• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5738 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۷ فروردين

فروپاشي شوروي

محمد صادقي

لنين با پديد آمدنِ انقلاب اكتبر 1917 به قدرت رسيد و حكومتي سركوبگر را به جاي حكومت تزار مستقر كرد. او از جنگ جهاني اول كناره‌گيري كرد، پايه‌هاي قدرت خود را محكم ساخت و كشوري با نام اتحاد جماهير شوروي را شكل داد. لنين مالكيت خصوصي را لغو و تمامي بانك‌ها و صنايع را دولتي كرد. در دوره حكومت او، مامورهاي دولتي محصولات را مصادره مي‌كردند و آنچه به كشاورزها تعلق مي‌گرفت سهم ناچيزي بود، از اين رو كم‌كاري و احتكار افزايش يافت تا جايي كه در اوايل دهه  1920 كمبود مواد غذايي موجب قحطي شد و نزديك به پنج ميليون نفر از مردم جان خود را ازدست دادند. براي لنين چيزي مهم‌تر از قدرت نبود، او كه جمهوري‌هاي غيرروسي را مستعمره‌هاي ستمديده امپراتوري روسيه نام نهاده بود و خودمختاري را حق آنان مي‌دانست هنگامي كه به قدرت دست يافت به شكل بسيار خشني با آنان برخورد كرد. اما لنين از سال 1922 كه دچار سكته مغزي شد، به تدريج توان لازم براي اداره شوروي را از دست داد و در سال 1924 زندگي او پايان يافت. 
در اين مدت، يكي ديگر از همراهان خشن او، يعني ژوزف استالين، در تلاش بود تا پس از مرگ لنين قدرت را در دست بگيرد. او با اين نيرنگ كه شنيدن اخبار براي سلامتي لنين ضرر دارد كوشش مي‌كرد لنين را دور از دسترس نگه دارد تا از اخبار و مسائل بي‌اطلاع باشد. اين در حالي بود كه لنين در نامه‌اي به اعضاي كميته مركزي حزب خواهان اخراج استالين شده بود ولي اين نامه بعد از مرگ او انتشار يافت. 
مصطفي رحيمي در كتاب «ماركس و سايه‌هايش» مي‌نويسد: «ماركس كه خود انديشمند بود نمي‌خواست انديشه را از بشر بگيرد، اما -اگر در حق او منصف باشيم- بايد اعتراف كنيم كه سخناني گفت كه لنين به استناد بخشي از آنها فاتحه انديشه را خواند و آن ماجراطلب بي‌انديشه، استالين را پله پله بالا برد تا جايي كه اول بار خود، از او ترسيد و بعد... توصيه كرد كه رفقا مواظب او باشند، اما خيلي دير شده بود. لاجرم كار انديشه و انديشمند به دست پليس مخفي سپرده شد.»
 به نظر رحيمي، لنين در كار اصلي خود (انقلاب در اقتصاد) موفق نشد، اما در چند زمينه ديگر موفق بود: 
1. دامن زدن به توهم و يوتوپي، 
 2. نشاندن انتقام به جاي عدالت (لابد با اين استدلال كه عدالت مفهومي بورژوايي است و انتقام، مفهومي پرولتري)، 
 3- به اتكاي ايمان خود، تكفير مخالفان و اشاعه تهمت و بهتان و دشنام، 
 4- كشاندن ديكتاتوري اكثريت به ديكتاتوري فردي و بنيانگذاري توتاليتاريسم، 
 5- دشمني با فكر و روشنفكر، 
 6- دشمني با اخلاق و انسان‌گرايي، 
 7- اينكه زور كليد همه مشكلات است، 
 8- تكميل كردن تقسيم جهان به دو دنياي كاملا مجزاي يكدست سياه و يكدست سفيد.
اما استالين كه زماني (1907) براي تامين مالي فعاليت‌هاي بلشويك‌ها پول‌هايي را از محموله‌هاي تزار مي‌دزديد، در سال 1922 دبيركلي حزب كمونيست را كه براي او ايجاد شده بود، برعهده گرفت و از همان زمان تلاش زيادي براي آينده خويش انجام داد. 
استالين، سرانجام رقيبان سياسي خودش را كنار نهاد و توانست قدرت را در دست بگيرد. او براي طرح‌هاي اشتراكي كه در نظر داشت بسيار مصمم بود و دهقان‌هايي كه مقاومت مي‌كردند تيرباران يا به سيبري تبعيد مي‌كرد. 
از وحشيانه‌ترين اقدام‌هاي استالين، تصفيه‌هايي بود كه از سال 1934 تا 1939 انجام شد. به اين ترتيب، محاكمه‌هاي نمايشي برقرار شد و مخالفان كه زير شكنجه اعتراف كرده بودند، همگي محكوم به زندان يا مرگ شدند و چنانكه مي‌دانيم ميليون‌ها نفر از مردم شوروي كه برخي ياران ديروز استالين بودند در اين تصفيه‌ها كشته يا حبس شدند.
 در سال 1953 زندگي استالين به پايان رسيد و خروشچف قدرت را در دست گرفت. پس از او نيز برژنف، آندروپوف، چرننكو و گورباچف به قدرت رسيدند. با اين حال، شوروي كه يكي از دو ابرقدرت جهان بود و دارنده بمب اتمي نيز بود، با چنان مشكلاتي مواجه شد كه كوشش‌هاي گورباچف نيز براي اصلاح آن بي‌نتيجه بود. 
برنارد پرون در مقاله‌اي با نام فروپاشي (ترجمه مصطفي رحيمي) مي‌نويسد: «گورباچف در سال 1985 مي‌دانست كه مسووليت اداره كشوري را به عهده مي‌گيرد كه اقتصادش در عين ويراني است و محيط‌زيستش در آستانه فاجعه.» به تعبير رحيمي در كتاب «چرا شوروي متلاشي شد»، ديكتاتوري اخلاق را به تباهي كشاند و فرهنگ را و معنويت را. ديكتاتوري مردم را مأيوس و دلزده و بي‌رمق كرد. ديكتاتوري كشوري پهناور را كه طبيعت همه‌چيز در اختيارش گذاشته بود به تكدي كشاند. ديكتاتوري جلوي رشد معنوي مردم را گرفت و به دزدي و رشوه‌خواري وادارشان كرد. ديكتاتوري موجب شد كه يكي از دولتمردان همان ديار به تلخي اعتراف كند كه «ما مدت‌ها با هوش و انديشه و كارداني درافتاديم.»
واقعيت اين بود كه اتحاد جماهير شوروي با وجود ادعاها و شعارهاي فريبنده‌اي كه بسياري از انسان‌ها را در سراسر دنيا شيفته خود كرد، به جاي ايجاد برابري و عدالت كه خود را پرچمدار آن مي‌دانست، فقر، فساد، دروغ و فريب را گسترش داد و درحالي كه انبارهاي توپ و تانك و موشك آن پر بود، نتوانست مشكلات گسترده اقتصادي و معيشتي مردم خود را رفع كند و سرانجام از درون فرو ريخت و متلاشي شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون