نسخههاي سه ميليوني راهحل نيست
نازنين متيننيا
روند صعودي نرخ دلار و طلا، فقط تاثيرش در اقتصاد نيست. خبر بالا رفتن لحظهاي عددهاي مربوط به دلار و طلا، تلخترين خبري است كه روزانه به ما ميرسد. فارغ از اينكه با اين بالا رفتن چه اتفاقي در زندگي واقعي و روزمره ما رخ ميدهد، تنش عصبي و شوك لحظهاي شنيدن اين اعداد، به فشارهاي روزمره و عصبي ما ايرانيها اضافه شده. عدم امنيت رواني اقتصادي، حس ناتواني براي برنامهريزي طولاني مدت براي زندگي، بيارزش شدن پولي كه بابت به دست آوردن آن روزانه تلاش ميكنيم، دغدغه «چه ميشود»هاي بسيار، آسيب بزرگ رسيدن اين خبرهاست. اما كسي حواسش به اين آسيب رواني بزرگ نيست. بياعتمادي، عصبيت، نااميدي و حس ناامني هميشگي، كم از فشارهاي ديگر ندارد. اگر نگاهي دقيق بيندازيد و كمي به چهره مردم در كوچه و خيابان نگاه كنيد، اين فشار اجتماعي به شدت ملموس و نمايان است. كافي است در جمعي يك نفر از گراني يا وضعيت اقتصادي موجود حرف بزند يا اشارهاي كند، بعد از آن ديگر لازم نيست كه چالشي راه بيندازي تا آنچه در ذهن و فكر ترسيده شهروندان ميگذرد خودش را نشان دهد؛ ميزان فشار بسيار است و برونريزي هم سريع و ناخودآگاه. اين روزها بيشتر از هر وقت ديگري جملاتي نظير «خدا به دادمان برسد»، «حالا آن طرف سال اوضاع بدتر است»، «معلوم نيست چه ميشود» و ... را ميشنويم. اما در چنين شرايط و زمانهاي كه نياز به تسكين جمعي و تلاش براي رسيدن به اندكي آرامش اجتماعي داريم، همه چيز برعكس شده و از تريبونهاي رسمي و آنهايي كه دستي بر آتش دارند، همه صحبتها، حرفها و برنامهريزيها انگار در جهت تخريب هر چه بيشتر روحيه مردم و فشار حداكثريتر است. وزرا، نمايندگان مجلس، مديران دولتي، بيپروا مقابل مردم نشستهاند و به جاي درك وضعيت موجود، با رويكرد «همينه كه هست» و «اتفاقي كه نيفتاده» مدام در جنگ فرضي با دشمناني هستند كه معلوم نيست چه هستند و چه ميكنند. مثلا همين هفته پيش كه دلار به قيمت ۵۹ و پانصد هزار تومان رسيده بود، يكي از همين مديران در مصاحبهاي با موضعي از بالا و «حالا خوبتون شد» ميگفت كه گفتند دلار تا شب عيد به شصت هزار تومان ميرسد و ديديد كه نرسيد يا فردي ديگر روي آنتن زنده تلويزيون، زنان ايراني را تهديد ميكند كه از آن طرف سال اگر بدحجاب باشند سه ميليون از حساب بانكي آنها كم ميشود و اگر آن سه ميليون توي حساب نباشد، بدهكارند. نمونه اين تهديدها، فشارها، رفتارها و صحبتهايي ستيزهجويانه با مردم بسيار است. انگار توي اين وضعيت مردم، بدهكاران اصلي به مديراني شدهاند كه توانايي مديريت در عرصههاي اقتصادي و اجتماعي را ندارند و با روش مطالبهگرانه به هر طريقي، بايد جوابگوي عدم درك، تحليل و شناخت درست خواست مردم و وضعيت زندگي ايرانيها باشند. در تقابل پيش آمده، مشكلات مهم و اصلي گوشهاي خاك ميخورند و جنگ زرگري با آسيبي بسيار زياد براي مردم، در جريان است. واقعا مردم بايد چه كنند؟! چطور بايد هم از پس سختي روزگار بربيايند و هم حرفها و رفتارهاي اينچنيني؟! چطور ميشود نااميدي و سختي و فشار روزگار را روي دوش مردم نديد و فقط به دنبال مقاصد سياسي و گروهي بود، تعهد اصلي به مردم را فراموش كرد؟! قانون و اجراي آن كجا رفته؟! مگر ميشود هر وقت كه عددهاي اقتصادي بالا و پايين ميشود و دست دولت خالي، با برنامهريزيهاي اينچنيني و راهحلهايي براي جريمه مردم، جاي خاليها را پر كرد و اصلا به آيندهاي با مردمي عصبي و كلافه و تبعات آن، فكر نكرد؟! جاي خالي عقلانيت، درك زندگي مردم در شرايط پرفشار، مديريتي مثبت و همراه، به شدت در اين روزها ديده ميشود. لازم نيست براي ديدن اينها كار خاصي انجام داد. فقط كافي است صفحه يكي از خبرگزاريها را باز كرد و تيترها را خواند. تنش و فشار، تقابل و عدم درك، بيبرنامگي و بيارادگي براي حل وضعيت موجود و كاهش فشارها، كاملا مشخص است. در چنين شرايطي رودرروي مردم ايستادن، نسخه سالمي نيست. دلسوزي و تعهد به مردم، اولين قدمي است كه بايد برداشته شود. روزگار امروز ايرانيها، در آستانه تغيير سال، روزگاري پر از تنش، عصبيت و فشار است. به همان اندازه كه تحليلگران اقتصادي سال آينده را سال ناخوش احوالي براي اقتصاد ميدانند، از نظر روحيه جمعي و اميد به زندگي، آنچه امروز از زبان و رفتار مردم عادي ديده ميشود، فاجعهاي بسيار بزرگتر است. تا دير نشده بايد فكري كرد، راهي پيدا كرد و به جاي تهديد و تحديد مردم، اميد و امنيت را به زندگي ايرانيها بازگرداند كه در نهايت، فروپاشي رواني، به نفع هيچ كس نيست؛ حتي آن مدير و نمايندهاي كه فكر ميكند دور ايستاده و حالاحالاها كسي بابت رفتار و گفتارش، بازخواستش نميكند.