قاشقزني در چهارشنبه سوري
غزل حضرتي
براي بچهها يك كاسه فلزي و يك قاشق بگذاريد. شال فراموش نشود. قرار است شال را بيندازند روي سرشان و كلاس به كلاس قاشق بزنند و شكلات و شيريني بگيرند.
اين را مهد برايمان نوشته تا براي بچهها بگذاريم. سال گذشته، نصف روز از ديدن ويديوهاي قاشقزني رودهبر شده بودم. يك عده بچه كوچك، در حالي كه شال و پارچه به سر كرده بودند، پسر و دختر، در حال زدن قاشق روي كاسههايشان، از اين كلاس به آن كلاس ميرفتند و درحالي كه كاسههايشان پر ميشد از خوراكيهاي جورواجور، راضي و خوشحال، راهي كلاس بعدي ميشدند. شال در بين دست و پايشان گير ميكرد و روي زمين كشيده ميشد. قيافههايشان با شالهاي دراز و بيقواره خيلي خندهدار بود. امسال هم، هفته پاياني سال، هر روز يك مناسبت دارند و يك جشني برگزار ميشود. پسرم همين طور كه روزها را تا پايان اسفند ميشمرد، در انتظار جشنهاست كه كِيفش كوك شود در روزهاي آخر سال. چهارشنبهسوري، اصليترين جشن آخر سال است كه سهشنبه شب، در خيابان ما هم مثل همه شهر برگزار ميشود. صداي ترقه و نارنجك همه جا را برميدارد. اما چون بچه و خانواده زياد است، جوانترها رحم ميكنند و بمب منفجر نميكنند. پسرها، خوشحال از اينكه دارند ترقهبازي ميكنند، يكي يكي محصولاتي كه پدرشان خريده را روشن ميكنند يا در آتش مياندازند. از صدايش جيغ ميكشند و از پدرشان ميخواهند بغلشان كند تا از روي آتش بپرند. حظي كه بچهها از اين مراسم ميبرند را ما نميبريم. آخر شب هم خسته و كوفته، در حالي كه لباسهايشان بوي دود گرفته و صورتهايشان سياه شده، راهي تختخواب ميشوند. تا دو سال اول زندگي بچهها، ما چهارشنبه سوري نداشتيم. كوچك بودند و حتما از صداي بلند ميترسيدند و اصلا نميفهميدند چه خبر است. حالا مراسم و جشنها را ميفهمند. برايشان مهم است حتما در جشن چهارشنبه سوري شركت كنند. حتما به قاشقزني بروند و بر سر تعداد شكلات جمع شده باهم رقابت كنند. حتما هفت سين بچينند و تخممرغ را خودشان رنگ كنند. اين روزها بچهها بيشتر از آدم بزرگها در انتظار نوروزند. آنها هميشه به فردا و آينده اميد دارند.