• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۶ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5743 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ ارديبهشت

و خوابی که ته آن دست خود آدم باشد 

محمد خیرآبادی

 وقتی به مسافرت می‌رویم (به خصوص اگر مقصد شهرها و روستاهای کوچک باشد) مفهوم زمان در نگاه و ذهن و ضمیر ما (مایی که از میان یک زندگی پرشتاب شهری آمده‌ایم) با چالش روبه‌رو می‌شود. در روستاها و شهرهای کوچکی که هنوز زندگی مدرن و صنعتی آن‌قدرها غلبه پیدا نکرده، خیلی مهم نیست که گپ‌و‌گفت‌ها و نشست و برخاست‌ها چقدر طول می‌کشد. وقتی دو نفر به هم می‌رسند و برای احوالپرسی می‌ایستند، از اینکه وقت را از دست بدهند نمی‌ترسند. این پا و آن پا نمی‌کنند که زودتر راه خود را بگیرند و بروند. وقت و زمان، جیره‌بندی‌شده نیست که استفاده از آن باعث کمبود شود. برای بسیاری از افراد اهمیتی ندارد که رفتن به بازار و برگشتن، چقدر زمان می‌برد. وقت به اندازه کافی برای همه کارها هست و گشت و گذار در بازار قرار نیست از زمان هیچ کارِ مهمِ دیگری بدزدد. به بیان فلسفی‌تر، دنیا برای آنها از منظر زمان نیست که اهمیت دارد، بلکه از منظر مکان مهم است. این نگاه و نگرش، زمان را در یک مکان محدود و کوچک، گسترش می‌دهد. حتی ذهن و روان وسعت پیدا می‌کند و تامل و تعمق و همچنین شناوری در جهان و لذت بردن از زندگی ممکن‌تر خواهد شد.
از قول یکی از اساتید دانشگاه نیوجرسی امریکا که پژوهشی در باب زمان انجام داده بود نقل شده که: «وقتی در حال تدریس هستم و قرار است کلاس در ساعت ده و نیم تمام شود، دانشجویان از ساعت ده و بیست دقیقه شروع می‌کنند به نگاه کردن به ساعت‌ها یا تلفن‌های هوشمندشان ... در ایالات متحده مردم خیلی تحت تاثیر زمان هستند. راستش یک نفر را هم در کلاس‌ها ندیدم که ساعت نداشته باشد. در هند ساعت‌ها چنین اهمیتی ندارند. در هند زمان شبیه جریان رودخانه است. زمان فراوان است. زمان شبیه پول نیست. زمان از بین نمی‌رود .... در ایالات متحده، کانادا، بریتانیا و آلمان زمان یک منبع و ذخیره گران‌بهاست که نباید آن را تلف کرد. برعکس در مکزیک و هند و آمریکای لاتین به طور معمول و با بی‌اعتنایی گفته می‌شود کاری که امروز انجام نشد فردا انجام خواهد شد.»
 وقتی به روستا یا شهرهای کوچک سفر می‌کنیم، تغییر مفهوم زمان در درون ما، به طرز واضحی رخ می‌دهد. ما در زندگی برنامه‌ریزی شده، ساعت‌بندی شده و پرشتابِ شهری، خود را محبوس زمان حس می‌کنیم. هر چقدر حساب و کتاب می‌کنیم، می‌بینیم باز هم وقت کم‌ می‌آوریم. انگار چیزی در زندگی‌ها وجود دارد که زمان را می‌خورد. ما حاضریم برای یک روز آزاد گشتن و رها لَم دادن، همه چیزِ خود را بدهیم. اینکه می‌گوییم «می‌میرم برای خوابی که ته آن دست خودم باشد» فقط یک لفظ خشک و خالی نیست، تمنای تجربه لذت بخش محبوس نبودن در چنگال زمان است.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون