• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5768 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۱ خرداد

اطلاع‌رساني يك سقوط زير ذره‌بين رسانه 

نازنين متين‌نيا 

روزنامه‌نگار اگر باشي، هميشه سناريوهاي مختلفي از اتفاق‌ها و وقايع مختلف در ذهنت مي‌سازي و پيش‌پيش، خودت را آماده مي‌كني كه در هنگام وقوع يك اتفاق چه كني و از چه مسيري بروي. اين يك عادت هميشگي است، دنياي خبرها به ما ياد داده كه هر لحظه ممكن است خبري بيايد و تمام شرايط را تغيير دهد. بايد آماده باشي و بداني كه چه كني. روتين روزنامه‌نگاري فقط خبرهاي روزمره نيست. حفظ خاطره اتفاق‌ها و وقايع پيشين، عملكرد رسانه‌اي و در نهايت تجربه و درس گرفتن از ماجراهاي قبلي است. از بعدازظهر روز يكشنبه، خبري روتين دنياي روزنامه‌نگاري ايران را تغيير داد. خبر سقوط بالگرد رييس‌جمهوري، منتشر شد و ديگر هيچ خبري مهم نبود، جز همين خبر. اما همين خبر بسيار مهم و خاص، در بلبشوي هميشگي و همواره اطلاع‌رساني در ايران تا ساعت‌هاي متوالي، ابتدا شايعه بود و بعد «حالا ان‌شاءالله چيزي نيست» و در نهايت و پس از كش و قوس‌هاي فراوان و تكذيب‌هاي عجيب و حتي ادعاي گفت‌وگو با رييس‌جمهور و...صبح روز دوشنبه، تبديل به خبر اصلي و نهايي شد كه «رييس‌جمهور همراهانش در حادثه سقوط بالگرد، به ملكوت اعلا پيوستند». 

شك اصلي خبر ولي در همين اطلاع‌رساني‌هاي نامنظم، ناشيانه، با تاييدها و تكذيب‌هاي بسيار فرو ريخت. مردمي كه از بعدازظهر يكشنبه تا صبح دوشنبه پيگير اخبار بودند، از يك‌جايي به ‌بعد و به دليل همين پراكندگي‌هاي اطلاع‌رساني، نتيجه‌گيري شخصي خود را كردند و وقتي خبر اصلي اعلام شد كه ديگر كسي منتظرش نبود. روند اطلاع‌رساني، كليشه ثابت داشت. 
خاطرم مي‌آيد شبيه اين اطلاع‌رساني در بعدازظهر ۱۹ دي ماه سال ۹۵ رخ داد. عصر آن‌ روز در تحريريه بوديم كه يكي از بچه‌هاي سرويس سياسي خبر داد حادثه‌اي براي علي‌اكبر رفسنجاني رخ داده. تا شب و حدود ساعت ۱۱، آنقدر خبرها ضد و نقيض بود كه دست نگه داشتيم و در نهايت ساعت ۲ نيمه‌شب موفق شديم صفحات روزنامه را مناسب با خبر ببنديم و كار را تمام كنيم. 
روز گذشته هم وضعيت اطلاع‌رساني همين بود، با اين تفاوت كه خبر اصلي و نهايي صبح روز بعد رسيد و كار به صفحه‌بندي در نيمه‌شب نكشيد. در هفت سال گذشته چيزي در جهان اطلاع‌رساني رسمي تغيير نكرده. آنقدر ماجراي اطلاع‌رساني در مواقع حساس شبيه به يكديگر است و آنقدر مي‌داني كه از لحظه رسيدن خبر اوليه تا خبر نهايي، خبرهاي ضدو‌نقيض مي‌آيد، تكذيبيه‌هاي عجيب مي‌شنوي، حرف‌هاي مختلف در خبرگزاري‌هاي رسمي منتشر مي‌شود و...كه چاره‌اي جز صبر نيست. روتين اصلي به هم مي‌ريزد، اما روتين اطلاع‌رساني در لحظه حادثه، جاي آن را مي‌گيرد. سخنگوي واحدي نيست. مدير اطلاع‌رساني وجود ندارد كه بيايد و مسووليت را به گردن بگيرد و حرف آخر را بزند. 
خبرنگارها به هركس كه مي‌شناسند، زنگ مي‌زنند و آن ‌طرف خط، بدون در نظر گرفتن تبعات حرفش، اطلاعات ضدونقيضش و ...صحبت مي‌كند و كلاف سردرگم اطلاع‌رساني پرگره‌تر مي‌شود. حالا ممكن است بپرسيد چرا سخنگوي واحد نداريم؟! دليلش برمي‌گردد به همان برنامه واحد براي شرايط بحران نداشتن. در ماجراي اطلاع‌رساني سقوط بالگرد رييس‌جمهور، رييس هلال‌احمر يك حرف مي‌زند، معاون وزير امورخارجه كه همراه هيات بوده و در بالگردي ديگر، حرف ديگري، وزير كشور و ستاد بحران و بقيه مسوولان و دست‌اندركاران هم چيزهاي ديگر مي‌گويند. تمام اينها را بگذاريد كنار عدم اعتماد و اطمينان ذاتي مديران به رسانه و سيستم سنتي اطلاع‌رساني. پليس فتا و دادسراي رسانه و فرهنگ را هم اضافه كنيد به موقعيت. پليس فتا در بيانيه‌اي تهديدآميز و قبل از رسيدن خبر نهايي اعلام كرد كه با كساني كه تشويش اذهان عمومي كنند، برخورد مي‌شود و از آنجايي كه سابقه نشان داده دامنه اين جرم براي پليس فتا از يك توييت ساده روزنامه‌نگاري صاحبنام تا حرف‌هاي واقعا آزاردهنده، باز است باعث مي‌شود تا روزنامه‌نگار و اهالي رسانه كه واقعا توان تحليل، درك موقعيت و همراهي دارند و مي‌توانند صحت اخبار درست از نادرست را تشخيص دهند هم دست‌بسته عمل كنند و آگاهانه وارد ميدان نشوند و براي پايان دادن به بلبشوي خبري قدمي برندارند. در اين به هم ريختگي تنها اتفاقي كه رخ مي‌دهد، بي‌اعتمادي بيشتر مخاطب، همان مردم است. 
شايعه شبيه بمبي موذي زير پوست جامعه تيك‌تيك مي‌كند و آنهايي كه به دنبال سوءاستفاده و به هم ريختن بيشتر اوضاع هستند، آستين بالا مي‌زنند. در همين ماجراي سقوط بالگرد، ظن تصادفي نبودن حادثه و دلايلش، يكي از مهم‌ترين جريان‌هاي خبري بود. اين‌طور است كه آن آمادگي هميشگي و پيش‌فرض‌هاي روزنامه‌نگاري ما هم به كار نمي‌آيد، چون ما عقب رانده شديم، مرجعي واحد نداريم، در بي‌اعتمادي عظيم ميان مديران و اهالي رسانه گرفتاريم و مردم هم ديگر در بلبشوي رسانه‌اي حوصله گوش دادن به ما را ندارند.
 سيل رسانه‌اي همه را با خودش مي‌برد و صبح روز بعد، وقتي خبر نهايي رسيد و اوضاع آرام شد، تازه بايد بياييم و نگاهي بيندازيم تا ببينيم چه شده و چقدر خسارت وارد شده. 
مي‌شد مقابل اين موج‌ها ايستاد، مي‌شد شايعات را حذف كرد و مي‌شد همه‌ چيز شفاف باشد اگر و اگر يك ‌نفر از ميان اين‌ همه سخنگو، نقش سخنگوي واقعي را ايفا مي‌كرد و با اعتماد به تمام رسانه‌ها و روزنامه‌نگارها، نه خودي و غيرخودي كردن، بعدازظهر يكشنبه تا صبح روز دوشنبه را در آرامش و شفافيت بيشتري شكل مي‌داد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون