درباره پژوهشهاي بينارشتهاي هنر
فرصتي براي
فهم بيشتر از جهان پيرامون
صبا معصوميان
گروه هنر و ادبيات| ۱۹ اسفند ماه ۱۴۰۲ «اولين كنفرانس ملي مطالعات ميانرشتهاي در ادبيات و هنرهاي كاربردي، موسيقي، نمايش و سينما» برگزار شد. هدف از اين كنفرانس كه در دانشكده هنر و معماري واحد تهران جنوب برگزار شد، تاليف، ارايه و انتشار پژوهشهايي با رويكرد ميانرشتهاي توسط دانشجويانِ عرصه هنر، اساتيد، پژوهشگران و صاحبنظران حوزههاي مختلف از جمله هنرهاي تجسمي، هنرهاي نمايشي، موسيقي و نيز مطالعات ميانرشتهاي هنر با حوزههاي مختلف ادبيات اعلام شد. آنچه در ادامه ميآيد، يادداشتي است كه صبا معصوميان، نقاش، تصويرگر و مدرس دانشگاه آزاد اسلامي بهمناسبت برگزاري اولين كنفرانس ملي مطالعات ميانرشتهاي و اهميت آن نوشته است. معصوميان به همراه سجاد پورقناد و پوريا نصيري نويسندگان يكي از مقالات برگزيده كنفرانس بودند.
اولين همايش ملي تحقيقات ميانرشتهاي، با موضوع «مطالعات ميان رشتهاي در ادبيات و هنرهاي كاربردي، موسيقي، نمايش و سينما» در روز 19 اسفند ماه ۱۴۰۲ در دانشكده هنر، معماري و شهرسازي واحد تهران جنوب با حضور و سخنراني اساتيد و پژوهشگران عرصه هنر به اجرا درآمد. اين رويداد علمي، فرصتي براي ارايه مباحث بينارشتهاي در باب هنر را فراهم كرد و از نويسندگان مقالات برگزيده دعوت به سخنراني شد. هدف اين كنفرانس، نمايش اهميت تعامل بينارشتهاي با برقراري ارتباط ميان حوزههاي مختلف هنري بود. يكي از اصليترين محورهاي اين رويداد، تشويق به همكاري و تعامل ميان رشتههاي متفاوت بود تا دانشجويان و پژوهشگران بتوانند با استفاده از دانش و رويكردهاي متنوع، به فهم و حل مسائل پيچيده و چندوجهي بپردازند.
مخالفت با ديدگاه ميانرشتهاي معمولا از سوي كساني ابراز ميشود كه به تخصصگرايي در حوزههاي علمي و آكادميك باور دارند. اين افراد معتقدند كه تسلط و مهارت عميق در يك حوزه خاص، از طريق تمركز و تعمق در آن رشته به دست ميآيد و نسبت به كيفيت و عمق كار علمي در مسيرهاي ميانرشتهاي نگراني دارند.
اين ديدگاه بر اين باور است كه تخصصگرايي به افراد توانايي احاطه بر منابع، مسائل و نظريههاي مرتبط با يك حوزه علمي خاص را ميدهد و در نتيجه، به نوآوريها و پيشرفتهاي عميقتر دست مييابند. در مقابل، منتقدان تخصصگرايي معتقدند كه اين رويكرد ميتواند به ديدگاههاي محدود و جزیينگر منجر شود و از تعامل و تبادل نظر ميان رشتههاي مختلف جلوگيري كند.
با اين حال، در دنياي مدرن كه با مسائل پيچيده و چندوجهي روبهرو هستيم، نياز به رويكردهاي ميانرشتهاي بيش از پيش احساس ميشود. اين رويكردها به دنبال ايجاد ارتباطات و همكاريهاي ميانرشتهاي هستند تا به راهحلهاي جامعتر و خلاقانهتري براي مسائل دست يابند. درنهايت، هر دو رويكرد تخصصگرايي و ميانرشتهاي ميتوانند
به نوبه خود ارزشمند باشند و در شرايط مختلف كاربرد داشته باشند.
اهميت مطالعات ميانرشتهاي در هنر ناشي از پيچيدگيها و تنوع بيپاياني است كه هنر به خود ميگيرد. هنر نه تنها به عنوان يك فعاليت خلاقانه بلكه به عنوان يك زمينه تحقيقاتي ميتواند از ديدگاههاي مختلف مورد بررسي قرار گيرد. مطالعات ميانرشتهاي به ما اين امكان را ميدهد كه هنر را از زواياي متفاوتي ببينيم و درك كنيم، ازجمله تاثيرات فرهنگي، اجتماعي، روانشناختي و حتي اقتصادي كه ميتواند داشته باشد. با تركيب دانش و روشهاي مختلف از رشتههاي گوناگون، مطالعات ميانرشتهاي به ما كمك ميكند تا به شناخت و حل مسائل پيچيدهاي برسيم كه ممكن است فراتر از توانايي يك رشته تخصصي باشد.
در عصر حاضر، جايي كه پيچيدگيهاي مسائل اجتماعي، فرهنگي و علمي به سرعت در حال افزايش است، ما براي درك بهتر و حل اين چالشها، نيازمند ديدگاههاي گسترده و متنوعي هستيم كه تنها از طريق پژوهشهاي ميانرشتهاي قابل دستيابي است. اين نوع پژوهشها به ما امكان ميدهند تا دانش و تجربيات متخصصان مختلف را تلفيق كرده و به راهحلهايي دست يابيم كه هم جامعتر هستند و هم خلاقانهتر.
براي تامين نظر كمالگرايان و اطمينان از كيفيت و عمق تحقيقات، ميتوانيم به سمت توليد مقالاتي حركت كنيم كه توسط چندين نويسنده از تخصصهاي گوناگون نوشته شدهاند. اين امر نه تنها به تضمين كيفيت علمي كمك ميكند بلكه ديدگاههاي متفاوت را به يك موضوع وارد ميآورد و به اين ترتيب، اعتبار و دقت مطالعه را افزايش ميدهد.
در نتيجه، پژوهشهاي بينارشتهاي و توليد محتواي مشترك توسط متخصصان مختلف، نه تنها يك ضرورت بلكه يك فرصت براي پيشرفت دانش و فهم ما از جهان پيرامون ما است. اين رويكرد ميتواند به توسعه فرهنگي و علمي كمك كند و در عين حال، به تخصصگرايان اطمينان دهد كه كيفيت علمي حفظ شده است. اميد است كه اين همايش نقطه آغازي براي گفتوگوهاي بيشتر و تعميق همكاريهاي ميانرشتهاي باشد و بستري براي شكوفايي ايدههاي نو در عرصه هنر و علم فراهم آورد.