بزرگترین دشمن جمهوری اسلامی؟
این معنا را دارد که به بازبینی مجدد، تخفیف جرم و اعمال رویههای دیگر تنبیه متخلف (اگر بپذیریم که تخلفی رخ داده) اقدام میکند. پرسش اساسی اما آن است که این چه سیستمی است که کشور را در آستانه یک دستاورد مهم، ایجاد وحدتبخشی بین بخشهای مختلف جامعه، ترمیم فاصلهها و زخمهای ناشی از رفتارها و کنشها و... دچار بلیهای مجدد میکند. از خاطرم نرفته که در زمان تشییع سردار بزرگ قاسم سلیمانی چه حال و هوایی در کشور محقق شده بود، چه تحبیب قلوبی شکل گرفته بود، چه بخشهایی از جامعه و چه شخصیتهایی (که میتوان آنها را در صف منتقدان نظام و اپوزیسیون قرار داد) به تشییع جنازه رفتند، اما ماجرای هواپیمای اوکراینی که من آن را با واقعه چرنوبیل در شوروی تشبیه کردم به سرعت همه آن سرمایه و اعتبار به دست آمده را تا حد زیادی منکوب کرد و حسرت بزرگی را برای علاقهمندان ایران باقی گذارد. در نقطه مقابل شادمانی، فرح و دستافشانی را به دشمنان کشور هدیه داد. یا در داستان بسیار هوشمند، حقطلبانه و لازم جمهوری اسلامی به تعرضات دایمی و پی در پی رژیم اشغالگر و رژیم نژادپرست اسرايیل حسی از غرور ملی، تمامی بخشها و آحاد و گروههای اجتماعی و سیاسی و مردم عادی را دربر گرفت. اما 24 ساعت از این اقدام لازم نگذشته بود که طرح گشت ارشاد و پخش فیلمهای برخوردهای زننده نیروهای پلیس و لباس شخصیها با زنان و دختران ایرانی، تمام توجهات را از این اتفاقات مبارک و میمون به خیابانهای ایران کشاند. در حالی که تمام نگاهها باید متوجه تحقیر اسرايیل میشد، رسانههای معارض و همینطور دولتهایی که در تعارض با نظام ارزشی کشور فعال بودند از این فرصتها به خوبی استفاده کردند. سوال اساسی این است که چنین اتفاقاتی آیا تصادفی و به صورت همزمان رخ میدهند؟ زمانی که استادان و دانشجویان دانشگاههای هاروارد، نیویورک، کلمبیا و جدیدا دانشگاههای کانادا و در آینده سایر دانشگاههاي اروپایی در حال اعتراض از جنایات اسرايیل هستند، باید توجه داشت این دانشجویان لزوما از زاویه مبانی ما به رخدادهای فلسطین نمینگرند و نباید آنها را طرفداران جهاد اسلامی و حماس دانست. این دانشجویان در واقع پیوند جهانی را دنبال کرده و در سنینی هستند که سبک زندگی، حق آزادی بیان، احترام به حقوق بشر و زندگی مبتنی بر چارچوبهای همه جهانی را ترجیح داده و معترض کشتارهای رژیم کودککش اسرايیل در غزه هستند. در غزه عملا جنایتی علیه بشریت رخ داده است. واژه «نیوهلوکاست» مهمترین واژهای است که طی ماهها و هفتههای اخیر در رسانههای مختلف مطرح میشود. دولت نتانیاهو در حال ایجاد یک هلوکاست جدید و قربانی کردن مردمان بیدفاع و استفاده از استراتژی تنبیه جمعی است. حتی اگر حمله 7 اکتبر از نظر آنها واجد برخی از تخلفات حقوق بشری و غیر انسانی باشد، هیچ دولتی حق ندارد برای تنبیه یک گروه مسلح و مخالف خود، بیش از 30 هزار نفر از مردم بیگناه که 10 هزار نفر از آنها زنان و 5 هزار نفر آنها کودکان هستند را قتلعام کند، نمیتوان با دستمال کثیف، جایی را تمیز کرد، نمیتوان با شعارهای حقوق بشری و تحقق فرهنگ متعالی به اصطلاح غربی! مردمان بیگناه خاورمیانه را سلاخی کرد و بعد مدعی شد که واجد ارزشهای اخلاقی و حقوق بشری و انسانی هستید. درحالیکه دانشگاههای امریکا، کانادا و به زودی اروپا شاهد چنین مقاومتی از سوی دانشجویان و استادان مستقل و محققان برجسته است، آنچه دستگاه فهیمی است که حکم اعدام توماج صالحی را صادر میکند و پس از رسانهای شدن این حکم، همه نگاههای جهانی را از رژیم اشغالگر قدس به سوی ایران جلب میکند و بازهم موجی از بیانیهها، تظاهرات، فشارها، نفرتپراکنیها و... را در داخل و خارج کشور ایجاد میکند. این نظام عقلانی و خردی که در ابتدای مقاله به آن امید بسته بودم که حتی به اندازه اندکی باقی مانده، کجاست؟ با این رویهها به کجا میرویم و به دنبال اثبات چه هستیم؟ با تحریک مردم و هر روز به هر بهانهای حاشیه ایجاد کردن به دنبال تحقق چه هستیم؟ آیا این روش، شیوه مناسبی برای تعامل با مردم و اداره کشور و حل و فصل مسائل و معضلات است؟ آیا دولت رییسی مسوولیتی در این موضوع ندارد. آیا رییسجمهور، پشت این برنامه قرار ندارد؟ آیا وزارت کشور ایشان بدون هماهنگی با ایشان اقدام به اجرای یک چنین طرحهایی کرده؟ آیا این رخدادها، با همه وعدههایی که این دولت قبل از انتخابات داده بود، هماهنگ است؟ به نظر میرسد که آقای رییسجمهور چندان نگرانی از افکار عمومی برای انتخابات بعدی ندارند، چراکه هر دولتی اگر ذرهای نسبت به جایگاه خود، سطح محبوبیت و اعتبار خود در میان افکار عمومی اهمیت قائل بود به گونهای متفاوت عمل میکرد. براساس اکثر پیمایشهای مستقل و نظرسنجیها اکثریت جامعه ایرانی و حتی مومنان و با حجابها هم نسبت به استفاده از چنین روشهایی برای حجاب و روسری بر سر کردن زنان، اعلام انزجار و بیزاری کردهاند. اساسا مشخص نیست فرجام این نوع رفتارها و طرحها و سیاستها چه خواهد بود؟ برای من بسیار دشوار است که مجددا جملهای را که قبلا در نوشتهای در همین روزنامه ذکر کرده بودم را تکرار کنم: «هر روز که میگذرد بیشتر به این نتیجه میرسم که براساس فهم دیالکتیک هگلی گویا قرار است جمهوری اسلامی، بزرگترین دشمن جمهوری اسلامی باشد.»