سفري اديسهوار در پي يك روزنه!
مهرداد حجتي
كيانوش عياري ميگفت: «خودم صداي فيلم را از پشت در اتاق وزير ميشنيدم كه داشت بهطور اختصاصي تماشا ميكرد. اما ساعتي بعد كه با من روبهرو شد، تماشاي آن را انكار كرد! گفت فيلم را نديده است!» مصطفي ميرسليم را ميگفت. به جاي علي لاريجاني در مسند وزارت ارشاد نشسته بود و علي لاريجاني هم پس از حدودا يكسال با حكم آيتالله خامنهاي به رياست صدا وسيما منصوب شده بود و جاي محمد هاشميرفسنجاني نشسته بود. عياري فيلم «آبادانيها»يش از سوي جشنواره فيلم لوكارنو براي رقابت در بخش اصلي توسط ماركو مولر، رييس جشنواره دعوت شده بود و حالا عياري پشت در اتاق وزير، منتظر پاسخ نشسته بود. وزير هم در آن لحظه پس از دو ساعت معطلي، پاسخ را به بعد موكول كرده بود! عياري روايتي عجيب از ماجراي «آبادانيها» براي من تعريف كرده بود. او از سفر مدير جشنواره لوكارنو به ايران، براي تماشاي آن فيلم خبر داده بود. مولر در هتل هيلتون (استقلال)، با عياري ملاقات كرده بود و تا صبح همراه عياري دوبار نسخه ويديويي فيلم را تماشا كرده بود . بعد هم ذوقزده آن را براي بخش اصلي جشنواره انتخاب كرده بود.حالا حضور فيلم، منوط به اجازه شخص وزير شده بود، چون معاونت امور سينمايي، در خصوص فيلم از خود سلب مسووليت كرده بود و رغبتي هم براي حل مساله از خود نشان نداده بود. به همين خاطر آن را به وزير ارجاع داده بود.آن روز اما ميرسليم پاسخ روشني به عياري نداده بود و ماجراي حضور فيلم در فستيوال در هالهاي از ابهام قرار گرفته بود.وزير قطعا پاسخش منفي بود.پاسخي كه با معطل كردن عياري و بلاتكليف گذاشتنش به او داده بود. اين را منشي وزير همان روز به عياري گفته بود و او هم دلسرد به خانهاش بازگشته بود. ماركو مولر اما بر دعوت خود پافشاري كرده بود و كار را از طريق سفارت سوييس در تهران پيگيري كرده بود. در آن روزها علياكبر ولايتي هم در سفر به اروپا با رسانهاي شدن «ممانعت از حضور يك فيلمساز سرشناس ايراني در جشنوارههاي خارجي» روبهرو شده بود و در بازگشت به كشور، بلافاصله موضوع را در شوراي امنيت كشور مطرح كرده بود. موضوع به قدري جدي شده بود كه ميرسليم براي «پارهاي توضيحات» به شوراي امنيت كشور احضار شده بود. ولايتي با استدلالي، خواهان حل مساله و حضور فيلم در جشنواره لوكارنو شده بود. او جنجالي شدن اين ماجرا در سطح بينالمللي را به نفع كشور ندانسته بود. ميرسليم اما بر سياهنمايي فيلم تاكيد گذاشته بود و وضع براي تصميمگيري را دشوار كرده بود. شورا در نهايت به يك تصميم رسيده بود. فيلم بايد با شروطي كه وزارت ارشاد تعيين ميكرد در لوكارنو شركت ميكرد. حضور فيلم بار ديگر منوط به تصميم وزير ارشاد شده بود. ميرسليم هم در تصميمي تازه، شروطي براي جشنواره لوكارنو تعيين كرده بود: «اول اينكه همراه با حضور فيلم آبادانيها، 10 فيلم ايراني به انتخاب وزارت ارشاد در جشنواره لوكارنو به نمايش گذاشته شود. دوم اينكه محسن مخملباف كه از هيات داوران جشنواره كنار گذاشته شده بود، با عذرخواهي از او، بار ديگر به هيات داوران فراخوانده شود.سوم اينكه به هيچ قيمتي جايزه نخست به فيلم آبادانيها داده نشود!» ماركو مولر كه پاي دستگاه فكس نشسته بود در پاسخ فقط يك كلمه ارسال كرده بود. او خيلي درشت روي برگه (A4) نوشته بود: «OK» و اينچنين ماجرا تمام شده بود. فيلمهايي كه براي نمايش در جنب جشنواره توسط ارشاد انتخاب شده بود عمدتا فيلمهايي با مضمون «دفاع مقدس» بود. عياري همراه با نسخهاي از فيلم «آبادانيها» به سوي سوييس پرواز كرده بود و در آنجا با استقبال گرم ماركو مولر مواجه شده بود. بعدها مولر به عياري گفته بود جايزه نخست را از همان ابتدا براي او در نظر گرفته بود.اما با شروطي كه دولت ايران گذاشته بود، او به ناچار از اهداي جايزه نخست صرفنظر كرده بود، چون مهمترين هدف معرفي فيلم در سطح جهاني بود كه حالا محقق شده بود. آبادانيها در يك شب باشكوه، در سالن 8 هزار نفره روباز «پياتزاگرانده» در شهر كوچك لوكارنو به نمايش در آمده بود و در پايان، بيش از 10 دقيقه، ايستاده مورد تشويق تماشاگران قرار گرفته بود. موضوع توقيف فيلم پيش از خروج از كشور اما همچنان مورد پرسش بسياري از خبرنگاران قرار گرفته بود و هيات ايراني حاضر در جشنواره اما مانعِ طرح چنين پرسشهايي از تريبون جشنواره شده بود. در چنين فضايي پس از چند روز، درنهايت جايزه نخست به فيلم «كليد» ساخته ابراهيم فروزش از ايران اهدا شده بود و جايزه دوم به فيلم «آبادانيها» رسيده بود. ماركو مولر به قولي كه به ميرسليم داده بود اينچنين عمل كرده بود!
آن روزها، امكانات رسانهاي امروز در دسترس نبود و سرعت انتشار و فراگيري اخبار بسان امروز نبود. مطبوعات كماكان بيشترين نقش را در انتقال خبر ايفا ميكرد و فضاي بسته دهه شصت، مانع خبررساني آن رخداد در داخل شده بود. آن سال، سال ۱۳۷۳ در ايران بود و وزارت ارشاد در دوراني تازه با ميرسليم، همه دستاوردهاي پيشين كه سيدمحمد خاتمي، در يك دوره طولاني و با ثبات به دست آورده بود را دور ريخته بود و در اقداماتي شتابزده شرايط را براي اهل فرهنگ و هنر دشوار كرده بود. طبق اسناد و شواهد، تاريكترين دوراني كه هنر در همه اين سالها تجربه كرد، در آن دوران رقم خورده بود. موسيقي تا مرز نابودي كامل پيش رفته بود. عرصه كتاب و نشر تا مرز ورشكستگي پيش رفته بود. مطبوعات به شكلي غمانگيز به محاق رفته بود و سينما و تئاتر به خاك سياه نشسته بود. وضع براي همه اهل فرهنگ، رقتانگيز و نگرانكننده شده بود. در همان سالها، وزير ارشاد در گفتوگويي از عدم لزوم سينما حرف زده بود! سالها بعد هم در پاسخ به سوالي در خصوص آخرين فيلمي كه ديده بود، گفته بود: «خوشبختانه بعد از وزارت ارشاد ديگر ناگزير نيستم فيلم تماشا كنم»! او از سينما متنفر بود! اين را هيچگاه انكار نكرده بود. جالب اينكه چنين كسي متولي امور فرهنگ و هنر و سينماي اين كشور شده بود. اين شكل از توجه به امور فرهنگي دوران رياستجمهوري «هاشميرفسنجاني» البته چندان عجيب نبود . او سياست و فرهنگ را در پرانتز گذاشته بود و همه توان دولت را مصروف پروژههاي عمراني كرده بود. او رسما به فرهنگ بياعتنا شده بود. سيدمحمد خاتمي پس از مدتها تحمل فشار، اوايل دهه هفتاد از كابينه بيرون رفته بود و علي لاريجاني بلافاصله جاي او نشسته بود. او با يك تيم، به وزارت ارشاد پا گذاشته بود . او به همه اركان آن وزارتخانه دست زده بود و بسياري از آن اركان را تغيير داده بود. آن سالها، احمد پورنجاتي، نزديكترين يار به علي لاريجاني بود. همان كس كه پس از آغاز ماموريت تازه، با او به سازمان صداوسيما رفته بود و سالهايي پرتلاطم در آن سازمان با او همكاري كرده بود. پورنجاتي اما از يك دوره به بعد از همراهي با لاريجاني كنار كشيده بود و بعدها هم به شمار اصلاحطلبان پيوسته بود. ميرسليم اما يكسر از جنسي ديگر بود. انتخاب او توسط هاشميرفسنجاني شايد از سر ناگزيري بود . اما هر چه بود، حضور چند ساله او در آن وزارتخانه، عرصه فرهنگ را به تعطيلي و بحران كشانده بود. طبق آمار، بازار نشر بيشترين ركود را در همان دوران تجربه كرده بود. بيشترين حجم سانسور در همان سالها اعمال شده بود و وضع براي مطبوعات به شكلي كابوسوار جلو رفته بود. شايد همين بياعتنايي دولت هاشمي به اين عرصه - فرهنگ - چندي بعد موجب استقبال گسترده اهل فرهنگ از سيدمحمد خاتمي در عرصه انتخابات ۷۶ شده بود. مهجور نگه داشتن بخش قابل اعتنايي از جامعه، سرانجام آنها را به واكنش واداشته بود. هاشمي چوب اين بياعتنايي را سالها بعد، در عرصه سياسي خورده بود و بارها در دوران اصلاحات، در مطبوعات پرتيراژ، به تندي نقد شده بود. او با امنيتي كردن فضا در طول 8 سال رياست، عملا فرهنگ و هنر را به محاق برده بود.با استقرار ميرسليم در وزارت ارشاد و همزمان علي لاريجاني در صدا وسيما، فشار بر عرصه فرهنگ حتي بيش از پيش افزايش يافته بود. هاشمي يك به يك همه عرصهها را به تندروها وانهاده بود. البته پيش از دولت سازندگي، حساسيتهايي در عرصه فرهنگ بروز كرده بود و مسائلي براي اهل فرهنگ رخ داده بود. نظير آنچه باز هم براي كيانوش عياري رخ داده بود. فيلم «آنسوي آتش» به جشنواره فيلم كن ارسال شده بود و بلافاصله در بخش اصلي پذيرفته شده بود. اما بنياد سينمايي فارابي به حضور آن در كن مخالفت كرده بود و خواهان خارج شدن فيلم از فهرست نمايش و بازگشت آن به كشور شده بود. محمد بهشتي، مديرعامل فارابي، نمايش فيلم در فستيوال فيلم كن و عرصه بينالمللي، به مصلحت ندانسته بود ! در حالي كه فيلم در جشنواره فيلم فجر جايزه بهترين كارگرداني را كسب كرده بود و توجه بسياري از منتقدان و كارشناسان داخلي را هم جلب كرده بود. «آنسوي آتش» در آن سال -۱۳۶۶- مهمترين اتفاق سينماي ايران بود . سومين ساخته بلند عياري كه تازه از سينماي آماتور «8 ميليمتري» به دنياي حرفهاي «35 ميليمتري» آمده بود و توفاني در سينماي آن سالها بر پا كرده بود. محدوديتها، اما مجال بسياري از نوآوريها را نداده بود و فيلمسازان را با مشكلات بسيار روبهرو كرده بود. همان محدوديتها بعدها، در دوران لاريجاني و ميرسليم در آن وزارتخانه تشديد شده بود و فضا را بر اهل هنر و انديشه تنگتر كرده بود. وضعيتي نگرانكننده كه بسياري را از آن عرصه دلسرد و دور كرده بود . هر دو فيلم عياري در حقيقت دو تصوير از دو دوران بود . آنسوي آتش كه تصويري از دوران فقر در كنار نفت در سالهاي دهه پنجاه بود و آبادانيها، تصويري از دوران جنگ در سالهاي دهه شصت . عياري، فيلم سينمايي آنسوي آتش را بر اساس فيلم 8 ميليمتري قديمياش، به همان نام ساخته بود. فيلمي كه در سالهايدهه پنجاه، مورد توجه محافل سينمايي قرار گرفته بود و سازندهاش را به عنوان يك پديده معرفي كرده بود. او شاخصترين فيلمساز آماتور آن سالها بود كه در محافل جهاني به شهرت رسيده بود. سالها بعد هنگامي كه «تنوره ديو» را بر اساس فيلم كوتاه خود«خاكباران» ساخته بود، بار ديگر همه توجهها را به عنوان يك پديده به خود جلب كرده بود. آبادانيها، اما تا حدودي تجربهاي متفاوت بود. برداشتي آزاد از «دزدان دوچرخه» ويتوريو دسيكا بود كه حالا به شكلي ديگر در آمده بود. داستان تيرهروزي يك جنگزده و دزديده شدن پيكان دست دومش كه با آن مسافركشي ميكرد و مواجهه او با تيرهروزي ديگراني كه وضعيتي به مراتب هولناكتر از او داشتند، داستاني يكسر متفاوت از دزدان دوچرخه رخ داده بود. جستوجويي اديسهوار كه در نهايت او را به موقعيتي تازه كشانده بود!