براي زادروز ميرعليرضا ميرعلينقي
پژوهشگر دقيق، منتقد صريح
گروه هنر و ادبيات| موضوع نقد و جايگاه آن در هر حوزه مسالهاي مهم تلقي ميشود از آن جهت كه نقد و پژوهش ميتواند نيروي پيشران آن حوزه باشد. موسيقي نيز از اين قاعده مستثني نيست و اتفاقا اين حوزه به منتقدان كاربلد و توانا نيازمند است؛ افرادي كه با دانش خود در حوزه نقد و پژوهش، آثار موسيقايي را زير ذرهبين قرار داده و نگاهِ كارشناسانه به آن داشته باشند. هشتم ارديبهشت مصادف بود با زادروز ميرعليرضا ميرعلينقي، پژوهشگر و منتقد حوزه موسيقي، كسي كه سالها در اين وادي قلم زده است؛ بناست به اين مناسبت نكوداشتي هم در فرهنگسراي ارسباران براي خدمات او به موسيقي ايران برگزار شود. در ادامه گفتاري از مهران مهرنيا درباره جايگاه هنري و فعاليتهاي اين پژوهشگر ميخوانيم.
سخن گفتن درباره ميرعليرضا ميرعلينقي كاري است هم آسان و هم دشوار؛ آسان از آن جهت كه فعاليتهاي متعددي داشته و همچنان دارند در نتيجه ذكر عناوين آن كار پيچيدهاي نيست؛ از ديگر سو با شناختي كه طي روابط نزديك و دوستانهاي كه با ايشان داشتهام و همينطور مطالعه كتابها و آثارشان، متوجه ژرفاي انديشه و نگرش ايشان در حوزه موسيقي و نقد شدهام كه توصيف و شرح آن، سخت است. آقاي ميرعلينقي در حوزه عملي موسيقي فعاليت داشتهاند و دو، سه نوع ساز را آموختهاند، در حوزه انديشهاي موسيقي كلاسيك غرب، مكاتب موسيقي آن را به خوبي ميشناسند و در حد مدارج بالاي آكادميك ميتوانند آنها را تحليل و آناليز كنند. در حوزه موسيقي رديف دستگاهي ايران هم بايد عنوان كنم بسيار خوب با اين حوزه آشنا هستند، چرا كه بارها اتفاق افتاده كه در معرفي ايشان از طرف خودشان ميخوانيم يا ميشنويم كه «پژوهشگرِ موسيقي شهري ايران در حوزه تهران» هستند، از همين معرفي كاملا مشخص است كه ايشان با موسيقي، عميق برخورد ميكنند و به خوبي آگاه هستند كه اين موسيقي به قدري چند لايه، پيچيده و گاه رازآلود است كه بهتر است به جاي وسعت بخشيدنِ صوري به حوزه تخصص، آن حوزه را كوچك كرد كه بشود به صورت عميقتر به آن پرداخت. در واقع برخلاف بسياري از افراد كه عناوين تخصصي خود را گسترش ميدهند، ايشان عنوان خود را هر بار كوچك و كوچكتر ميكنند تا بتوانند عمق بيشتري به آن بدهند و اين از هوشمندي و دانش عميق ايشان است. آقاي ميرعلينقي با آشنايياي كه در حوزههاي ديگر مثل فلسفه، شعر و ادبيات دارند و ممزوج كردن آنها با اطلاعات موسيقايي خودشان و در عين حال، هوش و توانايي بسيار بالاي ذهني به يك پديده در عرصه پژوهشِ موسيقايي تبديل شدند و اين پديده از نظر من در ايران بينظير است. پيش از اين بزرگاني بودند كه در حوزه پژوهش موسيقي كار ميكردند، اما واقعيت اين است كه بخش عمدهاي از آنها خاطرهگويي است. خاطرات عموما با سليقه توام ميشوند و بخشي هم پژوهشهايي است كه چندان عمق زيادي پيدا نكردند، اما وقتي با آثار آقاي ميرعلينقي مثل «موسيقينامه وزيري»، «كتابشناسي و مقالهشناسي توصيفي موسيقي ايران» و آثار ديگر آشنا ميشويم و آنها را ميخوانيم، متوجه ميشويم كه به معناي واقعي، به يك پديده نگاه عميق داشتهاند و بدون سوگيري و سليقه، آن پديده را بازشناسي، ثبت و منتقل ميكنند. كاري كه عملا وظيفه اداره يك سازمان است يعني اگر ما دولتهايي را ميداشتيم كه در حوزه فرهنگ و هنر خود را مسوول ميدانستند، بهطور قطع آقاي ميرعلينقي بايد در راس يك تيم يا سازماني با كارمندان علاقهمند و دانشي ميبودند كه بخشي از كوتاهيها و كمكاريهاي اهالي فرهنگ و موسيقي را در ثبت و ضبط مكتوب جبران كنند. فرهنگ ما ايرانيان، انس زيادي با ثبت و ضبط مكتوب نداشته و ندارد و همينطور كه گفتم اگر هم بوده، خاطرهنويسي و خاطرهگويي و بخشي هم به مسائل تحليلي، آناليز و بيشتر فني پرداخته است، اما پژوهش در حوزه موسيقي به آن معني كه آقاي ميرعلينقي به آن پرداخته به نظرم امر منحصر به شخص ايشان است. در بخش نقد بايد بگويم، به دليل اينكه آقاي ميرعلينقي يك صافي بسيار جدي و كاملا فني در ذهن خود طي سالهاي سال ساختهاند، متاسفانه جامعه پذيراي چنين منتقدي نيست. جامعه موسيقي ايران همچنان جامعهاي سرشار از تعارف است و نقد آقاي ميرعلينقي و امثال ايشان كه ميتواند يك اثر را از حيز انتفاع به كلي ساقط كند، فعلا در فرهنگ موسيقي ايران برتابيده نميشود به همين دليل تمركز ايشان بيشتر بر حوزه پژوهش است. خوشبختانه آقاي ميرعلينقي اين شتاب را در سنين نوجواني به خرج دادند و زماني كه هنوز بسياري از استادان نسلهاي پيشين ايران، در قيد حيات بودند سراغ ايشان رفتند و آرشيوهاي آنها را ديدهاند، با استادان حوزه موسيقي همنشين شدهاند و اين گنجينه عظيم كه در لابهلاي كاغذها و نوشتارها و ذهن آقاي ميرعلينقي هست، گنجي براي آينده فرهنگ و موسيقي ايران به شمار ميرود. بسيار خرسندم كه اين نيروي توانا و با دانش، بخش مهمي از فرهنگ موسيقي شفاهي ايران را به شكل مكتوب درآوردند و متاسفم كه قدر و جايگاه ايشان به اندازه كافي ميان مسوولان و حتي جامعه موسيقي دانسته نشده است. اميدوارم حضور ايشان همچنان پررنگ و بادوام در عرصه هنر و موسيقي ايران باقي بماند و آيندگان بتوانند از دانش، پژوهش، تلاشهاي مستمر و كنكاشهاي ايشان بهره ببرند.