت خطيري در پيشگاه تاريخ و در برابر ملت ايران است، در اينجا بايد صريحا اعلام كنم كه در وضعيت كنوني ايران داري قدرت صنعتي استخراج نفت و فروش آن به بازارهاي جهاني نيست. آقايان شما هنوز نمي‌توانيد يك كارخانه سيمان را با پرسنل خود اداره كنيد... من اين نكته را به صراحت تمام بيان مي‌كنم كه به خطر انداختن سرمايه ملي و منابع زيرزميني كشورمان بزرگ‌ترين خيانت است.» به نظرش بهترين تصميمي كه مي‌شد گرفت، مذاكره دوباره با انگليسي‌ها و تغيير بندهايي در قرارداد نفت بود. پس به دور از چشم مجلسي‌ها و بي‌اعتنا به افكار عمومي، گام‌هايي براي اجراي اين تصميم برداشت و گويا به اندكي از نتايجي كه دنبالش بود نيز رسيد. البته برخي مي‌گويند كه قطعا انگليسي‌ها به همه خواسته‌هاي او تن نمي‌دادند و حاضر به بازنگري در بندهاي اصلي قرارداد نفت نمي‌شدند كه آنان آنقدر از استحكام موضع خودشان مطمئن بودند كه ضرورتي براي مصالحه نمي‌ديدند و چندان اهميتي براي موفقيت يا شكست دولت رزم‌آرا قائل نبودند. اما به نظرم، شايد اگر رزم‌آرا كشته نمي‌شد و مدت بيشتري در قدرت باقي مي‌ماند، اتفاقات ديگري - متفاوت با نظر كساني كه هنوز هم با حب و بغض به حوادث آن سال‌ها نگاه مي‌كنند - مي‌افتاد و او حداقل به بخشي از اهدافش مي‌رسيد. البته با اين فرض كه اگر كشته نمي‌شد، دشمنان و مخالفان او قدرت را از دستش بيرون نمي‌كشيدند. اما نخست‌وزيري‌اش طولاني نشد. جز جبهه ملي، عمده نيروهاي مذهبي و نيز دربار مخالفش بودند و او را نمي‌خواستند. غلامرضا افخمي در كتاب «زندگي و زمانه شاه» مي‌نويسد: «شاه تصور نمي‌كرد كه رزم‌آرا فردي مناسب براي حل معضل نفت باشد. اعتماد چنداني هم به او نداشت. رزم‌آرا دلباخته شاهدخت اشرف شده بود و يك‌بار از روي بي‌مبالاتي به اشرف گفته بود كه او را ملكه خود مي‌كند. اشرف هم موضوع را با برادرش در ميان گذاشته و به او توصيه كرده بود مراقب باشد. چند تن از نمايندگاني كه به خانه رزم‌آرا رفت و آمد داشتند و مورد حمايت او بودند به اين نتيجه رسيدند كه شايد او برنامه‌هايي با رنگ و بوي خيانت به شاه دارد و اين نكته را به شاه گزارش دادند.» (ادامه دارد) 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها