به بهانه درگذشت زري خوشكام
لبه تيغ، ميانه خوشنامي و فراموشي
ابوالفضل نجيب
نسل نوعي من كه اوايل نوجواني را از يكسو در پيوند با سينما و همزمان دغدغههاي اجتماعي و كمي بعدتر ابتلاهاي سياسي شروع كرد، سينما نه آنچنانكه بعدها به مثابه يك هنر جدي تلقي نميشد. براي يك نوجوان شهرستاني و دانشآموز دوره راهنمايي سينما رفتن و فيلم ديدن بيشتر جنبه تفنن داشت. آن سالها فيلم جدي و قابل تامل سينما كمتر يا اصلا در شهرستانها به خصوص شهرهاي كوچك به نمايش در نميآمد. مضاف بر اينكه نمايش فيلمهاي سطحي و موسوم به فيلمفارسي به نوعي سينما را براي امثال من تابو كرده بود. اين محدوديت سواي آن نگاه سنتگراي خانواده بود كه سينما برايش حكم جن و بسمالله داشت.
رفتن به محافل مذهبي و ايضا ارتباط با تشكلهاي دانشجويي و مطالعه و تعاملات اينچنين مانع و محدوديت جديتري براي رفتن به سينما بود. با اين همه در آن سالها ميتوانستم تا حدود زيادي مرز سينماي تجاري يا به تعبيري مبتذل با سينماي هوشمند و به اصطلاح روشنفكرانه را تشخيص دهم. اين اتفاق در ذهنيت من با تماشاي فيلم آدمك خسرو هريتاش رخ داد. فيلمي غيرمتعارف در زمانه خودش كه توانست نگاه مرا به سينما نه تنها تغيير داده كه كنجكاوي نسبت به سينما را در نگاه من تشديد كند. شايد يك دليل تماشاي آدمك ساختن فيلم در كاشان بود، دليلي كه اما باعث نشد فيلم در كاشان مورد استقبال قرار گيرد. حتي به زور و ضرب پرده سردرسينما كه تقريبا همه نشانههاي ظاهري فيلمفارسيها را در خود جا داده بود. حتي هريتاش براي ساخت يك فيلم نسبتا هنري از كليشههاي مرسوم آن زمان و ايده شبه هندي و تكرارشونده هم بهره برده بود.
اولين تصوير زري خوشكام در ذهن اين نوجوان شهرستاني با همين فيلم نقش بست. آدمك حتي در ميان مخاطبان خاص سينما هم چندان توفيقي كسب نكرد، هر چند منتقدين خبر از شكوفايي يك استعداد كارگرداني و لابد طلوع يك ستاره زن در سينماي ايران داده باشند. براي من اما به هزار و يك دليل ناشناخته انگيزهاي شد تا بعد از آن به تماشاي فيلمهاي اين بازيگر نوظهور بروم. كلبهاي آن سوي رودخانه دومين فيلم زري خوشكام برخلاف نام غيرمتعارفش در آن سالها اما با نگاه همان سالهاي من چندان سنخيت و قرابتي با آدمك نداشت. حتي در نسبت و مقايسه با آدمك كه بازي نسبتا بيپرواي خانم خوشكام ميتوانست بخشي از موفقيت تجاري فيلم را تضمين كند. رشيد اما حكايت متفاوتي از اين دو فيلم بود. بازي در فيلم پرويز نوري كه آن سالها نام و وزني در سينما و مطبوعات سينمايي بود، زري خوشكام را چند گام از آدمك و كلبهاي آن سوي رودخانه فراتر برد. پرويز نوري در واقع به خانم خوشكام امكان داد تا از خود چيزي به مراتب فراتر از تيپ يك زن اغواگر در سينماي مرسوم آن زمان ارايه دهد. هنر پرويز نوري در آن سالها به نوعي آشنازدايي از چهرههاي كليشه شده در سينما و همزمان رونمايي از استعدادهاي ناشناخته بازيگري از بدنه و سطح هرم سينما بود. اگر در نيتخواني نوري درست حدس و گمان زده باشيم، بيشك زري خوشكام يكي از كشف استعدادهاي بازيگري نوري در سينماي ايران بود. شايد انتخاب خانم خوشكام براي فيلم اقتباسي از رمان موشها و آدمهاي جان اشتاين بك به نام تپلي ساخته رضا ميرلوحي بيارتباط با كاراكتري كه نوري از خانم خوشكام در رشيد خلق كرده بود، نبود. هر چند حضور خانم خوشكام در سه فيلم توبه، الكلي و مرد هزار لبخند او را تا يك قدمي تن دادن به ابتذال و سوءاستفاده توسط كاسبكارانه سينما پيش برده بود. زري خوشكام در تپلي همان نقش و كاراكتر به ظاهر زن اغواگر را ايفا ميكند، اما در لابهلاي روايتي روانكاوانه از اغلب شخصيتهاي اصلي فيلم. زني داراي همه امكانات رفاهي اما درگير وسوسهاي جنونآميز كه درنهايت باعث مرگ خود ميشود. شايد بهترين اتفاق براي زري خوشكام و در مسير سينمايي او آشنايي با علي حاتمي باشد، به بهانه ساخت فيلم خواستگار و به يك معني پايان يافتن حضور خانم خوشكام در سينماي قبل از انقلاب. فعاليتهاي بعدي خانم خوشكام چندان نه محلي از اعراب و نه اهميت چنداني از حيث هنر بازيگري ندارد. واقعيت اين است حضور خانم خوشكام در سينماي قبل انقلاب حاصل يك اتفاق بوده؛ اتفاقي كه در بدنه و سطح هرم فرضي سينما توانست و ميتوانست براي هر كسي چون خانم خوشكام رخ دهد. آنچه امروز درباره خانم خوشكام مينويسم هيچ دخلي به نگاه و ارزيابي من از آن گذشته و نوجواني ندارد. به دوران و زمانهاي برميگردد كه سينما به مفهوم هنري آن بخشي از دغدغه و حتي دلواپسي من نسبت به بازيگراني و به خصوص بازيگران زني شده بود كه ميتوانستند خود را در سينماي قبل از انقلاب به حضوري موثر و ماندگار تبديل كنند، اما چرخه آن سينما و تسلط فيلمفارسي اين پتانسيل را هزينه تجارت سينما كرد.خانم خوشكام اما اين فرصت را داشت كه با همان چند فيلم انگشتشمار هم به نوعي قابليت و پتانسيل خود را در هنر بازيگري نشان داده و هم به لطف آشنايي با علي حاتمي در حد و اندازههاي خود در حافظه سينمايي يك نسل ماندگار شود. يادش گرامي و روحش قرين آرامش.