توازن منطقهای، منطق سیاست امریکا در پیگیری توافق با عربستان
محمدجواد قهرمانی
یکی از موضوعات مهم در ارتباط با تحولات خاورمیانه که اخیرا توجه زیادی را به خود معطوف کرده، مذاکرات امریکا و عربستانسعودی به منظور دستیابی به توافق میان این دو کشور است. مقامات دو کشور دیدارهای متعددی را برگزار کرده و اظهارنظرهای متعددی نیز در این خصوص مطرح میشود. این روند سبب شده این پرسش مطرح شود که امریکا از پیگیری این سیاست چه اهدافي را دنبال میکند؟ به عبارت دیگر، منطق این سیاست امریکا و البته پیامدهای آن ازجمله برای جمهوری اسلامی ایران چیست؟
ابتدا باید ذکر شود که سابقه پیگیری توافق میان امریکا و عربستان به پیش از آغاز جنگ غزه بازمیگردد، پس از آنکه برخی کشورهای عربی عادیسازی روابط با اسرايیل را آغاز کردند این مساله مطرح بود که آیا عربستان به این روند ملحق خواهد شد یا خیر. در آن زمان عربستان شرایط پیشآمده را به عنوان فرصتی تلقی کرد که میتواند از این موضوع به عنوان اهرمی برای دستیابی به اهداف خود ازجمله ارتقاي تعهد امریکا به این کشور در مسائل امنیتی استفاده كند. اما جنگ غزه، توقفی در پیشبرد این روند به وجود آورد. این جنگ سبب شد افکار عمومی نسبت به هرگونه عادیسازی و روابط با اسرايیل حساس شود. به عبارت دیگر، باتوجه به آنکه یکی از محورهای توافق احتمالی با عربستان، عادیسازی روابط این کشور با اسرايیل بود با ادامه جنگ، عملا خواستههای عربستان پیرامون فلسطین، ازجمله همراهی اسرايیل با تشکیل دولت مستقل فلسطینی به محاق رفت. در چنین شرایطی، ابهاماتی نسبت به شکلگیری این روند شکل گرفت.
این تحولات منطقهای به شکلگیری انتقاداتی نسبت به سیاست دولت بایدن در منطقه منجر شد. در داخل امریکا عدهای از همان آغاز عدم حمایت کافی دولت بایدن از تلآویو را سرچشمه اصلی تحولات منطقه دانسته و البته به این ترتیب اقدامات دولت نتانیاهو را نیز توجیه میکردند. در سوی دیگر، عدهای نیز بر اهمال دولت بایدن در قبال سیاستهای اسرايیل تاکید کردهاند. در خارج نیز انتقاداتی از سوی دیگر کشورها مطرح بود. به عنوان مثال، همین تحولات سبب شد چینیها، سیاستهای امریکا را عامل بیثباتی در منطقه به تصویر کشیده و از آن به عنوان دستاویزی برای نمایش نقش رهبری رو به تضعیف امریکا در نظام بینالملل استفاده کنند.
میتوان گفت اوجگیری تنش میان ایران و اسرايیل نقطه عطفی در تحولات منطقه بود که احتمالا مقامات امریکا را وادار کرده سرعت عمل خویش را بالا ببرند. حمله اسرايیل به کنسولگری ایران در سوریه سبب شد جمهوری اسلامی ایران، حملهای ترکیبی علیه اسرايیل ترتیب دهد و همین امر نیز با پاسخ اسرايیل همراه شد. این موضوع نشان داد که جنگ غزه امکان سوء محاسبه و به تبع آن افزایش تنش یا شکلگیری جنگی گسترده را افزایش داده است. به طور طبیعی تمایل اسرايیل به ادامه جنگ، به ویژه تحرکاتی که برای حمله به رفح صورت داده این نگرانی را نیز بیشتر کرده است. در اینجاست که باید منطق سیاست دولت بایدن در راستای دستیابی به توافق با عربستان را جستوجو کرد. اساسا امریکا به عنوان قدرت بزرگ فرامنطقهای در صورتی میتواند امیدوار به حفظ ثبات در منطقه باشد که نوعی توازن میان قدرتهای محوری در منطقه وجود داشته باشد یا در صورت نبود آن، خود در شکلدهی به چنین توازنی کمک کند. تجارب تاریخی نیز نشان داده در زمانی که توازن بههم بخورد امکان وقوع بیثباتی و جنگ وجود دارد. این موضوع در حال حاضر برای امریکا بیش از گذشته حايز اهمیت است. واشنگتن برای بیش از یک دهه است که با طرح راهبرد «محور آسیایی» سیاست افزایش تمرکز بر منطقه ایندوپاسیفیک را دنبال کرده است. اگر به اسناد امنیت ملی اخیر امریکا نیز نگریسته شود، چین به عنوان اولویت راهبردی و مهمترین تهدید این کشور به تصویر کشیده میشود. این بدین معناست که بیثباتی در خاورمیانه در شرایط کنونی، در کنار جنگ اوکراین، شرایط را برای تصمیمگیران این کشور پیچیدهتر میسازد.
بر این اساس و باتوجه به این منطق که حفظ توازن سیاستی است که میتواند بیشترین خدمت به منافع امریکا کند میتوان تلاش این کشور برای امضای توافقی امنیتی با عربستان را مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد. در ادامه به ابعاد مختلف این موضوع پرداخته میشود:
نخست اینکه، امریکا با ارائه تضمینهای امنیتی به عربستان، به این کشور اطمینان میدهد که از ریاض در قبال ایران محافظت میکند. به عبارت دیگر، هدف آن ایجاد توان توازن بخش عربستان در قبال جمهوری اسلامی ایران است. موضوعی که احتمالا از نگاه امریکاییها سبب میشود دو کشور را از حرکت به مسیری که میتواند بازگشتناپذیر باشد، باز دارد. دوم، از حرکت بیشتر عربستان به سوی چین جلوگیری میکند. یکی از نگرانیهای امریکا در منطقه روابطی است که کشورهای شریک آن با چین برقرار کردهاند. عربستان نیز با آگاهی از نگرانیهای واشنگتن، تاکنون روابط خود را در ابعاد مختلف با پکن گسترش داده است. نکته قابل توجه این است که فقدان توازن ثبات بخش، به بازیگران رقیب از جمله چین فرصت ایفای نقش میدهد. نمونه و تجلی بارز این موضوع، ایفای نقش میانجی توسط چین میان ایران و عربستان در مارس 2023 بود. میزبانی اخیر گروههای فلسطینی در پکن نیز از فرصتهایی است که تنش در منطقه برای چینیها به وجود آورده است. بدین ترتیب، چین نیز روندی را دنبال میکند تا خود را به عنوان کنشگری به تصویر بکشد که برخلاف امریکا از توان ثباتسازی در منطقه و جهان برخوردار است.
سوم اینکه، امریکا از رهگذر انعقاد چنین توافقی، ادغام بیشتر اسرايیل در منطقه را نیز دنبال میکند. این موضوع فارغ از شیوهای است که توافق محتمل با عربستان میتواند شکل بگیرد. اخیرا گاردین در گزارشی ادعا میکند که عربستان طرح «ب» را دنبال میکند که حتی در صورت عدم حضور اسرايیل نیز این توافق شکل بگیرد (هر چند مقامات امریکا ادعا میکنند بدون وجود توافق عادیسازی عربستان و اسرايیل، پیمان دفاعی با عربستان منعقد نخواهد شد). حتی در صورت نبودن و عدم همراهی اسرايیل در نقطه شروع، طرح این توافق ممکن است به عنوان محرکی برای تعدیل سیاست دولت نتانیاهو یا تغییر در فضای سیاست داخلی اسرايیل عمل کند.
در راستای همین دغدغه، میتوان کمک نظامی اخیر امریکا به اسرايیل را نیز مورد ارزیابی قرار داد. دولت امریکا علاوه بر آنکه به همراه دیگر شرکا به رهگیری پهپادها و موشکهای ایرانی در حمله به اسرايیل پرداخت، پرداخت کمک 26 میلیارد دلاری به اسرايیل را نیز مورد تایید قرار داده است. به این معنا که در اسرايیل این احساس و تصور ایجاد نشود که توازن به نفع ایران تغییر کرده و امریکا، تلآویو را در اقدام علیه تهران همراهی نخواهد کرد.
اما در ادامه لازم است به این پرسش پرداخته شود که این منطق چه معنایی برای سیاست امریکا در قبال ایران دارد؟ اگر امریکا خواهان ثبات در منطقه است تا بدینوسیله بتواند ضمن مدیریت مسائل منطقه، تمرکز خود را بر اولویت راهبردی خود به ویژه مساله چین متمرکز سازد، با عطف به توضیحات فوق، منطقی است به گونهای رفتار کند که ایران را به سمت و سویی سوق ندهد که خلاف وضع مطلوب واشنگتن باشد. بخشی از این پیام در طول حمله ایران علیه اسرايیل اعلام شد، یعنی در زمانی که بایدن در گفتوگو با نتانیاهو اظهار داشت امریکا با اقدام تهاجمی علیه ایران همراهی نخواهد کرد. یکی از پیامدهای این رویکرد این است که گفتوگو پیرامون پرونده هستهای ایران میتواند در دستور کار امریکا قرار گیرد. اگر به گذشته بنگریم یکی از محرکهای امریکا در توافق هستهای با ایران، این بود که از رهگذر آن بتواند سیاست «چرخش به شرق» خود را در پیش بگیرد. اکنون نیز یکی از گزینههای مطلوب برای امریکا چنین سیاستی خواهد بود. آنهم در زمانی که پس از نمایش قدرت ایران، نگرانیهای مقامات این کشور نسبت به تحولات هستهای ایران بیشتر نیز شده است. نکته آنکه طبق گزارشهایی که منتشر شده، امریکا اگرچه به دنبال این است که به پیشبرد برنامه هستهای عربستان کمک کند، اما در ابتدا اجازه نخواهد داد این کشور گاز اورانیوم را در خاک خود غنیسازی کند. بدین ترتیب، امریکا نمیخواهد رقابتی هستهای در منطقه نیز شکل بگیرد.
در مجموع، آنچه در فوق گفته شد مدلی است که میتوان از سیاستها و اقدامات امریکا در منطقه از جمله در پیگیری توافق با عربستان استخراج کرد. اینکه در ادامه، امریکا بتواند چنین منطقی را پیاده سازد موضوع دیگری خواهد بود. در ارتباط با جمهوری اسلامی، طبیعی است که در شرایط کنونی اتخاذ سیاستی که به افزایش هراس در میان همسایگان بینجامد پیشبرد ابتکارهایی چون سیستم دفاع یکپارچه منطقهای را تسریع خواهد کرد.
كارشناس ارشد مسائل خاورمیانه