الهه باقریسنجرئی
سالهاست كه پيوسته از معضلات و آسيبهاي بيشمار استان سيستانوبلوچستان در خبرها ميشنويم. در هر ماه از هر فصلي، بحرانها به شيوههايي متفاوت، نبض اين سرزمين را به شماره مياندازند؛ يا گردوخاك و غبار، نفس محليها را گرفته يا خشكسالي كشاورزيشان را از رونق انداخته است. گاهي هم نبود راههاي ارتباطي و وسايل نقليه عمومي، تصادفات مرگباري براي دانشآموزان و معلمان رقم ميزند يا سوختبرها براي لقمهاي نان در آتش ميسوزند. بعضي روزها هم كودكان، قرباني گاندوها ميشوند يا مراكز بهداشتي تعطيل و خدمات درمان متوقف ميشود. در اين شرايط، وقتي يك رويداد طبيعي هم بر اين سرزمين حادث شود، نتيجه آن چيزي نيست جز فاجعهاي تمامعيار. يكشنبه ۶ اسفند تا پنجشنبه دهم اسفند ۱۴۰۲ بارش باران شديدي در جنوب سيستان و بلوچستان آغاز شد. بر اساس آمار منتشرشده، بهدنبال اينبارندگي، هزار و ۹۴۷ روستا درگير سيلاب و خسارت شدند كه چابهار با ۴۸۰ و نيكشهر با ۳۳۰ روستا بيشترين ميزان درگيري را داشتند. امروز با گذشت بيش از 20 روز از جاريشدن اين سيلاب، هنوز زندگي به شهرستانها و روستاهاي اين استان پهناور بازنگشته است.
آنطور كه در روزهاي ابتدايي سيل گفته شد، بارشها سبب طغيان رودخانههاي فصلي و بارش سنگين در قصرقند، بخش تلنگ، دشتياري، بخش پلان، پيرسهراب شد و خسارت سنگيني به بخش كشاورزي، واحدهاي مسكوني خشتي و گلي، راههاي روستايي و زيرساختهاي شهري و روستايي وارد كرد، بهطوريكه راه تمام روستاها بسته شده و هيچ ارتباطي با ساير شهرستانهاي همجوار و حتي يك روستا به روستاي ديگر وجود ندارد.
زيردان؛ سدي كه همزيستي محليها و كاجو را در هم شكست
اصليترين نامي كه در سيل جديد سيستانوبلوچستان شنيده ميشود، رودخانه كاجو و به تبع آن، سد زيردان است. سد بتني زيردان، يكي از سه سد مهم استان سيستانوبلوچستان است كه در بخش ساربوك از توابع شهرستان قصرقند و بر روي رودخانه فصلي كاجو ساخته شده است. سدي كه «عيسی بزرگزاده»، سخنگوي صنعت آب پس از سيل اخير درمورد آن گفته: «اگر سد زيردان وجود نداشت، اضافه حجم ۱۷۰۰ متر مكعبي كليه مناطق پاييندست در جنوب استان سيستان و بلوچستان را زير آب فرو ميبرد و ميزان خسارتهاي مالي و جاني صدها برابر شرايط فعلي بود.» اين صحبت، واكنشهاي بسياري را از سمت جوامع محلي و كارشناسان بهدنبال داشت. بسياري از آنان بر اين باورند كه تعلل در رهاسازي سد زيردان و بهطوركلي خود اين سد، عامل مهمي براي شدت فاجعه سيلاب اخير بوده است.
«توانا شيراني»، فعال اجتماعي و كشاورز در منطقه چابهار، درمورد جغرافيا و شرايط اقليمي دشتياري، به «اعتماد» ميگويد: «جلگه دشتياري، شامل سه دشت پلان-پيرسهراب، نگور و باهوكلات است كه شريانهاي اصلي اين جلگه، سه رودخانه باهوكلات، شيكلك و كاجو هستند كه بر روي اين رودخانهها، سه سد ساخته شده است. اولين و قديميترين آنها سد پيشين است كه مطالعات ساخت، جانمايي و بخشي از پروژه احداث، قبل از انقلاب انجام شد و در سال 1372، به بهرهبرداري رسيد. از همان ابتدا هم هدف احداث اين سد، تأمين آب كشاورزي و حفظ محيط زيست، همچنين مصرف آب آشاميدني مناطق روستايي بود. بهعلاوه اينكه رودخانه پاييندست آن، رودخانهاي عميق با عرض زياد است، يعني با انباشت حجم بالاي آب هم، سرريز نخواهد داشت. مشكل اصلي به سد زيردان برميگردد كه بر روي رودخانه كاجو ساخته شده است. اين رودخانه از كوهستانهاي آهوران سرچشمه ميگيرد و تا دشتياري ادامه دارد. عمق اين رودخانه در سمت قصرقند زياد است و عرض آن در جاهايي حتي به 2 كيلومتر هم ميرسد اما وقتي وارد دشتياري ميشود، عرض رودخانه كم ميشود و در بعضي مناطق حتي به 10، 15 متر ميرسد.» بنا به روايت بسياري از بوميهاي اين سرزمين، مردم روستاهاي اطراف رودخانه كاجو، از ديرباز با شرايط اقليمي آشنا بوده و سازگاري داشتند. گويي كه بخشي از واقعيت زندگيشان است و زبان يكديگر را متوجه ميشدند. ميدانستند خانههاي خود را كجا بسازند كه در بارندگيهاي سيلآسا، از آسيب در امان باشند. ميدانستند كه در مناطق سيلگير نه باغي احداث كنند و نه خانهاي بسازند. بندسارها را ميشناختند؛ همان خاكريزهايي كه سيل را مهار ميكرد و بهطوركلي، نه بارشها و طغيان كاجو به زندگي اهالي گزندي وارد ميكرد و نه محليها حريم كاجو و هر رود خروشاني را نقض ميكردند.
شيراني درباره سازگاري مردم با اقليم و بهرهبرداري از حوادث طبيعي، توضيح ميدهد: «در مسير ورود آب كاجو به دشتياري، يكسري آبراههاي سنتي و شاخههاي فرعي دارد. از قديم، مردم اين منطقه نگاه بهرهبرداري به آب اين رودخانه داشتند؛ به اين شكل كه قبل از بارشهاي موسمي، آبراههاي سنتي و كف رودخانه را لايروبي ميكردند، آب هم كمكم وارد بستر اصلي رودخانه ميشد و در آبراههاي سنتي جاري ميشد و مورد استفاده مردم قرار ميگرفت.»
فرسايش خاك در روستاهاي پاييندست سد زيردان
در روزهاي اخير و پس از سيل دشتياري، در بسياري از تحليلها، متهم اصلي تخريبها سد زيردان معرفي شد و به باور بسياري از محليها، عمده مشكل پس از ساخت سد زيردان آغاز شد. اين فعال اجتماعي درباره نقدها به سد زيردان ميگويد: «اين سد حدود 200 كيلومتر مكعب ذخيره دارد، اما حدود 10 درصد به كشاورزي اختصاص داده شده و بيشتر آن به بحث صنعت مربوط ميشود. هرچند كه بخشي از آب روستاهاي پاييندست از همين سد تأمين ميشود اما اين ميزان تأمين، در حدي كه گفته شده بود نيست و باعث شده كه سطح آب چاهاي پاييندست كاهش و EC (شوري) آب هم افزايش يافته است. هر سال از كشاورزان اين منطقه در مقابل روانسازي آب، مبلغي دريافت ميشود در صورتي كه اين آب، جزو حقابه آبخوانهاي پاييندست بوده و بايد بهطور رايگان مورد استفاده كشاورزان قرار بگيرد. درحالحاضر هم هنوز شبكه انتقال آب پاييندست احداث نشده است. همچنين به مرور زمان به حقابه محيط زيست هم بيتوجهي شده و باعث شده پوشش گياهي و رطوبت خاك منطقه عملا از بين برود و درنتيجه خاك دشتياري لخت و خشك شده و مستعد فرسايش است.»
آنطور كه گفته شده، هدف ساخت اين سد، تأمين آب روستاها، زمينهاي كشاورزي پاييندست حوزه شهرستان چابهار و بخش تلنگ قصرقند بوده كه به گواه محليها، از سال بهرهبرداري از اين سد، يعني 1390، حتي يك بار هم روستاهاي پاييندست آن، از آب اين سد بهرهاي نبردند؛ تا جايي كه خشكسالي، دامها، كشاورزي ديمي و فصلي آنان را از بين برده و باعث فرسايش گسترده خاك شده است.
شيراني در مورد فرسايش خاك ميگويد: «فرسايش خاك در عرصه دشتياري سبب شده كه ۹۰ درصد باران در زمين نفوذ نكند و به صورت رواناب و سيلاب بر سطح زمين جاري شود. عمده مناطق مسكوني و باغات اهالي دشتياري، در حوزه پاييندست سد زيردان است. همانطور كه گفتم پيش از اين، اهالي بهخوبي از آب رودخانه كاجو در اين منطقه بهرهبرداري ميكردند. هر بار رودخانه آب را در آبراههاي سنتي روان ميكرد؛ بخشي از آن را مردم براي مصارف كشاورزي، ذخيره در چاهها و... برداشت ميكردند و مابقي آن در سطح دشت جاري ميشد. يعني مردم به حقابه محيط زيست هم توجه داشتند كه باعث ميشد هم رطوبت خاك و هم پوشش گياهي منطقه حفظ شود. بعد از احداث سد، هم رطوبت خاك و هم پوشش گياهي، از بين رفت. همچنين آبراههاي سنتي هم بهمرور زمان خشك و مسدود شد. در اين شرايط، تصور كنيد كه بهيكباره دريچه سدي كه حدود 200 ميليون متر مكعب ذخيره آب پشت آن است، باز شود؛ آبراههاي سنتي كه مسدود شده، رودخانه هم لايروبي نشده و ظرفيت اندكي دارد، بنابراين آب مازاد، به خانه مردم و در روستاها و شهرها سرازير ميشود.»
قرنها بهرهوري با مهندسي بومي آب
در پيگيري اخبار سالهاي گذشته، نكته قابلتوجه، تكرار يك بحران و ايجاد آسيبهاي مشابه با يك الگوي واحد است. اولين فكري كه در ذهن هر مخاطب ايجاد ميشود، اين است كه قطعا بايد راهي براي كنترل اين فجايع طبيعي باشد.
«عبدالوهاب شهليبر»، جامعهشناس و پژوهشگر آب، درباره تكرار پيامدهاي يك رويداد طبيعي در استان سيستانوبلوچستان، به «اعتماد» ميگويد: «الگوي غلط توسعه، عامل اصلي تخريبگري سيلي است كه هر چند سال يك بار، گريبان مردم سيستانوبلوچستان را ميگيرد. اكوسيستم اين منطقه، بهخصوص منطقه دشتياري، مبتني بر مهندسي بومي پيچيده آب بوده است و اقتصاد دشتياري، دقيقا منوط به همين سيل بوده است. مردم طي چندين قرن به دانشي رسيده بودند كه از تكنيكهايي براي بهره از سيلاب استفاده ميكردند. از جمله استفاده از بندهاي خاكي بهنام هوشاب كه باعث ميشد آب در سراسر زمين حركت كند و وقتي يك زمين پرآب ميشد، آبهاي روان به زمينهاي ديگر راهي ميشدند. براي دخيره آب شرب هم، هوتگها بخشي از اين سيستم مهندسي بومي بودند. برخلاف آبانبارها در مناطق ديگر ايران، از آنجا كه اين استان سيلگير بود، هوتگها روباز بودند و با هر بارندگي، هم هوشابها و بندهاي خاكي پرآب ميشدند و هم هوتگها. اين سيستم باعث شده بود كه كشاورزي هم رونق قابلتوجهي داشته باشد. از زماني كه سد زيردان و پيشين ساخته شد، ورود مداوم آب به دشت قطع شد. در همان زمان ساخت سد زيردان هم مردم محلي مخالفت كردند، اما به نظر ميرسد منافع ناشي از سدسازي، مانع از اين شد كه دليل مخالفت جوامع محلي شنيده شود.»
اين جامعهشناس درباره چاره برونرفت از تكرار اين آسيبها، توضيح ميدهد: «بعد از آبگيري سد و بهتبع آن، سرازيرنشدن آب به دشت، نظام بهرهبرداري اجتماعي فروپاشيد. خيلي از محليها ناچار به مهاجرت شدند و تاكنون به عنوان حاشيهنشين در اطراف چابهار ساكن هستند. و از طرفي، وقتي مردم از آن مناطق كوچ كردند، كسي هم نبود كه سازههاي سنتي را بازسازي و احيا كند. در اين شرايط، چاره كار اين است كه جامعه علمي و نهادهاي مدني، الگوهاي غلط مديريت و بهرهبرداري آب را كه فقط بر گزينه سدسازي استوار است، نقد كنند و متخصصان در اين حوزه، متناسب با اكوسيستم منطقه سيستم مهندسي آب را طراحي كنند. قطعا بخش بزرگي از اين سيستم مهندسي، همان استفاده از سازههاي قديمي با كمي مدرنسازي است و تمام اين سياستها زماني موفق خواهند شد كه مردم بومي هم در تصميمگيريها مشاركت داشته باشند و برنامهريزيها صرف بوروكراسي اداري و پيمانكاري نباشد؛ فقط كافي است كه به هر آبادي مختصر منابعي اختصاص داده شود تا بهجاي اينكه بارشها منجر به مصيبت شود، مورد بهرهبرداري محليها قرار بگيرد. اتفاقي كه امروز با سدسازي شاهد آن هستيم، نوعي انحصار در بهرهبرداري از آب است و خيلي از مردم اين منطقه، دسترسي استفاده از آب را ندارند و شبكههاي پاييندست طوري احداث نشده كه محليها بتوانند از آن استفاده كنند. بنابراين تا نپذيريم كه چگونه سيستم غلط بهرهبرداري آب و مداخلات غيركارشناسي بهدور از توسعه پايدار، چنين بحرانهايي را براي اقتصاد و كشاورزي منطقه ايجاد كردند، هر راهحلي فقط يكسري موارد سطحي مديريت بحران در سادهترين شكل ممكن است كه با سيل بعدي، دوباره همين تخريبها، مهاجرتها و ضربات ساختاري به اقتصاد و فرهنگ تكرار خواهد شد. از طرفي، بسياري از سازههايي كه در اين شرايط بحراني ساخته ميشود، مناسب با اقليم آنجا نيست و در مدت كوتاهي دچار آسيب ميشود، مثلا برخي مدارسي كه با كمك خيرين ساخته شده، بهدليل ناهماهنگي با اقليم منطقه، به سرعت و با اولين بحران تخريب شده است.»
مهاجرت آب و خاك
آسيبهاي پنهان روستاهاي اطراف كاجو
بهگفته شهليبر، از حدود سال 1368، برنامه توسعه كشور خيز عجيبي بهسمت سدسازي برداشت. در صورتي كه در بسياري از كشورها، آسيبهاي سدسازي شناخته و حتي برخي از سدها تخريب شده است. مثلا درمورد دشتياري بايد گفت كه حيات اين منطقه در اين است كه هر سال، سيلابها بايد بهجاي اينكه پشت سد جمع شوند، درون دشت پخش شوند. وقتي آب بهصورت مداوم وارد دشت شود، نظام بهرهبرداري اجتماعي سازهها را بازسازي ميكند و وزارت كشاورزي و نيرو هم ميتوانند بهجاي مداخلهگري نقش تسهيلگر را براي اين نظام بومي داشته باشند.
سيستانوبلوچستان با وسعتي بيش از 180هزار كيلومتر، دومين استان پهناور كشور است و تركيب جغرافيايياش، باعث شده كه هم دشتهاي آبرفتي را در خود داشته باشد، هم مناطق كوهستاني صعبالعبور؛ در اين استان پهناور، بعضي بخشها كه روزگاري مركز كشت، باروري و حاصلخيزي بودند، بهدليل آنچه كه طي سالها بر آنها گذشته و بيتوجهيهاي فاحش، امروز خالي از سكنه شده و جز مشتي خاك پراكنده و بدونزرع، چيزي از فراواني باغها ديده نميشود. آنچه كه در اين استان اتفاق افتاده، مربوط به سيل امسال و پارسال نيست و تبعات و بحرانهاي آن، بسيار گسترده است؛ آنقدر كه شايد آبگرفتگي و آنچه امروز بهخاطر سيل ميبينيم، كمترينشان باشد. يكي از مواردي كه بسياري از فعالان و بوميها به آن اشاره ميكنند، بحث مهاجرتهاي گسترده و حاشيهنشيني است.
«يونسزينالديني»، فعال اجتماعي درباره تبعات سيل اخير و سالهاي گذشته ميگويد: «يكي از موضوعات كليدي كه همواره مغفول مانده، همبستگي پايدار سيل و مساله حاشيهنشيني در اين استان، بهخصوص چابهار است. طول رودخانهاي كه آب آن پشت سد زيردان انباشته ميشود، با انشعاباتش بيش از 300 كيلومتر است. سرچشمه آبي هم كه در سد زيردان جمع ميشود، از كوههاي منطقه كوهستاني كاجو يا آهوران است كه بين 3 شهرستان پخش ميشود. يكي از حوضههاي آبريز آن سمت سرباز ميرود، حوضه ديگر بهسمت نيكشهر ميرود و حوضه اصلي آن بهسمت قصرقند و نهايتا دشتياري ميرسد. اين حوضه كاجو، قبلا بيش از 100 روستا و دامداري و هم باغداري گستردهاي را در بر ميگرفته است. اما بهدليل مشكلات و نبود راههاي ارتباطي و فاصله آخرين روستا در بالادست كاجو تا قصرقند كه حدود 50 كيلومتر است و اين روستا يك منطقه كوهستاني و صعبالعبور است و روستاها در دامنه كوهها و دو سمت رودخانه ايجاد شدهاند. نبود راه حداقل از دهه 70، اين صد روستا را كاهش داده و جمعيتي حدود 18 تا 19 هزار نفر، به حاشيه شهرها رانده شدهاند. آنهم بهدليل مشكلاتي مانند نبود راه ارتباطي؛ وقتي سيل ميآيد راههاي ارتباطي به سرعت قطع ميشود زيرا تنها راه ارتباطي در زمان بدون بارش، همان بستر رودخانههاست كه با كوچكترين بارندگي در مسير رودخانه كاجو كه يكي از خروشانترين رودخانه بلوچستان است، اين مسير بهطور كامل بسته ميشود و مردم آن منطقه تا ماهها در محاصره و نبود دسترسي به مواد غذايي، امكانات درماني و... قرار ميگيرند و هيچگونه ارتباطي با دنياي دورتر از خودشان ندارند.»
بر اساس گزارشهاي منتشر شده، در ۵۰ سال گذشته بهموازات كاهش منابع آب در بخشهاي جنوبي و شرقي كشور، مهاجرتها نيز افزايش يافته است.
سيل چند روز خبرساز ميشود
و به سرعت تبعات اصلي آن فراموش ميشود
زينالديني، درمورد مهاجرت از روستاها ميگويد: «نتيجه افزايش سيلها بهخصوص از دهه 70 به اين طرف بهصورت دو نوع مهاجرت خود را نشان داد. يكي مهاجرت خاك و ديگري مهاجرت محليها. وقتي كه روستاها خالي از سكنه شدند، سيلبندها و بندهاي سنگي كه از تخريب زمينهاي كشاورزي محافظت ميكنند، از بين رفتند و باعث شده خاك از آن منطقه بهصورت كامل به پشت سد زيردان و نهايتا منطقه دشتياري مهاجرت كند. درنتيجه كشاورزي در روستاهاي اطراف كاجو كاملا نابود شده كه اين موضوع نهتنها به چشم نميآيد، اصلا خسارتي براي آن در نظر گرفته نشود. اين موضوع فقط مخصوص روستاهاي بالادست رودخانه كاجو نيست، موضوع تخريب زمينهاي كشاورزي و فرسايش و مهاجرت خاك از بالادست رودخانه كاجو شروع و تا زمينهاي منتهي به سد زيردان كه بيش از 100 روستا را شامل ميشوند ادامه دارد. اين بحران، مهاجرت ساكنان محلي اين مناطق را هم به دنبال داشته است. براي مثال ميتوانيم به روستاي كمب كه بزرگترين روستاي كشور و در حاشيه شهر چابهار است، اشاره كنيم. آماري كه در چند سال پيش از ساكنان اين روستا به دست آوردم، جعيتي حدود 23هزار نفر بود. بالاترين درصد جمعيتي كه در اين روستا زندگي ميكنند، مهاجران همين روستاهاي بالادست رودخانه كاجو تا مناطق نزديك سد زيردان هستند كه محل سكونت خود را رها كردهاند. يعني بخش عمده حاشيهنشيني چابهار، متأثر از شرايط رودخانه كاجو، سيلهايي كه اتفاق افتاده و بيتوجهي به عوامل خشكسالي و نبود راه ارتباطي و زيرساختهاي حداقلي است و همراه با مهاجرت افراد، خاك هم از آن مناطق سفر كرده و تبديل به يك معضل بزرگ اجتماعي، و شايد هم در آينده سياسي خواهد شد. البته كه چابهار در ميزباني از اين مهاجران تنها نبوده است. بخشي از روستاهاي بالادست كاجو، به مناطقي از شهر قصرقند هم مهاجرت كردند. حاشيه ديگري هم در اطراف شهر نيكشهر است كه از روستاهاي پاييندست كاجو به اين منطقه مهاجرت كرده و آسيبهاي اجتماعي و اقتصادي بسياري ايجاد شده است.»
بهگفته اين فعال اجتماعي، اگر مسير ارتباطي بالادست رودخانه كاجو ايجاد ميشد، ظرفيت گردشگري و باغداري، نهتنها مانع مهاجرت از سمت منطقه كاجو به شهرستانهاي ديگر ميشد كه شايد بهدليل سودآوري، اين مهاجرت معكوس هم ميشد. متأسفانه اين موضوعِ بااهميت، از ديد افراد و متوليان اين مناطق مغفول مانده و كسي توجهي به اين بخش از آسيبهاي سيل نميكند. فقط گاهي سيلي اتفاق ميافتد، براي چند روز خبرساز ميشود و هرگز به موضوع اساسي و مهمي مانند مهاجرت خاك و افراد پرداخته نميشود.
طغيان بيماريها و تشديد مشكلات بهداشتي و خدمات درماني
وقتي در اينترنت، دو كلمه بيماري و سيستانوبلوچستان را جستوجو ميكنيم، در هر فصل و به هر بهانهاي با خبري از شيوع يك نوع بيماري و آمار بالاي ابتلاي محليهاي اين استان روبرو ميشويم؛ شايد محروميت، فقر آموزشي، اقليم سرزمين و مصائب راههاي ارتباطي در اين استان از عمدهترين دلايل معضلات بهداشتي باشد. وقتي هم كه يك رخداد طبيعي نازل شود، بيشك بيماريها با سرعت بيشتري به جان ساكنان چنين مناطقي ميافتند.
زينالديني در مورد شيوع بيماريهايي كه بعد از سيلاب خود را نشان ميدهند، توضيح ميدهد: «بيماريهايي كه بعد از سيلاب در منطقهاي مانند دشتياري اتفاق ميافتد، بهباور من بسيار متفاوت از شرايط بعد از سيل در شهرهاي ديگر مانند اصفهان و خراسان است. ما در دشتياري، قبل از اين سيلاب و سيلاب سال 98، بهطوركلي بهدليل كمبود آب و استفاده مردم از پديدهاي بهنام هوتگ يا همان گودالهاي دستكند كه آب را در آن ذخيره ميكردند، بالاترين بيماريهاي پوستي، گوارشي و كليوي را در دشتياري داشتيم، آنقدر كه تلاش بسياري براي راهاندازي مركز دياليز در اين منطقه شده بود، چراكه آمار بيماران دياليزي اين منطقه بهخاطر آب مصرفي بسيار بالاست. مساله بعدي، بهدليل گردوغبارها باعث شده كه بيماريهاي پوستي در منطقه شايع شود. يعني اين بيماريها معضلي است كه پيش از سيل هم با آن روبرو بوديم و بعد از سيلاب، بهدليل پايينبودن سطح آموزش و نبود امكانات آموزشي بهداشتي در اين منطقه، بيماريها رشد بيشتر و چشمگيرتري خواهند داشت، بهخصوص در بخش زنان؛ چراكه مشكلات و بيماريهاي زنان در اين مناطق، همچنان يك تابو براي آنها به شمار ميرود و بهراحتي بيان نميكنند.»
همواره اصليترين احتمال پس از وقوع سيلاب و تخريبهاي ناشي از آن، احتمال افزايش وقوع بيماريهاي عفوني در شرايط سيلاب است كه اگر دسترسي به آب آشاميدني سالم هم نباشد، احتمال خطر مرگ هم ممكن است افزايش يابد. از طرفي وجود گلولاي و آبهاي ساكن نيز ميتواند محل تجمع انواع باكتري، پشه، قارچ و ويروس باشد. «احسان دهواري»، جراح و متخصص بيماريهاي چشمي در چابهار، از افرادي بود كه از روزهاي اول سيل، براي كمكرساني در مناطق سيلزده حضور داشت. او هم كه به عنوان يك پزشك متخصص از نزديك شاهد شرايط و مسائل محليهاي درگير سيل بود، نگرانيهاي بسياري از گسترش بيماريها و چالشهاي اهالي منطقه در روزها و ماههاي آينده دارد.
ضرورت تشكيل كميته بحران براي مهار بيماري
او درباره شرايط بهداشتي در مناطق سيلزده ميگويد: «در بازديدهاي ميداني شاهد بوديم كه آبهاي سطحي با سپتيك و سيستم فاصلاب عمومي تركيب شده بودند. با توجه به توپوگرافي منطقه، فاضلابها در حوضچههايي كه با بلوك در زمين تعبيه شده، جمعآوري ميشود. درحالحاضر اين حوضچهها تخريب شده و آبهاي سطحي به آن وارد شده است. ما در اين شرايط همواره نگراني بسياري در مورد شيوع وبا داريم. اما نكته قابلتوجه اين است كه پيش از اين هم سيستم آبرساني در شهرستانها و روستاهاي اين استان مشكل داشته و آب تصفيه نميشده، فقط كلرزني انجام ميشده كه معمولا كلر به ميزان كافي نبوده است. با شرايط پيشآمده همان آبي كه به دستشان ميرسيده، ناسالمتر شده است. با اين توضيحات قطعا مواردي از وبا را خواهيم داشت. يكي ديگر از موضوعات نگرانكننده، مالارياست كه در اين چند وقت اخير، مواردي از مالاريا را در بيماران مشاهده كرده بوديم. هوا هم گرمتر بشود، پشههاي آنوفل تكثير خواهند شد، بهخصوص اينكه با توجه به تخريب خانهها و گرماي هوا، ممكن است برخي خانوارها ناچار باشند در هواي آزاد و در چادرها، بدون وسايل خنككننده زندگي كنند. بيماريهاي عفوني، سالك، تنفسي و... هم كه ريسك بالايي دارد. در اين شرايط ضرورت دارد دانشكده علوم پزشكي دانشگاه چابهار كميته بحران جدي داشته باشد. البته اين دانشكده بسيار نوپاست و همچنان وابسته به دانشگاه مادر است و استقلال مالي و معاونتهاي لازم را براي اقدامات ضروري ندارد و با چالشهاي بسياري روبروست.» او در مورد بحث آبرساني، توضيح ميدهد: «بحث آبرساني و زيرساختهاي قوي، نيازمند همراهي دولت و نهادهاي مرتبط است كه در سطح كلان به مشكلات منطقه نگاه شود. وگرنه اقدامات خيريه و جهادي، با توجه به ارزشمنديشان، خيلي نتيجه مفيدي در درازمدت نخواهد داشت و شايد حتي بعد از خاموششدن شرايط بحراني و خبري، اين اقدامات هم كمرنگ شود و مردم محلي با مشكلاتشان باقي ميمانند. اميدوارم كه پيگيري جدي و اساسي انجام شود.»
كپرنشيناني كه از سيل 98 فراموش شدند
جدا از بحث سيل، روستاهاي ديگر اين استان، مشكلات متعددي دارند كه سيل، دامنه اين مشكلات را وسيعتر كرده است. روستاهايي كه شايد در ظاهر از آبگرفتگي يا مشكلات سيلاب در امان بودند اما كانون بارشهايي بين 100 تا 200 ميليمتر بودند و همين بارشها آنها را از اندك امكانات معيشتيشان محروم كرده است. مهمترين بحراني كه در شرايط كنوني تمامي استان را درگير كرده، تخريب راهها و گيرافتادن مردم محلي در مناطق صعبالعبور است؛ فنوج، آهوران، قصرقند، سرباز، بنت، لاشار و صدها روستاي ديگر هستند كه شرايط سخت آنها، سختتر شده است.
گلنبي شهنويي، ریيس شوراي بخش بنت درباره معضلات اين بخش كه در ظاهر از آسيب سيل در امان بوده، به «اعتماد» ميگويد: «روستاي تابع بخش بنت جدا از بحث سيل، مشكلات عديدهاي دارند؛ هم بهلحاظ اقتصادي و هم مشكلات فرهنگي. در حال حاضر هم كه فصل بارندگيهاست و استان با چنين سيلاب گستردهای روبرو شده، راههاي روستا بهطور كامل مسدود شده و مردم اين منطقه، به همان حداقلهاي قبلي هم دسترسي ندارند. محليهاي روستاهاي بخش بنت، از روستاهاي بزرگ گرفته تا روستاهاي دورافتاده، براي تهيه تمامي مايحتاج خود، وابستگي كامل به شهر دارند؛ از اقلام ضروري و مواد غذايي روزانه تا نيازهاي درماني و خدماتي. بهخصوص اينكه بنت، بخش بسيار پرجمعيت استان سيستانوبلوچستان است و وسعت قابلتوجهي دارد.»
در سيل 1398، بخش بنت يكي از سه نقطه بحراني استان سيستانوبلوچستان بود كه بر اساس گزارشهاي منتشرشده در همان سال، با ماشين معمولي امكان رسيدن به بنت نبود و مسير رسيدن به اين بخش از دل رودخانهها بود كه فقط ماشينهاي كمكدار و دوديفرانسيل ميتوانستند از اين مسير صعب عبور كنند. همچنين بسياري از خانهها خشتي و گلي بود كه بهطوركلي از بين رفت. شهنويي با اشاره به مشكلات سكونت مردم بنت، ميگويد: «در بسياري از روستاها اكثر محليها كپرنشين هستند و در بارندگيهاي طولاني، دچار مشكل جدي اسكان ميشوند. ديگر خانهها هم اكثرا خشتي و گلي و البته غيراستاندارد است. در سيل اخير هم، شايد اين منطقه مركز آبگرفتگي نبوده اما زيرساختهاي آن آسيب جديد ديده است. بهخصوص راههاي ارتباطي و جادههاي اين منطقه كه به كل مسدود شده است. دانشآموزان در تمام حوزههاي بنت، مانند حوزه سفيدكوه، حوزه توتان و... از حضور در كلاسها جا ماندهاند. جز اين، براي تهيه مايحتاج خود هم فقط بايد منتظر بمانند كه كسي از اهالي، خودروي مناسب داشته باشد و بتواند به شهرهاي اطراف برود. در مورد بيماريها هم تصور كنيد كه اگر يك بيمار نياز فوري به درمان يا دارو داشته باشد، در اين جادههايي كه هيچجوره امكان تردد ندارد، چه بايد بكند؟ متأسفانه، مشكلات اين منطقه از همان سيل 98 پابرجا مانده است و چون رسيدگي نشد، امروز با اين بارندگيهاي اخير تمامي آسيبها مضاعف شد. هرچند كه خيرين كمك ميكردند اما فقط در حد احتياجات روزمره بود و زيرساختها هيچ بهبودي نيافت. در سيل 98، برخي مسوولان پاي كار آمدند، اما پيگيريهاي بعدي چه شد؟ كسي سراغ وعدهها و تعهدات دادهشده به بخش بنت را گرفت كه ببينند وضعيت زيرساختها به كجا رسيده است؟ چند درصد از خانهها بازسازي شد و آن تعدادي كه ساخته شد، آيا استاندارد لازم را دارد؟»
هرچند كه در روزهاي گذشته برخي خبرگزاريها از بازگشايي تمام راههاي ارتباطي روستاهاي نيكشهر خبر دادند، اما به گفته شهنويي هنوز روستاهاي توتان، مهمدان، سفيدكوه و برخي روستاهاي ديگر هيچ راه ارتباطي با مركز شهر ندارند و روستاهاي نزديكتر هم بهسختي خود را به شهر ميرسانند.
در سيل اخير، بسياري از اخبار حول محور مركز سيل، يعني دشتياري است، اما دورتر از كانون سيل، شايد آبگرفتگي نباشد اما رنگي هم از زندگي نيست؛ حجم بارش پيوسته، انگار آوار جديدي بر مشكلات حلنشده قديمي روستاهاي استان است كه گرفتاري محليها را صدچندان كرده. هرچند كه آبگرفتگي، تخريب و آسيب دشتياري بسيار زياد بود، اما با توجه به اينكه پيش از سيلاب هم، بسياري از شهرستانها و روستاها مشكلات عديدهاي داشتند، ضرورت دارد از كانون سيل دورتر رفته تا ميزان واقعي خسارت ديده شود. اينبارندگيهاي سيلآسا، فقط هيزمي بر آتش مصائب شهرستانها و روستاهاي محروم- چه بهلحاظ مالي و چه بهلحاظ زيرساختي- استان سيستانوبلوچستان بود. در واقع هنوز آسيبهاي سيل 1398 به پايان نرسيده بود كه يك بارش ديگر، هرآنچه كه بهنام خانه و زندگي بنا كرده بودند، به خاك و گل فرو برد.
الگوي غلط توسعه، عامل اصلي تخريبگري سيلي است كه هر چند سال يك بار، گريبان مردم سيستانوبلوچستان را ميگيرد. اكوسيستم اين منطقه، بهخصوص منطقه دشتياري، مبتني بر مهندسي بومي پيچيده آب بوده است و اقتصاد دشتياري، دقيقا منوط به همين سيل بوده است. مردم طي چندين قرن به دانشي رسيده بودند كه از تكنيكهايي براي بهره از سيلاب استفاده ميكردند. از جمله استفاده از بندهاي خاكي بهنام هوشاب كه باعث ميشد آب در سراسر زمين حركت كند و وقتي يك زمين پرآب ميشد، آبهاي روان به زمينهاي ديگر راهي ميشدند. براي دخيره آب شرب هم، هوتگها بخشي از اين سيستم مهندسي بومي بودند.
نتيجه افزايش سيلها بهخصوص از دهه 70 به اين طرف بهصورت دو نوع مهاجرت خود را نشان داد. يكي مهاجرت خاك و ديگري مهاجرت محليها. وقتي كه روستاها خالي از سكنه شدند، سيلبندها و بندهاي سنگي كه از تخريب زمينهاي كشاورزي محافظت ميكند، از بين رفتند و باعث شده خاك از آن منطقه بهصورت كامل به پشت سد زيردان و نهايتا منطقه دشتياري مهاجرت كند. درنتيجه كشاورزي در روستاهاي اطراف كاجو كاملا نابود شده كه اين موضوع نهتنها به چشم نميآيد، اصلا خسارتي براي آن در نظر گرفته نشود. اين موضوع فقط مخصوص روستاهاي بالادست رودخانه كاجو نيست، موضوع تخريب زمينهاي كشاورزي و فرسايش و مهاجرت خاك از بالادست رودخانه كاجو شروع و تا زمينهاي منتهي به سد زيردان كه بيش از 100 روستا را شامل ميشوند ادامه دارد.