اشک شادی برای آزادی
فاطمه باباخانی
«شش سال و بیشتر از آن گذشته و حالا چه جای خوشحالی است»، این گفته را بارها یکشنبه 19 فروردین که خبر آزادی قریبالوقوع محیط زیستیها آمد، شنیدم. این گفته از یک جهت درست بود، گروه بزرگی از جامعه محیط زیست ساعت و روز و هفته و ماه و سال را در این شش سال و خردهای میشمردند، آنها خسته و خموده بارها آستینها را بالا زدند، به مجلس رفتند، نامه نوشتند، امضا جمع کردند، امیدوار شدند، ناامید شدند، به در بسته خوردند، حرف شنیدند، بغض کردند، دوباره بلند شدند، نامه نوشتند و ... همین گروه وقتی خبر آمد به زودی دوستانشان برمیگردند این بار از شادی، از پایین آمدن این بار رنج و اندوه بر دوش، از اتمام این انتظار بار دیگر گریه کردند، دستشان لرزید، قلبشان به تپش درآمد و با خود مدام و بارها و بارها تکرار کردند، تمام شد!
در این شش سال و خردهای اتفاقات زیادی در حوزه محیط زیست افتاده است، پروژه یوز آسیایی غیرفعال است، پروژه تالابها بلاتکلیف، پیروز یوز محبوب ایرانیها زنده نیست، درنای امید سال گذشته به ایران نیامد، برخی تالابها شرایطشان بحرانی شده و گروه دیگری از مرز بحران گذشتند. در کنار همه این مصايب دربند بودن کارشناسان محیط زیست خارخاری بود در گلوی کارشناسان و فعالان محیط زیست! آنها در نشستها، سخنرانیها، همایشها و برنامههای مختلف بارها و بارها از دوستان دربندشان یاد کردند، خواستار آزادی و شفافسازی این پرونده شدند. آنها یکشنبه 19 فروردین نفسی راحت کشیدند و از آن وقت در حال شمردن لحظههایی هستند که آن در بزرگ در اتوبان یادگار باز شود و چهار فعال محیط زیست از پلهها پایین بیایند. آنها این یکی، دو روزه مدام این لحظه را در ذهن خود ترسیم میکنند، گاه حشو و زوايد آن را میزنند و به چشمهای خندان هومن جوکار، سپیده کاشانی، نیلوفر بیانی و طاهر قدیریان میرسند، گوشه لبشان خندهای مینشیند و فکر میکنند هشتگ «امید برای طبیعت» جزيی از تاریخ محیط زیست خواهد شد.