خياباني كه هم خانه مهندس بازرگان را دارد و هم هايده !
مرجان يشايايي
چند روز قبل، فرصتي دست داد تا گذري به خيابان شاپور قديم، وحدت اسلامي فعلي، بزنيم و به گوشه و كنارهاي آن سرك بكشيم.
از خيابان وحدت اسلامي وارد بازارچه معير شديم و از آنجا كه سنگلج نام دارد، همانطور پيش رفتيم تا پايين گلوبندك. گشت و گذارمان بيشتر مردمشناسانه بود تا تاريخي، پس شروع به پرس و جو كرديم.
ابتداي بازارچه معير، در كوچهاي با يك تابلوي راهنما در اولش به نام خانه فرهنگ ايرواني، به يكي از سكنه قديمي محل برخورديم كه با خوشرويي و حوصله تقريبا تمام تاريخ روشن و تاريك محل را برايمان تعريف كرد كه: اينجا قبل از انقلاب بيشتر ارتشيها مينشستند. آنجا خانه هايده بوده و كمي آنطرفتر خانه حميراي خواننده.
معلوم شد ايرواني نام امام جمعه محل و نماينده امام خميني در محل بوده كه حالا خانهاش به مركزي فرهنگي تبديل شده و البته بيمارستان پوست رازي كه بناي اوليه آن به سالها پيش از انقلاب ميرسد و حالا قسمت ديگري به آن اضافه كردهاند.
همان آقا از سرنوشت ناگزيري گفت كه در كمين خانههاي قديمي محل است يعني بكوبند و به روشي جديد با نماي رومي يا هر چيز ديگري آپارتمان كنند. اينطور كه ميگفت و از ظواهر امر معلوم بود، تا مدتي ديگر نشاني از آن خانههايي كه هر كدام داستاني در دل خود دارند و البته نشاني از هويتي هستند و بخشي از تاريخ ما را شامل ميشوند، نخواهد ماند. لابهلاي خانههاي قديمي و آپارتمانهاي چندطبقه مهمترين نمادهاي تاريخي محل يعني درختها خود را نشان ميدادند. محله با هويت و غني يعني محلهاي كه درختان ريشهدار قديمي دارد و آن محل كه در دل باغهاي قديمي تهران بنا شده بود، گنجينهاي داشت از چنار و مو و درخت توت كه از قديميترين درختان بومي تهران هستند. جالب اينكه آنها كه چند دهه يا سده قبل تهران را بنا كردهاند، ميدانستند چنارها درختاني آببر هستند و آنها را يا در مسير نهرها يا قناتها نشاندهاند.
نكته قابل توجه در آن محدوده، تعداد كثير حسينيههاست. گله به گله و تقريبا در هر كوچهاي به مناسبتي چند همشهري يا فاميل يا همصنف دور هم جمع شده و در خانهاي وقفي حسينيهاي بر پا كردهاند. حسينيه سادات در همان كوچه خانه فرهنگ ايرواني بود و بعد هم حسينيههاي ديگر هر كدام به فاصله چند متر.
همين حسينيهها بار فرهنگ و دين را در آن نقطه شهر كه درواقع ميتوان آن را يكي از كانونهاي مهم برآمدن انقلاب اسلامي خواند، بر دوش داشتهاند. اينجا در همين حسينيهها و مساجد، دربرابر چشمان ناباور رژيم قبلي و گروههاي مبارز مخالف رژيم شاه كه خود را آماده سرنگوني كرده بودند، نطفههاي انقلاب اسلامي شكل گرفته و به ثمر نشسته و هنوز هم نقشي انكارنشدني در متشكل كردن اسلام سنتي و مبارز آن روز و اسلام امروز دارند. شب جمعه بود و ما به نانوايي نزديك شديم كه انبوه نانها روي پيشخوانش تلنبار شده بود؛ معلوم شد نانها نذري هستند و صلواتي، اما در همان محل نسبتا كمبرخوردار كه پر از بزرگ و كوچك و مهاجر افغان بود، كسي به خود اجازه برداشتن بيش از يكي دو تا نان را نميداد. هر كس ميآمد، صلواتي ميفرستاد و ناني برميداشت و ميرفت و انبوه نانهاي پيشخوان انبوهتر ميشد.
محله مانند همه محلات قديمي شهرهاي در حال توسعه، بافت جمعيتي متراكم دارد، با انبوه افغانيهايي كه به هواي كار و رونق دادن به فقر دامنگير در زادگاهشان به اينجا آمدهاند و خيليشان به مناسبت عيد فطر لباسهاي سنتي زيبایشان را به تن دارند.
خانه مهندس بازرگان، اولين رييسجمهور پس از انقلاب كه تا پايان عمر خوشنام زيست و خوشنام مرد، در كمركش كوچه ديگري بود. خانهاي بزرگ با حياتي وسيع كه با يك نگاه ميشد فهميد به دست يك مهندس كاردان بنا شده و حالا مانند صاحبش عاقبت به خير شده و مدرسهاي است و بچهها در آن درس ميخوانند.
كمي آن طرفتر هم خانه باستانشناسان ايران است كه غريب و بيكار فقط سردري براي آن به جا مانده.
باز هم مانند كوچههاي محلات قديمي شهرهاي در حال توسعه، اينجا و آنجا در بازارچه معير كه به خوبي و زيبايي بازسازي شده و با كف سنگفرش و چنارهاي قديمي و قطور نويد محلهاي آراسته را ميدهد، تلهاي زباله را ميديدي كه روي هم انبار شده يا گربههاي محل پلاستيكها را پاره كرده و كف خيابان را آلوده. فقدان مديريت خدمات شهري بود يا كمبود مهارتهاي زيست شهري يا هر دو، نميدانم. فقط تضاد تلخي است كه در همين كوچهها بچهها با هزار مشقت رياضي و زيستشناسي ميخوانند تا دكتر و مهندس بشوند، اما تا بزرگسالي كسي به آنها روش درست دفع زباله يا مهارتهاي ديگر زيست شهري را ياد نميدهد.