ادامه از صفحه اول
چرايي عدم حضور دكتر عارف در انتخابات
حتي كساني كه در فاز تحريم انتخابات بودند فزوني يافته بود ولي او ملاحظاتي براي اين حضور سرنوشت ساز داشت:
۱- براي شخص محمدرضا عارف در كنار مردم بودن يك اصل است و هيچوقت در مقابل مردم نبود البته مردم درباره موضوعات مختلف كشور نظرات متنوعي دارند و دكتر عارف نيز به مانند همين مردم يك حق شهروندي براي خود قائل است مانند شركت يا عدم شركت در انتخابات.ولي در موضوعات كلان، آن وقت كه در مسند مقام اول اجرايي كشور باشي و گفتمانت هم گفتمان زندگي باشد مطمئنا نميتوان در حوادث غيرقابل پيشبيني براي كشور مقابل مردم ايستاد. حوادثي نظير حوادث سال ۹۶ و ۹۸ و دكتر عارف با اين آينده نگري تشخيص داد كه وارد كارزار انتخابات نشود البته هيچ نظام سياسي براندازي را تحمل نميكند اما اعتراض قانوني حق همه شهروندان است اما آيا نظام سياسي ما به اين حد از بلوغ و درايت رسيده است كه اعتراض مردم را تحمل كند؟ اين دغدغه بسيار چالش برانگيز براي محمدرضا عارف بود كه او را مجاب نكرد كه براي انتخابات به وزارت كشور برود. ۲-دكتر عارف براي گفتماني كه به آن معتقد است يعني گفتمان اصلاحات اصالت قائل است و حاضر نيست براي كسب قدرت با برخي مناسبات غيراصولي همراهي كند و دچار ابتذال سياسي شود . البته مطمئنا زماني خود او به آسيبهايي كه به جريان اصلاحات وارد شده است خواهد پرداخت و اين زمان احتمالا آنچنان دور هم نباشد ولي نگاه او به جريان اصلاحات نگاهي وحدتبخش و دوري از اتخاذ تصميمات افتراقانگيز است و به نظر ميرسد طي ساليان اخير جريان اصلاحات نتوانسته راهبرد اصولي و مشخصي كه قوام اين جريان را در پي داشته باشد اتخاذ كند و متأسفانه شخصيتهاي محوري اين جريان هم سياستورزي به وقت اكنون را بعضا فداي ارتباطات شخصي و مشورتهاي جمع محدود كردهاند كه باعث فرصتسوزيهايي براي اين جريان سياسي شد و محمدرضا عارف نميخواهد در اين فضاي ناهمگون دچار خطاي راهبردي شود كه به جريان اصلاحات لطمهاي وارد شود .نگاه خيرخواهانه او ميتواند باعث همگرايي جريان اصلاحات شود البته اگر گوش شنوايي باشد. به زعم نگارنده عدم ثبتنام محمدرضا عارف در انتخابات زودهنگام رياستجمهوري فصل جديدي از سياستورزي و كنشگري او را در سپهر سياست ايران گشود كه ميتواند براي تقويت جامعه مدني ايران موثر باشد .دكتر عارف ميتواند در قالب جامعه مدني سيمرغ اميد ايران باشد.
براي بحران آبي آماده شويم
در حالي كه ايران يكي از آسيبپذيرترين كشورهاي خاورميانه در برابر تغييرات اقليمي است، مديريت ناپايدار منابع كم آبي بر كمبودها افزوده است. كارشناسان آب ميگويند آبهاي زيرزميني و تالابهاي ايران بهطور جبرانناپذيري كاهش مييابد. به دليل تغييرات اقليمي، ايران دماي بيشتر و دورههاي خشك طولانيتر و همچنين خطر بيشتر سيلابهاي مخرب را تجربه خواهد كرد.
كمبود آب با تغييرات اقليمي تشديد شده است و ايران در ميان آسيبپذيرترين آنها قرار دارد. ايران با عدم تعادل خطرناكي كه تقاضاي آب بيشتر از عرضه طبيعي موجود است، روبهرو است. كاهش بيوقفه منابع آب تجديدناپذير سلسلهاي از چالشهاي محيط زيستي و اجتماعي- اقتصادي را در سراسر كشور به وجود آورده است. گزارش توسعه جهاني آب سال 2024 سازمان ملل متحد با عنوان «آب براي رفاه و صلح»، ايران را با استفاده از بيش از 80 درصد از منابع آب شيرين تجديدپذير سالانه خود به عنوان يكي از كشورهايي كه «تنش آبي بسيار بالا» را تجربه ميكنند، معرفي كرده است. سرانه منابع آب شيرين داخلي تجديدپذير ايران (جريانهاي داخلي رودخانهها و آبهاي زيرزميني ناشي از بارندگي) براي دههها رو به كاهش بوده است. افزايش جمعيت در ايران به كاهش منابع آب تجديدپذير و تشديد بيشتر كمبود آب كمك كرده است. آبهاي سطحي كشور در رودخانهها، درياچهها، تالابها و مخازن با سرعتي زياد در حال كاهش است. پروژه اسناد جهاني آب و هوا (WAA) گزارش داده است كه بخش قابل توجهي از ايران در 36 ماه منتهي به خرداد 1402 شرايط خشكسالي شديد و استثنايي كشاورزي را تحمل كرده و اين خشكسالي تاكنون ادامه داشته است. كاهش گسترده مساحت تالابهاي كشور عمدتا با گسترش زمينهاي زراعي و شهري مرتبط است. مديريت ضعيف منابع آب كشور يك مشكل ديرينه است. اصلاحات ارضي كه در دهههاي چهل و پنجاه شمسي انجام شد شامل توسعه بخش صنعتي در يا نزديك مناطق اصلي شهري و ساخت تاسيسات عظيمي بود كه عمدتا تنگناهاي هيدرولوژيكي را ناديده ميگرفت. بخش عمدهاي از آب قابل دسترس ايران به تلاشهاي توسعه ناپايدار كشاورزي، اغلب بدون توجه به محدوديتهاي طبيعي، اختصاص يافته است. كشاورزي آبي بزرگترين مصرفكننده آب در ايران است كه 92 درصد مصرف را به خود اختصاص ميدهد، با اين حال بهرهوري آب بهطور نگرانكنندهاي پايين است و بهرهوري آب كشاورزي در بين پايينترين رتبهها در منطقه قرار دارد. بهرهبرداري بيش از حد از آبهاي زيرزميني و سطحي، ناشي از برنامهريزي ناقص سدها و ساخت و سازهاي هيدروليكي و همچنين طرحهاي انتقال آب، جريانهاي طبيعي آب را مختل كرده است. اين اختلال منجر به خشك شدن آبهاي محلي، كاهش ذخاير آب زيرزميني و حتي فرونشست زمين شده است. استحصال بيرويه آب و تكنيكهاي كشاورزي پرمصرف آب به خطر افتاده است.