مديريت تنشهاي اخير و چند پرسش
به اين معنا كه قرار نيست ايران به سادگي در دام تنشهاي بزرگ با پيامدهاي پيشبينيناشده قرار گيرد.يعني قرار نيست بحران بزرگ و فراگيري روي دهد يا فضا به سوي جنگ ميل كند .
البته يك تفاوت مهم هم قابل مشاهده است.در ماجراي عينالاسد طرف مقابل ايران، دولت امريكا بود و در ماجراي اخير طرف مقابل كه اقدام به بمباران كنسولگري كرده بود، دولت اسراييل قرار دارد.يعني در تنش اخير مقابله با اقدامات اسراييل نيز بناي ايران بر كنترل تنش بود تا توسعه تنش.البته اين به آن معناست كه تندروها اگر چه سر و صداي زيادي دارند، اما هر جا منافع دولت جمهوري اسلامي در ميان باشد، سياست خارجي يا سياستهاي واكنشي مانند واكنش به بمباران كنسولگري ايران در سوريه، تابعي از درخواست و اراده تندروها نيست.يعني درخواست تندروها براي حملات نظامي گسترده به اسراييل يا امريكا توسط تصميمسازان اقدامي واقعبينانه، مثبت و مبتني بر مصالح نظام تلقي نميشود.
مفروضات اصلي اين يادداشت چنين است كه ايران در هر حال، چه در دولت روحاني و چه در دولت رييسي به دنبال افزايش تنش با طرفهاي خارجي از جمله امريكا و اسراييل نيست و سياست خارجي تابعي از ماجراجويي تندروها نيست.
اگر مفروضات فوق صحيح باشد يك پرسش ساده اينجا هويدا ميشود: چرا ميان ايران و امريكا چنين سطحي از تنش باشد كه در مواقع حساس نيازمند كنترل باشد؟ يعني در اين ميزان تنش ميان ايران و امريكا چه منافعي نهفته است كه براي رفع كل تنش اقدام نميشود و تنش در حالت كنترل شده آن همچنان پايدار ميماند؟يعني از سويي طرفين قصد ندارند تنش را افزايش دهند تا به وضعيتي غيرقابل كنترل يا جنگي تمام عيار مبدل شود و از ديگر سو ارادهاي هم وجود ندارد تا اين مقدار تنش هم مضر تشخيص داده شود و فضا به سمت تعادل و مديريت مناسبات ميل كند؟آيا اين دوگانگي و پارادوكس نيست؟يا دلايل ديگري وجود دارد كه بر اهل فن پوشيده است.
رويكرد دولت ايران در اعلام قصد ايران براي حمله به اسراييل در زمان حال حاوي يك پيام ديگر هم ميتواند باشد.ايران ظرفيت آن را دارد كه براي موضوعات مهم و حساس با همسايگان خود تشريك مساعي كند تا راهحلي براي بحرانهاي پيش رو يافته شود.اگر اين مفروض هم درست باشد چرا اين تشريك مساعي متوجه دولت امريكا نباشد كه اصل تنش مرتبط با مناسبات با امريكاست و اگر چنين سياستي مورد توجه قرار گيرد بخش بزرگي از مسائل بعدي نيز حل و فصل ميشود.يعني ريشه بخش بزرگي از مسال منطقهاي كه ايران درگير آن است و هزينههاي بزرگي نيز در پي داشته مرتبط با نوع مناسبات با امريكاست و مديريت تنش با امريكا ميتواند كاركردهاي متفاوتي داشته باشد.
به نظر ميرسد پس از تنش اخير با اسراييل و مخالفت امريكا با افزايش تنش، بيش از چند سال اخير زمان براي آغاز گفتوگوهاي مستقيم ميان ايران و امريكا مساعد شده است.هر دو كشور از تشديد تنشها در خاورميانه راضي نيستند.همين كافي است تا پايهاي براي آغاز دور تازهاي از تعامل باشد. آيا ميتوان اميدوار بود كه در پس تنشهاي اخير شاهد نوعي تجديدنظر در روشها بود و در نتيجه گفتوگوي غيرمستقيم و سپس مستقيم ايران و امريكا وارد سرفصل تازهاي شود؟ گفته شد بنا بر برداشتي كه از رويدادهاي اخير ميتوان داشت، تنش بيشتر مضراست.كاهش تنش هم نياز منطقه، در اين شرايط براي پيشبرد اهداف بزرگتر به چيزي نياز است؟ پاسخ مشخص است تقويت ديپلماسي براي آغاز گفتوگوي ايران با امريكا.آيا همه چيز براي آغاز اين گفتوگوها مهياست؟