يادداشتي بهمناسبت نمايش نقاشيهاي مرتضي احمدنژاد در نمايشگاه «درخششِ زيبايي»
سيراب از آبشخور آزادي ناب
پرويز براتي
به باور فيلسوفان، هنر در شهود حسي به امر مطلق دست مييابد و شهود و ناخودآگاه فردي، راهي براي خروج از بنبست عقل تكساحتي است. مواجهه با آثار مرتضي احمدنژاد را ميتوان در چنين فرآيندي صورتبندي كرد. اين هنرمند هنگامي كه درون ناشناخته يا ضمير ناخودآگاه خود را ميكاود، به دريافتي شهودي از ذهن و تخيل نائل ميشود؛ اما هنگامي كه قلم به دست ميگيرد تا ضريب تاثراتش را بر پهناي بوم يا بر بستر يك حجم منتقل سازد؛ با دريافتي عقلي به تكنيك و فرآيند اجرا مينگرد. نكته درخور توجه در آثار اين هنرمند در چنين پارادوكسي نهفته است. احمدنژاد براي ما ميبيند؛ به اين معنا كه تجليات ناگهانياي را كه بر ضمير و در اعماق خيالش و پنهان از هر ديدهاي بر او حادث ميشود، روي بوم نقاشي يا بر سطح يك حجم عيان ميسازد.
مرتضي احمدنژاد از پيش نميداند چه چيز ميخواهد بكشد و از پيش تصميم نميگيرد چه رنگ يا مواد يا تكنيكي را به كار گيرد. او خود را در فضايي ناشناخته رها ميكند تا با دست پر از اين سياحت بازگردد. آنچه در اين وادي نصيب مخاطب ميشود، كالاي مرسوم و رايجي نيست؛ كالايي ناياب و دستنيافتني است: اندكي حيرت. ماده اوليه آثار احمدنژاد، تصاويري است كه از جهان واقعي برميگيرد كه با آنها جهان خيالي خود را بسازد. در دو تابلوي او با عناوين «ماهي» و «قايق» در نمايشگاه «درخششِ زيبايي» كه اين روزها درهتل پارسيان آزادي برگزار شده و تا پايان تير ادامه دارد؛ به خوبي شاهد اين جهان خيالي هستيم. تابلوي ماهي پسربچهاي را روي يك قايق به تصوير ميكشد؛ درحالي كه ماهياي در آب ديده نميشود و تابلوي ديگر، قايقي كاغذي است كه ميان نقاشي و تصويرسازي در نوسان است؛ نوعي طراحي معاصر كه در آن هنرمند مجموعهاي از مضامين آشنا را روي قايق مجسم كرده است. روش اجرايي او، همان روشهاي فني هنر واقعگرايانه است؛ اما انشاي او از عناصر واقعي يك انشاي نامتعارف است. او با رفت و آمد پي در پي در جريان سيال ذهن و انتقال نقاشانه آن بر بوم نقاشي يا بر سطح يك حجم؛ سعي دارد قدرت خلاقهاش را رها سازد و بايد دانست كه حركت در چنين آفاقي از جمله امور دشوار و پرمخاطره است. امري كه اين هنرمند با ايماني خللناپذير دست به كار آن شده است.
به اعتقاد هگل، زيبايي اثر هنري ارزشي افزونتر از زيبايي طبيعي دارد. از همين دريچه بود كه زيباييشناسي تحت تعلقات انساني و تاريخي، به قلمرو حقيقت راه يافت و از اين رهگذر، با آگاهي و آزادي داراي مرزهاي مشترك شد. آثار احمدنژاد، از آبشخور آزادي ناخودآگاه -كه نابترين نوع آزادي است- سيراب ميشوند. او با الهام از آزادي ناخودآگاه و ادراك تقويت شدهاش، لحظه خلاق را طلب ميكند و درصدد دريافتهايي ناب از لحظههاي گذرنده ذهن و خيال است. آثار اين هنرمند شمالي با صبغه خودآموختگي پررنگ، به هيچوجه انتزاعي، مجرد، دور از دسترس و غيرملموس نيستند؛ بلكه از عناصر واقعي و از سرچشمههاي بكر انديشه و احساس ميجوشند.
فرويد، ضمير ناخودآگاه را به صورت ديگي جوشان توصيف ميكرد. چنين ديگي از نظر بصري به صورت سطحي منقلب و خيزنده است كه گهگاه اشيايي در سطح آن ظاهر ميشوند و لحظهاي مواج ميمانند و بعد دوباره فرو ميروند. بعضي از نقاشان ميكوشند كه اين سطح جوشان را منعكس كنند. آنها آنقدر با رنگ و فرم به كنكاش ميپردازند تا به تدريج با الهامشان از جهان شباهت يابد. اما واقعيت هرگز ايستا نيست و همچون ابر در گذر است. احمدنژاد از آن دسته نقاشان است كه تصوير ابر را ميكشد، اما نه ابري كه يك نقاش ناتوراليست ميكشد، بلكه ابر ناشناختگي ذهن او را درگير ساخته است. غور در ديگ جوشان روان، از بيشكلي و بيزماني و بيمكاني آغاز ميشود و فقط هنگامي شكل ميگيرد كه اولين رنگها، ضمن عمل نقاشي روي بوم بنشينند. نقاش، قلممو در دست در كرانههاي ظريف و نازك آگاهي خود به جستوجو ميرود: او با رنگ كار ميكند و آن را به هزار شكل در ميآورد تا سرانجام شكلي با معني شروع به ظاهر شدن كند.
اما چنانچه اين تصور ايجاد شود كه براي انجام چنين كاري فقط كافي است قلممويي در دست بگيريم و خود را به بخت و اقبال واگذاريم؛ راه به بيراهه رفتهايم. نقاشي عملي است كه به مهارت بسيار نيازمند است. فني است كه بايد آموخت و حاصل انضباطي عميق است. برخورداري از وجه ماهرانه و تكنيك چيرهدستانه، همان بخش مربوط به «عقلانيت» است كه در غياب آن، امر شهودي به درستي منعقد نخواهد شد. كما اينكه همه نقاشان تاثيرگذار در اين وادي، مانند دالي، مگريت، كله، ارنست و... نقاشاني هوشيار، سختكوش و استادكار بودند. مرتضي احمدنژاد به خوبي دانسته است كه با خامدستي و بيخبري از آيين كار نميتوان به اعماق و ژرفاي خيال دست يافت.