شكيبايي مداوم
حسن لطفي
هر كاري ميكنم توي كتم نميرود كه براي نويسنده شدن استعداد شرط اوليه است و تاثير زيادي دارد. براي همين وقتي رفقايي كه سر كلاسم هستند بحث را به استعداد ميكشانند يا يكي پایش را در يك كفش ميكند كه فلان كس استعداد نوشتن ندارد، ميروم سراغ سرگئي ايزنشتاين و از قول او ميگويم: استعداد يعني شكيبايي مداوم! البته اگر در اين سالها كه شاهد آغاز نوشتن، نويسنده شدن و رشد بعضيها نبودم من هم مثل خيليها به آمار موجود در مورد درصد بالاي تاثير استعداد نويسندگي تكيه ميكردم و حرفي از شكيبايي نميزدم. ناگفته نگذارم در حرفها و خاطرات خيليها هم آدمهاي زيادي را سراغ گرفتهام كه استعداد نوشتن داشتهاند، اما قلمشان به بار نرسيده است. يادش بخير پرويز زاهدي (نويسنده سريال اميركبير و...) در كلاسهاي قصهنويسي كه با ما (دانشجويان پنجمين دوره مركز اسلامي آموزش فيلمسازي) داشت مدام از دختران با استعدادي ميگفت كه درجه يك بودند و... يك روز يكي از همكلاسيهایم كه مثل بقيه مذكر بود سرلج آمد و از استاد خواست تا نام حداقل يكي از آنها را بگويد تا بدانيم كدام زن نويسنده درجه يكي است. پاسخش تاييدي بر اين بود كه استعداد به تنهايي نميتواند كسي را نويسنده كند. البته جوابش دردناك هم بود. ميگفت بیشتر دخترها بعد از ازدواج شوق نوشتن را از دست ميدهند. آنجا بود كه علاوه بر اينكه دريافتم برخي مردان چه موجودات استعدادكشي هستند، فهميدم شوق نوشتن بيشتر از استعداد نوشتن مهم و تاثيرگذار است. شوقي كه وقتي با شكيبايي و سماجت گره بخورد ردخور ندارد و آدمي را قادر ميسازد تا ناممكنها را ممكن كند (هميشه نه، اغلب اوقات!) گمانم در چنين حالتي استعداد پنهان شده آدم خودش را نشان ميدهد. كم هم باشد با ايستادن روي دوش دانايي ديگران و رفتن سراغ آثاري كه از قبل نوشته شده، كمكم زياد ميشود. البته در اينكه بعضيها ديرتر و برخي زودتر به نتيجه ميرسند، شكي نيست. حتي كتاب ارزشمند دعوت به نوشتن (كتاب خوبي كه دوريس دوريه نوشته و مهشيد ميرمعزي ترجمهاش كرده) هم اگر مبناي آموزش و حركت نويسنده قرار بگيرد (به خاطر پيشنهادهای خلاقانه و قابل اجرايش و سادگي و قابل فهم بودنش) نتيجه كار يكسان نخواهد بود (به لحاظ زمان توليد اثر و كيفيتش) اما اين گفته هم به معناي اين نيست كه در انتها آن كسي نويسنده ميشود كه استعداد بيشتري دارد. گمان آن فردي ميماند (در عالم داستان و نوشتن) كه شوق نوشتن با چيزي مثل عشق در وجودش شعلهور شود. بيگمان اين عشق است كه با خودش انگيزه براي شكيبايي مداوم را ايجاد ميكند. پس انگار بايد بگوييم در نوشتن هم مثل هر كار ديگري عشق ميتواند كار را جديتر كند.