مقاومت براي موجوديت
و از تحولات مهم در اين هفت ماهه، پاسخ ايران به اسراييل در برابر جنايت كنسولگري در سوريه بود. آنان كه پاسخ ايران به اسراييل را نيز در نمييابند، خوب است از همين دريچه به موضوع بنگرند. صرف نظر از هر گرايش سياسي، اين پاسخ را ميتوان در قالب دكتريني كه بايد نامش را «مقاومت براي موجوديت» گذاشت ارزيابي كرد كه ريشه در ارزشها و پيامدهاي بازدارنده دفاع مقدس دارد و ماهيتا، داراي پيامدهاي مهم براي منطقه و استقلال ميهن خواهد بود. در كشاكش همان روزها، به عينه از زبان مردم كوچه و بازار و برخي نخبگان منطقه نيز شنيدم كه پاسخ نظامي ايران را حساب شده، نخستين قدرتنمايي واقعي يك كشور مسلمان در برابر اسراييل و دفاع از مظلوميت فلسطين ميدانستند و ابراز ميداشتند كه ايران تنها كشوري است كه در برابر اين ستم با همه هزينهها ايستاده است. چنين رخداد مهمي ناشي از قدرت درون بنياد كشور است كه به مرحله توليد رسيده است. علاوه بر آن ميدانيم كه بين قدرتمند بودن و توليد قدرت تفاوت است. به طور مثال، اسراييل يا عربستان به لحاظ ابزار نظامي با خريد يا دريافت سلاحهاي پيشرفته ظاهرا قدرتمندند، اما اگر حمايتها از آنها فروكاهد، سرنوشت آنها در برابر يك تهاجم سخت مبهم خواهد بود چرا كه قدرت آنها درون بنياد نيست. اما ايران نه تنها خود داراي قدرت نظامي درون بنياد است و ميتواند بدون حمايت قدرتهاي ديگر ايستادگي كند، بلكه توان آن را به لحاظ ايدئولوژيك و نظامي يافته است كه توليد قدرت كند و ديگران را نيز قدرتمند سازد، همانگونه كه در لبنان يا فلسطين شاهد هستيم و اين نكته بسيار مهمي است.
و البته يك افسوس هم باقي ميماند؛ با خود ميانديشم ايراني كه ميتواند نه تنها به لحاظ نظامي قدرتمند باشد بلكه ميتواند توليد قدرت فكري و نظامي كند و همپيماناني را با خود پيوند بدهد و از جمله مردمي چون مردم يمن را كه فقيرترين ملتهاي جهانند، چنان به لحاظ خودباوري فكري و توانمندي نظامي قدرتمند سازد كه امريكا و انگليس را در تنگه عدن دچار سردرگمي کنند و ايراني كه ميتواند چنان پاسخ استراتژيكي را به اسراييل طراحي كند كه بسياري از ملتهاي منطقه را به شعف وادارد و قدرت بازدارندگي خود را به رخ بكشد و موجوديت خود را تضمين كند و ايراني كه در بياعتباري و دروغگويي بسياري از دول مسلمان، حامي درجه اول فلسطيني است كه شعار آزاديخواهان عالم است، چگونه است كه در عرصه سياستهاي داخلي و كسب رضايت مردم از حكمت و نخبگي استراتژيك به دور افتاده است؟ فراموش نكنيم، همچنان كه دوگانگيهاي غرب و يا هر تصوير از خشونتهاي دانشگاههاي امريكا، حاكميتهاي ليبرال دموكراسي را با پرسشهاي جدي مواجه ميسازد، در ايران نيز وضعيت شكاف طبقاتي و فساد و ويژهخواري و احكام سنگين دادگاهها و زنداني كردن نخبگان و تصاوير خشونتهاي خياباني، شعارها و مدعيات رهبران كشور را با پرسشهاي اساسي مواجه ميسازد. در دوراني كه ۳۳ سال پس از فروپاشي نظام كمونيستي شوروي و در تحولات اخير منطقه پرده ايدئولوژيهاي شرق و غرب فرو افتاده «نه شرقي و نه غربي بودن» براي هر انسان، خود مفهومي از آزاد و آزاده بودن است. در چنين دوراني اسلام و تشيع ميتوانستند و ميتوانند با تكيه بر جوهره و ارزشهاي انساني، اخلاقي، عقلاني و اعتدال و معنويت خود قدعلم كنند و پيامهاي روشني براي بشريت داشته باشند. و ايران نيز ميتوانست و ميتواند در كنار حمايت از جنبش آزادي و سرنوشت فلسطين، در عرصه داخلي يك سيستم مردمسالار حداكثري را تجربه و معرفي كند و حق سرنوشت مردم خود را نيز به واقع و كمال به رسميت بشناسد و الگويي براي منطقه باشد. افسوس دارد كه به دليل عملكردها و تضادها و تحكمها و بيقانونيها و افراط و تفريطها، نتوانستهايم به چنين الگويي نزديك شويم و اينجاست كه هفت ماه پس از هفت اكتبر، در حالي كه نسل جوان جهان به پا خاسته و غزه شاهد جوانه زدن ثمرات مقاومت خويش است، و در حالي كه دلهاي جوانان ذاتا با مظلوم است، هنوز بخشي از نسل جوان ما گويي در ترديد خود ماندهاند و متاسفانه آن مقاومت تاريخي را بخشي از سربلندي و موجوديت خود اعلام نميكنند. حال آنكه مقاومت و آزادي فلسطين، موجوديت و آزادي بشريت از يك رنج جهاني است و هر انسان و جنبش آزاديخواه و هر حاكميت سياسي در آينده با ميزان قرابت خود با اين تحول قرن سنجيده خواهد شد.