صدای بلند بیصدایان
جواد دلیری
شامگاه هشتم تیر ماه سیاست ایران با یک بهت مواجه شد؛ انتخاباتی برگزار شد که برخلاف همه نظرسنجیها و پیشبینیها نه در پای صندوق رای که بیرون از صندوق رای پیامهای مهمی مخابره کرد. انتخابات در ایران طی دو دهه گذشته سرآغاز یک تحول بوده است. عناصر این تحول اجتماعی اولا «آگاهی»، ثانیا «اعتماد و فرصت» است که یکجا به کارگزاران جامعه ارزانی شده بود. مراد از «آگاهی» این است که نتیجه هر انتخابی، زنگ هشداری برای متولیان امور بوده که به مطالبات نادیده و ناشنیده جامعه گوش بسپارند. منظور از «اعتمادسازی و فرصتآفرینی» هم این است که انتخابات، نگاه جامعهای ناراضی و منتقد را از الگوی مقابلهجویانه به روشهای مسالمتآمیز داخل نظام معطوف کرده است. شکاف پدید آمده بین دولت و مردم به اقرار اهل نظر، مخاطراتی در پی دارد و انتخابات پنج سال اخیر این خطرات را یا خنثی کرده یا به تاخیر انداخته است. انتخابات همانند انقلابها، انرژی متراکمی از قدرت سیاسی را برای جامعه و نظامی که دچار فتور و رخوت شده، فراهم میکند. این انرژی که چیزی جز حمایت و همراهی مردم نیست چنانچه به ظهور سیاستها و ساختارهای جدید منجر نشود، به آسانی تحلیل خواهد رفت. سه انتخابات گذشته ماشین حکومتی ایران را به چنین سطحی از چالش رساند. اولین سوالی که پس از انتخابات 8 تیر مطرح شد، این بود که چرا تصویر جامعهای که «مونیتور انتخابات» نشان داد با جامعهای که ساخته ذهن و قلم سیاستورزان است تفاوت داشت؟ در این تصویر نه تنها ذائقه سیاسی و فکری مردم با برخی قدرتمندان متفاوت است بلکه مطالبات و آمال آنها نیز از جنس دیگری است. انتخابات هشتم تیر آشکار کرد که مشارکت مردم در عرصه انتخابات یک «شرط» بزرگ داشته است؛ اطمینان از نتیجه بخشی و تاثیرگذاری عینی آرا. به نظر میآید از دید غایبان انتخابات روز جمعه هیچ توجیه و عذری در عدم پاسخگویی به این خواسته پذیرفته نیست: «نتیجه سه انتخابات گذشته چه شد؟» این، مهمترین سوالی بود که حدود 60درصد جامعه (یعنی بیش از 35 میلیون نفر) روز هشتم تیر با نیامدن پیش کشیدند. اکنون وضعیتی شکل گرفته که برای قاطبه نسل قهرکرده و خاموش جامعه فرقی نمیکند چه کسانی مانع تحقق مطالباتشان شدهاند یا ضعف اصلاحات ناشی از ضعف کدام گروهها و نهادهاست؛ محافظهکاران یا خوداصلاحطلبان، اعتدالگرایان یا تندروها، حاکمیت داخلی یا فشار خارجی؟ روز هشتم تیر همه گروهها، نحلهها و نیروهای اجتماعی و سیاسی به میدان آمدند؛ روشنفکران، هنرمندان، روزنامهنگاران، روحانیان و صنعتگران. همگی سوار کشتی دموکراسی و انتخابات شده، اما در تلاطم و توفان تودهها گرفتار شدند. اگر در انتخابات 84 طبقه متوسط یکسو رفتند (اکبر هاشمی رفسنجانی) و طبقه توده مردم سویی دیگر (محمود احمدینژاد)، اگر در انتخابات 88 طبقه متوسط و توده مردم راهشان از هم جدا شد، اگر در انتخابات 92 و 96 اکثر طبقه متوسط و توده مردم باهم همراه شدند، انتخابات هشتم تیر این اکثر توده مردم (شامل استانهای کمبرخوردار، استانهای قومیتی و سنینشین همچون کردستان و گلستان و مردم تهیدست و کمبرخوردار و بخشی قابل توجه از طبقه متوسط) بودند که غیبت داشتند و این بار دست در دست هم دادند تا با نیامدن پیامی را برسانند. از همه مهمتر این زنان بودند که موتور جامعه برای انتخابات را روشن نکردند. هشتم تیر نشان داد که بازی انتخابات در بین اقشار فرودست شهری، طبقه متوسط و حتی روستاییان تغییر کرده است. نشانههای آن را در انتخابات هشتم تیر جستوجو کنید. آنان اکنون یک طبقه موثرند و درنیامدن با هم متحد شدند همچنان که سال ۹۲ در آمدن متحد شدند. آنان لزوما نه اصلاحطلبند نه محافظه کار . روز هشتم تیر، پرچم تکثر و رقابت برافراشته شد اما بیرق به صحنه آوردن توده ها زمینگیر شد و انتخابات با صورت دوگانهای که داشت، مسیر سیاست ایران را عوض کرد. نتیجه آرای صندوقهای هشتم تیر حداقل تا اینجا یک جابهجایی و خانهتکانی جدی در کانون قدرت سیاسی است. با این اتفاق، هر چند پاستور به یک چهره جدید محول میشود اما آژیر آتش برافروخته در داخل جامعه نگرانی دوچندانی را بهدنبال دارد. به هرحال، پارادوکس و دوگانگی دموکراسی ایرانی در انتخابات هشتم تیر به اینجا ختم شد که نظام جمهوری اسلامی ایران این بار با غیبت توده مردم زنگ خطری بزرگتر از قبل را دریافت کرد. اکنون همه ماندهاند و صندوقهای سرشار از آموزه عبرت و راه تازهای که با انتخابات تیر ماه گشوده شد.
واقعه هشتم تیر وداع ناخواسته تودهها بود و اکنون با جامعهای جدید و تودهای متفاوت از تصوراتشان روبرو هستیم. همه چیز درباره باورها، پندارها و تحلیلها دگرگون شده است.
صندوقهای سپید رای، چون آیینهای بیعیب و نقص، واقعیتهای جامعه ایران را نمایان کرده است؛ واقعیاتی که در اندیشه بسیاری یا مغفول مانده بود یا انکار میشد. اکنون صندوقهای رای چون راویانی صادق همگان را به این باور رسانده مطالبات و مطلوبات جامعه تغییر کرده است و مدیریت و حکمرانی بر توده فقیر و گرفتار معاش تدبیر دیگری میطلبد. همچنین بازی در زمین توده ابزار و لوازمی فراتر از برپایی میتینگ و میزگرد سیاسی میطلبد. باور کنیم که طرح و برنامه ما اگر راهی به میان اقشار فرودست جامعه و نیازهای توده فقیر نیابد برگشتپذیر است، بپذیریم که حریف فقط رقیب سیاسی نیست و جبهه رقیب فراتر از چند گروه سالخورده است.
صندوقهای هشتم تیر این آموزه را در ذهنهای ناباور نهادینه کرد که در فقدان احزاب نیرومند، توده بی سازمان به دامان هر فرد و گروه پناه خواهد برد.
اکنون صندوقهای سوم تیر برای همه فعالان ناامید و نگران عرصه سیاست یک پیام نجاتبخش دارد. همه آنها که انتظار و آرزوی یک جامعه نهادمند و غیر تودهای را در این انتخابات داشتند، همه آنها که از وجود احزاب نیم بند و ناقص به تنگ آمدند، همه آنها که با ریسمان امید مردان حزبی ناامید از کارزار انتخابات بازگشتند، اکنون میتوانند چشم امید به پیامهای انتخابات بدوزند و باور کنند که رویداد هشتم تیر، مردان سیاست ایران را در آستانه یک تصمیم و یک انتخاب بزرگ قرار داده است؛ تصمیمی که شاید به حیات سیاسی دوگانه و جامعه دوزیستی ما (نیمه تودهای و نیمه حزبی) پایان دهد. اکنون همه نیروها و نحلههای سیاسی ناگزیرند میان خانهنشینی و کار تشکیلاتی، یکی را برگزینند و برای همیشه تکلیف خود را با کار حزبی یکسره کنند.
15 تیر میتواند آغاز دوران جدیدی باشد مشروط بر اینکه برای بازگرداندن توده ناراضی و سردرگم راه جدید، نقشهای نو و راهبردی تازه بیابیم.
و در پایان اما، مسعود پزشکیان فقط یک هفته فرصت دارد. او که خود را طبیب قلبها و صدای بیصدایان در سیاست ایران میخواند و میگوید التیامبخش درد جامعه خواهد بود میتواند در شش روز باقی مانده تا انتخابات بهواقع صدای بیصدایان باشد، زبان آنان باشد، مرهمی موقت باشد تا جمعه 15 تیر شاید اندک مرهمی بر رنج و زخم کهنه این مردم بگذارد.