• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5806 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۸ تير

چند روايت از اوضاع و احوال بلاگرها در جامعه ايران

محتوا توليد مي‌كنم، پس هستم

الياس براهويي‌نژاد

تمامي اسامي مستعارند

در يك مهماني خانوادگي، در دفتر كار، در بهشت‌زهرا و بر سر مزار عزيزي تازه درگذشته يا در صحنه تصادفي هولناك، همه‌جا پر است از آدم‌هايي كه گوشي ‌به‌دست مشغول توليد محتوا هستند. اگر خودمان يكي از آنها نباشيم ممكن است از دست‌شان كلافه بشويم، به طرز زندگي‌شان طعنه بزنيم و كارشان را مسخره كنيم اما احتمالا دير يا زود ما هم دست‌كم وسوسه مي‌شويم محتوايي توليد كنيم و بعد بنشينيم لايك‌هايش را بشماريم.

«ايراني‌ها روزي هشت ميليون محتوا را به اشتراك مي‌گذارند؛ چيزي معادل ۱۶۰۰ نسخه شاهنامه فردوسي.» اين آمار را شركت ديتاك از رفتار كاربران ايراني در شبكه‌هاي اجتماعي منتشر كرده است. گزارش اين شركت مي‌گويد ۸۸ درصد اين محتواها در پلتفرم‌هاي اينستاگرام، تلگرام و توييتر منتشر مي‌شود. بلاگري و توليد محتوا به پديده‌اي همه‌گير در جهان تبديل شده است و چنان با زندگي‌ها عجين شده كه گويي آنها كه توليد محتوا نمي‌كنند، اصلا وجود ندارند. در ايران هم به رغم محدوديت‌هاي گسترده اينترنت و فيلتربودن تقريبا همه شبكه‌هاي اجتماعي پرمخاطب در جهان، بلاگري با همه سويه‌هاي مثبت و منفي‌اش رواج گسترده‌اي يافته است.

 

از كافي‌‌نت‌ها تا اينستاگرام: سير تحول بلاگري در ايران

به‌يادآوردن كلماتي مثل «وبلاگستان» و حتي «وبلاگ‌نويسي» حالا تا حدودي از نشانه‌هاي قديمي‌بودن محسوب مي‌شود. اوايل دهه ۱۳۸۰ بود كه نطفه انقلابي بي‌صدا بسته مي‌شد. انقلابي كه قرار بود صداي نسلي را به گوش جهان برساند. علي، كه آن روزها دانشجوي ۲۰‌ساله‌اي بود كه با هيجان آخرين نوشته‌اش را در كافي‌نتي مرور مي‌كرد. دستانش مي‌لرزيد وقتي روي دكمه «انتشار» كليك مي‌كرد. براي چه؟ خودش مي‌گويد هنوز نمي‌داند. در آن سال‌ها، وبلاگ‌نويسي پنجره‌اي رو به جهان بود. جايي كه مي‌شد بي‌واسطه حرف زد، انديشيد و شنيده شد. از مسائل روزمره گرفته تا دغدغه‌هاي عميق اجتماعي، همه‌چيز موضوع بحث بود. وبلاگستان فارسي، به سرعت به يك جامعه آنلاين پويا تبديل شد و هنوز هم گاهي قديمي‌ترها برايش بزرگداشت برگزار مي‌كنند.

اما اين تازه آغاز راه بود. با گذر زمان و ورود شبكه‌هاي اجتماعي، چهره بلاگري دگرگون شد. فيس‌بوك، توييتر و بعدها اينستاگرام، عرصه جديدي را پيش روي بلاگرهاي ايراني گشودند. حالا ديگر تنها كلمات نبودند كه حرف مي‌زدند. تصاوير، ويديوها و هشتگ‌ها هم به ميدان آمده بودند. مريم، كه زماني وبلاگ‌نويسي گمنام بود، حالا به عنوان اينفلوئنسري با صدها هزار دنبال‌كننده شناخته مي‌شود. او مي‌گويد: «وبلاگم برايم مثل خانه‌اي امن بود. جايي كه مي‌توانستم خودم باشم. اما اينستاگرام؟ اينجا انگار روي صحنه‌ام. هر حركتم زير ذره‌بين است.» اين تحول، چالش‌هاي جديدي را هم به همراه خود آورد. اگر زماني دغدغه بلاگرها تنها توليد محتوا بود، حالا بايد استراتژي‌هاي بازاريابي ديجيتال را هم بلد باشند و مرز ميان واقعيت و تبليغات گاه به‌شدت مبهم مي‌شود.

اين سفر از وبلاگ‌هاي ساده تا پلتفرم‌هاي امروزي، دو دهه به درازا كشيده است و در همين مدت، چهره ارتباطات در ايران دگرگون شده است. بايد ديد كه آينده چه در آستين دارد و نسل بعدي بلاگرها، چگونه اين ميراث را به پيش خواهند برد.

 

واقعيت پنهان زندگي بلاگرها

مريم، بلاگر ۲۸‌ساله‌اي كه بيش از ۳۰۰ هزار دنبال‌كننده دارد، پس از خاموش كردن دوربين، نفسي عميق مي‌كشد. چهره‌اش درهم مي‌رود و خستگي از تمام وجودش مي‌بارد. اين‌طرف دوربين خبري از آن‌همه انرژي و شور و حال نيست. آن آدم مهربان پشت دوربين، داد بلندي سر تدوين‌گرش مي‌زند كه اگر ويدئو پنج دقيقه ديگر آماده نشود، اسپانسر مي‌پرد و آن‌وقت او مي‌داند و تدوين‌گر.

در همين حال، گوشي‌ مريم زنگ مي‌خورد. اسپانسر جديدي است كه مي‌خواهد براي تبليغ محصولش، مريم را به رويدادي مجلل دعوت كند. مريم با هيجاني ساختگي قبول مي‌كند، در حالي كه استرس در دستان و بي‌ميلي در چشمانش به وضوح ديده مي‌شود.

واقعيت زندگي بلاگرها، مانند پازلي پيچيده است كه تكه‌هاي آن به ندرت در كنار هم قرار مي‌گيرد. فشار مداوم براي توليد محتواي جذاب، رقابت بي‌امان با ديگر بلاگرها و انتظارات بي‌پايان مخاطبان، تنها بخشي از چالش‌هاي روزمره آنهاست. اما چرا اين صنعت با وجود چالش‌هاي فراوان، همچنان جذاب به نظر مي‌رسد؟ شايد پاسخ را بتوان در كلمات علي، بلاگر حوزه سفر، يافت: «گاهي حس مي‌كنم در دنيايي موازي زندگي مي‌كنم. دنيايي كه در آن همه‌چيز زيبا و كامل است. اما وقتي به خودم مي‌آيم، مي‌بينم كه اين دنيا فقط روي صفحه نمايش وجود دارد.» علي، در حالي كه اين را مي‌گويد، به عكس‌هاي سفر اخيرش نگاه مي‌كند. عكس‌هايي پر از لبخند و مناظر زيبا. اما او به ياد مي‌آورد چقدر براي گرفتن هرعكس وقت صرف كرده و چند بار تلاش كرده تا بهترين زاويه را پيدا كند. او آرام مي‌گويد: «گاهي حس مي‌كنم به جاي زندگي كردن، فقط دارم زندگي را ثبت مي‌كنم.»

 

آيا بلاگرها خود واقعي‌شان را نشان مي‌دهند؟

در عصر شبكه‌هاي اجتماعي، مرز ميان واقعيت و نمايش، بيش از هر زمان ديگري مبهم شده است. بلاگرها، اين ستاره‌هاي دنياي مجازي، در خط مقدم اين ابهام قرار دارند. اما سوال اينجاست: آيا تصويري كه آنها از خود ارايه مي‌دهند، بازتابي صادقانه از هويت واقعي‌شان است؟ سارا، بلاگر ۲۵ ساله حوزه مد، با لبخندي تلخ مي‌گويد: «گاهي حس مي‌كنم دو نفرم. يكي سارايي كه در اينستاگرام مي‌بينيد، و ديگري خودم. نمي‌دانم كدام يك واقعي‌تر است.» اين فاصله بين خود واقعي و خود ديجيتال، تنها محدود به ظاهر نمي‌شود. علي اضافه مي‌كند: «بارها شده كه عقايدم را سانسور كرده‌ام تا مخاطبانم را از دست ندهم. گاهي حس مي‌كنم دارم نقش بازي مي‌كنم.» برخي بلاگرها تلاش مي‌كنند تا تصويري واقعي‌تر از خود ارايه دهند. مينا، بلاگر حوزه سلامت روان، مي‌گويد: «تصميم گرفتم درباره مشكلات و شكست‌هايم هم صحبت كنم. اين كار سخت بود، اما حس مي‌كنم به من و مخاطبانم كمك كرده تا واقعي‌تر باشيم.»

 

سايه روشن شهرت مجازي

در پس نورافكن‌هاي خيره‌كننده شهرت مجازي، سايه‌هايي پنهان شده‌اند كه كمتر مورد توجه قرار مي‌گيرند. بسياري از بلاگرها با چالش‌هاي رواني پيچيده‌اي دست و پنجه نرم مي‌كنند كه اغلب از چشم عموم پنهان مي‌ماند.

«گاهي حس مي‌كنم در قفسي طلايي گير افتاده‌ام». اين اعتراف نداست؛ بلاگري با بيش از يك ميليون دنبال‌كننده. او ادامه مي‌دهد: «هر لحظه زندگي‌ام زير ذره‌بين است. اين فشار مداوم، گاهي نفس‌گير مي‌شود.» اين فشار رواني تنها محدود به خود بلاگرها نيست. فاطمه، مادر يك بلاگر نوجوان، با نگراني مي‌گويد: «دخترم دايما نگران تعداد لايك‌ها و كامنت‌هاست. گاهي حس مي‌كنم او دارد كودكي‌اش را از دست مي‌دهد.» يكي ديگر از چالش‌هاي پنهان، مساله اعتياد به تأييد ديجيتال است. علي اذعان مي‌كند: «زماني به نقطه‌اي رسيده بودم كه اگر پستم به اندازه كافي لايك نمي‌گرفت، دچار حمله عصبي مي‌شدم. فهميدم نياز به كمك حرفه‌اي دارم.»

در ميان اين چالش‌ها، برخي بلاگرها در حال يافتن راه‌هايي براي حفظ سلامت روان خود هستند. علي، بلاگر حوزه سفر، مي‌گويد: «من روزهاي ديجيتال ديتاكس [سم‌زدايي ديجيتال] براي خودم تعيين كرده‌ام. روزهايي كه كاملا از فضاي مجازي دور مي‌شوم. اين به من كمك مي‌كند تعادل را حفظ كنم.»

علاوه بر اين، در دنيايي كه هر لحظه زندگي مي‌تواند موضوع يك پست يا استوري باشد، مفهوم حريم خصوصي دستخوش تحولي عميق شده است. بلاگرها، در خط مقدم اين تحول، با چالشي پيچيده روبه‌رو هستند: حفظ تعادل بين نمايش‌دادن خود و حفاظت از زندگي شخصي. سارا در اين باره مي‌گويد: «حتي لحظات خصوصي‌ام، مثل صبحانه‌خوردن يا خواب شبانه، تبديل به محتوا براي فالوورهايم شده.»

اين چالش تنها محدود به خود بلاگرها نيست. مهدي، همسر يك بلاگر معروف، با نگراني مي‌گويد: «گاهي حس مي‌كنم هر حركت و رفتارم زير ذره‌بين ميليون‌ها نفر است. اين فشار، روي رابطه ما تأثير گذاشته است.»

يكي ديگر از ابعاد اين مساله، حريم خصوصي كودكان است. نسرين، مادر دو فرزند و بلاگر، مي‌گويد: «من تصميم گرفته‌ام چهره فرزندانم را نشان ندهم. نمي‌خواهم آنها قبل از اينكه خودشان تصميم بگيرند، درگير اين دنيا شوند.» با اين حال، والديني هم هستند كه نه‌تنها حريم خصوصي كودكان را رعايت نمي‌كنند كه از كودكان در سنين پايين بلاگر مي‌سازند.

 

اقتصاد پنهان بلاگري در ايران

در آپارتمان كوچكي در غرب تهران، نسرين با دقت آمار دنبال‌كنندگان وبلاگش را بررسي مي‌كند. براي او، اين اعداد فراتر از ارقامي ساده هستند؛ آنها نشان‌دهنده درآمد احتمالي ماه آينده‌اش هستند. نسرين در سال‌هاي اخير، توليد محتوا را از يك سرگرمي به شغل اصلي خود تبديل كرده‌اند.

نسرين مي‌گويد: «وقتي شروع كردم، فكر نمي‌كردم روزي بتوانم از اين راه زندگي‌ام را بگذرانم اما حالا، بلاگري منبع اصلي درآمد من است.»

اقتصاد بلاگري در ايران، پديده‌اي پيچيده و چندوجهي است. از يك سو، محدوديت‌هاي بين‌المللي و تحريم‌ها، دسترسي بلاگرهاي ايراني به منابع درآمدي جهاني مانند Google AdSense را محدود كرده است. از سوي ديگر، همين محدوديت‌ها باعث شكل‌گيري اكوسيستم اقتصادي منحصر به فردي در فضاي مجازي ايران شده است. ما شاهد شكل‌گيري يك بازار موازي در فضاي مجازي ايران هستيم. شركت‌هاي تبليغاتي داخلي، سيستم‌هاي پرداخت بومي، و حتي ارزهاي ديجيتال، همگي بخشي از اين اكوسيستم جديد هستند. اين اقتصاد پنهان، فرصت‌هاي جديدي را براي بلاگرها ايجاد كرده است. بسياري از آنها از طريق تبليغات مستقيم، بازاريابي، فروش محصولات ديجيتال مثل دوره‌هاي آموزشي آنلاين و حتي مشاوره، كسب درآمد مي‌كنند. حميد، كه كانال يوتيوبي در حوزه فيلم و سينما دارد، مي‌گويد: «من ماهانه بيش از درآمد يك مهندس باتجربه از كانالم درمي‌آورم. البته اين درآمد ثابت نيست و گاهي نوسانات زيادي دارد.»

اما اين اقتصاد نوظهور، چالش‌هاي خود را نيز دارد. عدم شفافيت در قراردادها، مشكلات مالياتي و ريسك بالاي فعاليت در فضايي كه قوانين آن هنوز كاملا تعريف نشده، از جمله اين چالش‌ها هستند.

علاوه بر اين، رقابت شديد در فضاي مجازي باعث شده بسياري از بلاگرها به سمت توليد محتواي جنجالي و زرد يا حتي اخبار جعلي روي بياورند. سارا در اين باره مي‌گويد: «گاهي احساس مي‌كنم مجبورم بين اخلاق و درآمد يكي را انتخاب كنم.»

اقتصاد بلاگري در ايران آينه‌اي است از جامعه‌اي كه در حال گذار به عصر ديجيتال است. با وجود تمام چالش‌ها و موانع، اين اقتصاد همچنان در حال رشد و تحول است. حالا ديگر تقريبا پشت هر محتواي پربازديدي كه در شبكه‌هاي اجتماعي منتشر مي‌شود، اقتصادي نهفته است.

 

چالش‌هاي مالي در دنياي پرزرق و برق بلاگري

زرق و برق دنياي بلاگري، با تصاوير سفرهاي لوكس و محصولات گران‌قيمت، روياي زندگي مرفه را در ذهن مخاطبان تداعي مي‌كند. اما آيا اين تصوير، بازتابي دقيق از واقعيت اقتصادي اين حرفه است؟

مهدي با لحني آميخته به خنده مي‌گويد: «مردم فكر مي‌كنند ما در پول غلت مي‌زنيم اما واقعيت چيز ديگري است.»

او توضيح مي‌دهد كه درآمد اكثر بلاگرها بسيار ناپايدار و غيرقابل پيش‌بيني است. آنها مجبورند براي حفظ ظاهر، هزينه‌هاي زيادي را متحمل شوند كه گاه از درآمدشان پيشي مي‌گيرد. مريم، بلاگر حوزه مد، مي‌گويد: «بارها شده كه براي تهيه يك عكس، هزينه‌اي معادل درآمد يك ماهم را صرف كرده‌ام. اين چرخه مدام ادامه دارد...»

اين فشار مالي تنها محدود به هزينه‌هاي ظاهري نيست. علي، كه در حوزه تكنولوژي فعاليت مي‌كند، از چالش‌هاي پنهان صحبت مي‌كند: «هزينه‌هاي تجهيزات به كنار، فشار رواني ناشي از درآمد نامنظم، گاهي غيرقابل تحمل مي‌شود.»

 

بلاگرهاي ايراني و پل‌هاي فرهنگي

در كافه‌اي شلوغ در توكيو، شيما موبايلش را باز مي‌كند و شروع به لايوگرفتن مي‌كند. او يك بلاگر ايراني است كه حالا از ژاپن درباره تفاوت‌ها و شباهت‌هاي دو فرهنگ مي‌نويسد. شيما نماينده‌اي است از نسلي از بلاگرهاي ايراني كه به پل‌هاي فرهنگي ميان ايران و جهان تبديل شده‌اند. نسلي كه به دلخواه يا از سر اجبار تن به مهاجرت داده است.

شيما مي‌گويد: «من فكر مي‌كنم وظيفه‌ام اين است كه تصويري واقعي‌تر از ايران به جهانيان نشان دهم و در عين حال، ايرانيان را با جنبه‌هاي مثبت فرهنگ‌هاي ديگر آشنا كنم.» اين «ديپلماسي ديجيتال مردمي» در سال‌هاي اخير رشد چشمگيري داشته است. بلاگرهاي ايراني در سراسر جهان، از اروپا گرفته تا امريكا و آسياي شرقي، محتواهاي زيادي در معرفي فرهنگ‌ها توليد مي‌كنند. ماني، كه از آلمان يك صفحه اينستاگرامي آشنايي با آلمان را مديريت مي‌كند، مي‌گويد: «وقتي درباره تجربه زندگي در آلمان مي‌نويسم، هم به آلماني‌ها كمك مي‌كنم ايراني‌ها را بهتر بشناسند، و هم به ايراني‌ها ديد واقع‌بينانه‌تري از زندگي در خارج مي‌دهم.»

داستان بلاگرهاي ايراني و پل‌هاي فرهنگي، داستان قدرت ارتباطات در عصر ديجيتال است. آنها نشان مي‌دهند كه چگونه افراد عادي مي‌توانند نقشي مهم در ديپلماسي فرهنگي ايفا كنند. از تهران تا توكيو، از برلين تا بوستون، اين بلاگرها در حال بافتن تار و پودي هستند كه فرهنگ‌ها را به هم پيوند مي‌دهد، و شايد روزي به جهاني با درك متقابل بيشتر منجر شود و البته كه نبايد آسيب‌هاي تصويري را كه بيشتر براي گردشگران طراحي شده در فهم واقعيت ناديده گرفت.

 

هشتگ‌هايي كه جنبش شدند: تأثير بلاگرها بر تحولات اجتماعي

«فكر نمي‌كردم صدايم تا اين حد شنيده شود. انگار همه منتظر يك جرقه بودند.» اينها حرف‌هاي ميناست كه با يك توييت به يك چهره‌ شناخته‌شده در فضاي مجازي تبديل شده است. در دهه اخير، بلاگرها و فعالان شبكه‌هاي اجتماعي نقشي كليدي در شكل‌گيري و هدايت جنبش‌هاي اجتماعي در ايران داشته‌اند. از كمپين‌هاي حقوق زنان گرفته تا جنبش‌هاي زيست‌محيطي، از اعتراضات صنفي تا مطالبات فرهنگي، رد پاي بلاگرها را مي‌توان در همه جا ديد. رضا، كه حسابي توييتري در حوزه محيط‌زيست دارد، مي‌گويد: «ما توانستيم از طريق شبكه‌هاي اجتماعي، هزاران گردشگر را براي پاكسازي سواحل بسيج كنيم. اين كار قبلا غيرممكن به نظر مي‌رسيد.»

اما اين تأثيرگذاري، چالش‌هاي خود را نيز داشته است. برخي از بلاگرها با فشارهاي قانوني و امنيتي مواجه شده‌اند. با اين حال، قدرت بلاگرها در شكل‌دهي به افكار عمومي و ايجاد تغييرات اجتماعي، انكارناپذير است. از تغيير در قوانين گرفته تا تحول در نگرش‌هاي اجتماعي، ردپاي اين فعاليت‌هاي مجازي را مي‌توان در بسياري از تحولات اخير ايران ديد.

 

چرخش رسانه‌اي نسل ديجيتال ايران

صداي گرم نيلوفر از هدفون‌ پخش مي‌شود: «سلام دوستان، به اپيزود جديد پادكست ... خوش اومدين.» اين جمله، نقطه عطف مسيري طولاني است كه از صفحات ساده آغاز شد و حالا به دنياي پرطرفدار صوتي رسيده است. با گذر زمان و تغيير فناوري، ذائقه مخاطب نيز تغيير كرد. نسلي كه با كامپيوترهاي خانگي بزرگ شده بود، حالا همه‌چيز را روي گوشي هوشمندش مي‌خواهد. «وقتي وبلاگم رو شروع كردم، فكر مي‌كردم تا آخر عمر همينطوري مي‌نويسم»، اميد كه اينها را مي‌گويد حالا يكي از پرطرفدارترين ويدئوبلاگرهاي ايراني است. «اما كم‌كم متوجه شدم مخاطبانم ترجيح مي‌دن من رو ببينن و بشنون تا اينكه فقط بخونن.»

اين تغيير رسانه، چالش‌هاي جديدي را پيش روي توليدكنندگان محتوا قرار داده است. اگر براي وبلاگ‌نويسي تنها يك كامپيوتر و اتصال اينترنت كافي بود، حالا نياز به تجهيزات صوتي و تصويري، مهارت‌هاي ويرايش و حتي فن بيان مناسب احساس مي‌شود.

اما اين تغيير رسانه، تنها به شكل محتوا محدود نشد. موضوعات نيز متحول شدند. اگر وبلاگ‌ها اغلب به مسائل شخصي و روزمره مي‌پرداختند، حالا پادكست‌ها و ويديوبلاگ‌ها موضوعات تخصصي‌تري را پوشش مي‌دهند. از بررسي‌هاي عميق سياسي گرفته تا آموزش‌هاي تخصصي فني، همه‌جور محتوايي اينجا پيدا مي‌شود. اين تحول، فرصت‌هاي اقتصادي جديدي نيز ايجاد كرده است. با اينكه درآمدزايي از وبلاگ‌ها دشوار بود، حالا بسياري از توليدكنندگان محتوا مي‌توانند از طريق تبليغات، حمايت مالي مخاطبان و حتي فروش محصولات مرتبط، كسب درآمد كنند.

با اين حال، اين مسير بدون چالش نبوده است. محدوديت‌هاي پهناي باند، فيلترينگ پلتفرم‌هاي پخش ويديو و صوت، و گاه فشارهاي قانوني، موانعي جدي بر سر راه اين تحول بوده‌اند. با همه اين‌ها، نسل ديجيتال همچنان به روايت داستان خود و جامعه‌اش ادامه مي‌دهد.

 

آينده بلاگري در دست كيست؟

زهراي ۱۸‌ساله در اتاق كوچكش در يك پلتفرم ويدئويي مشغول استريم آنلاين بازي‌اش است. او نماينده‌اي از نسل جديد بلاگرهاست؛ نسلي كه با اينترنت متولد شده و قواعد بازي را از نو تعريف مي‌كند. نسل زد، در حال تغيير چهره بلاگري در ايران است. اين نسل كه با گوشي‌هاي هوشمند و شبكه‌هاي اجتماعي بزرگ شده، رويكردي كاملا متفاوت به توليد و مصرف محتوا دارد. امير، ۲۰ ساله، كه يك اينفلوئنسر در حوزه سبك زندگي است، مي‌گويد: «ما دوست داريم خودمان باشيم. مخاطبان ما دنبال داستان‌هاي واقعي هستند، نه تصاوير ساختگي.»

بزرگ‌ترها اما نگرانند. مريم، بلاگر ۳۵‌ساله، مي‌گويد: «گاهي نگران مي‌شوم كه آيا اين نسل به اندازه كافي به عواقب آنچه آنلاين به اشتراك مي‌گذارد، فكر مي‌كند؟» اين نسل همچنين در حال خلق فرصت‌هاي اقتصادي جديدي است. بسياري از آنها از طريق توليد محتوا و بازاريابي تأثيرگذار، درآمدهاي قابل توجهي كسب مي‌كنند. به نظر مي‌رسد آينده بلاگري در ايران در دست نسلي است كه با موبايل‌هاي خود، در حال بازتعريف مفهوم رسانه و ارتباطات هستند. نسل زد، با تركيبي از جسارت، خلاقيت و تسلط بر فناوري، در حال شكل دادن به آينده‌اي است كه در آن مرزهاي سنتي ميان توليدكننده و مصرف‌كننده محتوا، بيش از پيش محو مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون