نقدي بر اجراي نمايش «گاليله» برتولت برشت به كارگرداني شهابالدين حسينپور
انقلابي خوشذوق
محمدرضا نوروزيان
نمايش گاليله بيترديد يكي از درخشانترين آثار برشت است كه طي آن به بررسي و تحليل مسووليت اخلاقي و اجتماعي يك دانشمند پرداخته شده است. در اين نمايش گاليله به عنوان دانشمندي معتبر و شناخته شده بايد در مقابل درخواستهاي سازمان تفتيش عقايد (انكيزيسيون) كليساي كاتوليك، بين زندگي و نظريات علمياش يكي را انتخاب نمايد. برشت با شخصيتپردازي دراماتيك گاليله به تبيين اين انتخاب همت گماشته و از اين رهگذر به بررسي رابطه بسيار دشوار روشنفكر و نظام خودكامه و نيز اخلاق علمي پرداخته است. اين نمايش بارها در سراسر جهان به اجرا درآمده و در ايران نيز چندين بار به روي صحنه رفته است كه آخرين آن به كارگرداني داريوش فرهنگ بوده است. يكي از خصوصيات بارز برشت كار جمعي و مشاركتي بود كه نتيجه اين رويكرد موجد سبكي گرديد كه امروزه آن را برشتين مينامند. برشت در طول دوران كاريش با نويسندگان، كارگردانان، دراماتورژها و هنرپيشگان و افراد خلاق بسياري روابط طولانيمدت و پايداري برقرار كرد كه نتيجه آن امروز كاملا روشن گرديده و ميتواند الگويي كارساز براي اهالي تئاتر ما نيز قرار گيرد. به نظر ميرسد كارگردان اين اجرا (شهابالدين حسينپور) با استعانت از سبك ياد شده از نظريات فرهاد آييش كه صاحب دانش و تجربيات بسيار در اين زمينه است، بهره فراواني برده است.اي كاش اين كارگردان بيشتر به اين سبك وفادار ميبود كه بيشك نتيجه بهتري حاصل ميشد، به هر حال نمايش به لطف اجراي قدرتمند فرهاد آييش، كه لحظات بسيار زيبا و تأثيرگذاري را در تئاتر ايران به يادگار نهاده، قوام و دوام يافته است و از ابتدا تا انتها با محوريت وي و البته با اجراي خوب برخي از بازيگران شاهد نمايشي يكدست و قابل پذيرش و گاه جذاب هستيم. و اما برشت مفاهيم بسياري را در اين نمايش در مقابل مخاطبان به بررسي و تحليل نشسته است كه متأسفانه در اجراي حاضر چندان شاهد آن نيستيم. در ابتدا بايد گفت كه جوهره نمايش تقابل علم و مسيحيت در واقع كليساي كاتوليك و انكيزيسيونش در آن سالهاست. تقابلي كه برخلاف اسلام، كه همواره مشوق جستوجو وكسب علم بوده است و هيچ گونه تقابلي با علم و صاحبان آن در طول تاريخ نداشته است، كليساي كاتوليك در سدههاي قبل در موارد بسياري در برابر علم و صاحبان آن بهشدت به مقابله پرداخته است. برشت معتقد است يك فرد كاتوليك جهانبيني خود را با گفتن اينكه اين كلام خداست توجيه ميكند اما بين علم و اين جهانبيني تفاوتهاي عيني موجود است كه صرفا به عنوان الگوهاي رفتاري منظور ميشود كه يكي از آنها شهادت است. در تاريخ افراد كمي هستند كه بتوان آنها را قويا شهيد علم خواند. سقراط احتمالا مثال روشني به نظر ميرسد، البته بلافاصله به فكر گاليله ميافتيم. اما واقعيت اين است كه گاليله شهيد نشد او توسط سازمان تفتيش عقايد تهديد شد و عقبنشيني كرد. شايد اين موضوع اصلي نمايشنامه برشت باشد؛ او گاليله را به عنوان يك انسان قابل تحسين معرفي نميكند، چرا كه او با فريبكاري تلسكوپ را به عنوان اختراع خودش به نمايش ميگذارد تا وضعيت اقتصادي خود را بهبود بخشد و نيز او زندگي دخترش را، با رفتارهاي ناشايست با نامزدش، ويران ميكند. و در نهايت وقتي با پاپ خشمگين، اوربان هشتم، روبهرو ميشود خود را فردي ساده نشان ميدهد. حتي به عنوان يك دانشمند او به هيچوجه غير قابل سرزنش نيست. اما با همه اينها گاليله به يكي از محترمترين افراد تاريخ علم تبديل شده و تأثير او بر آينده اين تاريخ مسلم و غير قابل انكار است. فرهاد آييش با درك درست اين مفاهيم با قدرت و صلابت و البته زيركي و هوشمندي در تمام مدت نمايش به القاي آنها پرداخته و در واقع نمايش را از بيهويتي نجات ميدهد. نمايشي كه كارگردان در بلاتكليفي و شايد دانش ناكافي نسبت به تاريخ و شرايط وقوع حوادث نمايش بخشي از مفاهيم مورد نظر نويسنده را از دست داده است و با ميزانسنهاي باري به هر جهت، دكور و اكسسوار مينيمال، حتي نورپردازي سرگردان و نه چندان دلچسب و حركات موزون بيهدف كه حتي از كرئوگرافي مناسبي نيز برخوردار نيست، ظاهرا نمايش را يكسره به دانش و تجربه و قدرت بازيگري فرهاد آييش سپرده است . البته بازيگران ديگر هم در حد توان خود تا آنجا كه فضاي كار اجازه ميدهد كوشش كردهاند كه ميتوان به اجراهاي خوب؛ محمد نادري در نقشهاي رييس دانشگاه و اسقف اعضم، نورا هاشمي در نقش دختر گاليله وحميد رحيمي در نقش دستيار گاليله وبرخي ديگراشاره كرد. و اما مسالهاي كه برشت با انتخاب اين موضوع در سياهترين سالهاي آلمان مطرح كرده اين است كه: گاليله يك قهرمان نيست، شهيد مذهبي نيست او حتي يك انسان كامل نيست. او مستقل، باهوش، كنجكاو و در ضمير خود آزاد است. او به حقيقت علاقهمند است اما نه به فداكاري براي محافظت از حقيقت خود در برابر حماقت نهادينه شده در دوره خود كه نماد آن تفتيش عقايد است. برشت مدعي است كه او از درد و شكنجه ميترسد و هيچ چيز شرمآوري در آن وجود ندارد. چه گاليله شكنجه شود و چه نشود جهان به حركت خود ادامه ميدهد. براي اينكه اثبات كند حق با اوست ضرورت ندارد بميرد، علم به قهرمان نياز ندارد زيرا ميتواند با استدلالها و حقايق عقلاني و غيرخشونتآميز حرف خود را به اثبات رساند. حتي خيانت گاليله به علم خودش به راحتي توسط مخاطب بخشوده ميشود زيرا او يك انقلابي خوشذوق است. واي كاش اينهمه به درستي از اين اجرا سر بر می آورد.