• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۷ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5771 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۶ خرداد

تسليتي براي خانواده امرايي

نازنين متين‌نيا 

در حوالي اين زندگي، در يك صبح ساده معمولي، مرگ نيلوفر امرايي خبر اول مي‌شود. خبر بي‌هوا خودش را پرت مي‌كند در وسط ميدان و ديگر هيچ‌ چيز مثل سابق نمي‌شود. دختر اسدالله امرايي، خواهر اميلي امرايي، تيتر سياه مي‌شود. مي‌خواهي باور نكني، اما توييت دو جمله‌اي اميلي، سرد و خشك و واضح است. 10 سال است كه هفته‌اي يك‌بار، با آقاي امرايي تلفني حرف مي‌زنم، 10 سال است كه پنجشنبه صبح، توي همين صفحه، كتابي تازه معرفي مي‌كند و بيشتر از اين 10 سال، جايي دورتر يك‌شبي از يك كافه در خيابان ويلا، نيلوفر امرايي دستم را گرفته برده خانه‌شان كه بروم حياط زيباي خانه را ببينم، دستپخت بي‌نظير اكرم خانم مادرش را بخورم. از همان شب‌ها، كنج خلوت و آسايش خانواده امرايي، جايي آرام توي ذهنم جا مي‌گيرد. نيلوفر خواهر كوچك‌تر دوستي است كه توي كافه يك لحظه هم آرام و قرار ندارد و تند تند حرف مي‌زند و خاطره مي‌گويد و مي‌خندد. اما حالا ديگر دخترك نيست. دوست‌هاي مشترك توييت مي‌زنند و استوري مي‌گذارند كه: «اما خاك، با او مهربان باش» و بعد از نمي‌دانم چند سال برمي‌گردم به همان حياط سبز دوست‌داشتني. اسد امرايي با كمري خميده ايستاده و سعي مي‌كند آرام باشد. اكرم خانم، با آن قلب گشاده و مهربانش اما روي آتش است. داغديده و حيران در گوشه‌اي از حياط نشسته و مي‌خواهد مراسم پذيرايي دختركش بهترين باشد. حياط سبز و پرنور، قلب داغديده پدر و مادر را توي بغل گرفته اما، چه تسكيني مي‌تواند باشد؟! چه حرفي مي‌توانم بزنم يا همين حالا، چه كلمه‌هايي را كنار هم بچينم تا بتوانم تسلي خانواده امرايي شوم؟ آدميزاد بسيار بسيار شكننده و دست ‌بسته است در مواجهه با مرگ. تسلي نيست؛ حتي گفتن «مي‌فهمم»ها و «حق»داري‌ها و «روحش در آرامش» هم شوخي تلخي با واژه‌هاست. جواني امروز صبح زير خاك رفته كه دخترك كوچك اهالي ادبيات و روزنامه‌نگاري ايران بود. دختر كوچك اسدالله امرايي، خواهر كوچك اميلي امرايي. اما حالا، هر جاي اين شهر كه دور هم جمع شويم، هر باري كه با اميلي و اسد چشم توي چشم شويم، جاي خالي نيلوفر، رد رنج بر قلب و روح عزيزان‌مان، خودنمايي مي‌كند. براي اين مصيبت هيچ راهي نيست. تسليتي نيست كه در خور باشد و حتي همراهي كه بتواندشان اندوه و درد را كم كند و كمي آرامبخش باشد. فقط مي‌توانيم كنارشان باشيم. دست بسته و لال. با درك درد عميق‌شان. راهي نيست، چاره‌اي هم. يك ‌بار ديگر مرگ، صريح و بي‌پرده، چهره تلخ خودش را به ما نشان داده. يك ‌نفر از ما كم شده. يك‌ نفر كه عزيز دل اسد، اكرم و اميلي امرايي بود؛ نيلوفر امرايي. جايش تا هميشه خالي است و مصيبتش بزرگ. حرف ديگري نمي‌ماند. فقط هر بار كه اين روزنامه را، اين صفحه را مي‌خوانيد، يادتان باشد كه صبح شنبه، 5 خرداد ۱۴۰۳، داغي بزرگ به دل يكي از اهالي اين صفحه نشست. خبر بي‌هوا خودش را انداخت توي زندگي ما و تيتر سياه مرگ، يك ‌بار ديگر قلب ما را نشانه گرفت. داغ بزرگي است؛ روزگار تلخي است و ما چاره‌اي جز ادامه و زنده نگه داشتن ياد آنهايي كه در آغوش مهربان خاك خوابيدند، نداريم. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون