• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5812 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۷ تير

نگاهي به هنر جادويي در داستان هنرمند حناکار

هنر در خدمت زندگي

نسيم خليلي

«هنرمند حناكار» روايتي از پيچاپيچ زندگي زني ا‌ست كه با نقاشي حنا بر دست و تن زنان هندي روزگار مي‌گذراند از اين منظر هنر در اين بستر، وجهي بومي، مردم‌گرا و روزمره دارد درحالي كه از مفاهيم و مولفه‌هاي معناگرايانه نيز تهي نيست؛ قصه با اشاره به بستر حيات اجتماعي و سياسي مردم هند، تنگناي زندگي در نظام كاستي، مبارزه براي استقلال و سبك و سياق زندگي اشراف‌منشانه‌ مهاراجه و مهاراني، زندگي بغرنج روستايي و گفتمان خرافه‌پرستانه‌ مردم عامي به پيش مي‌رود درحالي كه از همان ابتدا مخاطب با درهم‌تنيدگي هنر با چنين زندگي و تاريخ و فرهنگي روياروست وقتي كه در همان فصل‌هاي آغازين اشاره مي‌شود كه دختر حناكار هنر را از آقاي مانچي آموخته است؛ «آقای مانچی با نقاشی روی برگ درخت انجیر مقدس زندگی‌اش را می‌گذراند. برای دلداری دادن دختر، به او یک نقاشی داد... تصویر لرد کریشنا، یکی از خدایان هندوها که به زوجه‌اش، رادا، انبه می‌خوراند.» چنانچه پيداست در اين روايت با هنر در دو وجه روبه‌روييم؛ شكل متعالي آن كه عرصه‌اي براي به تصوير كشيدن خدايان است و شكل روزمره‌ آن كه نقش و نگاري بر جسم زنان است تا همسران‌شان را به زندگي و عشق بازگردانند؛ امري چنان پيش پا افتاده و روزمره كه نويسنده از زبان قهرمان اشاره مي‌كند كه اين هنر مختص گروه خاصي از زنان فرودست جامعه‌‌ هند بوده است: «قبل از اینکه به جیپور بیایم، خانم‌هایم برای حناکاری دست و پای‌شان، به زنان قبیله‌‌ شودرا متکی بودند، اما زنان شودرا که از پایین‌ترین کاست بودند، همان چیزهایی را نقش می‌زدند که مادران‌شان پیش از آنها نقش می‌زدند: نقطه‌های ساده، خط تیره، مثلث و همین‌ها برای به‌دست آوردن درآمد ناچیزشان کافی بود.»
قهرمان هنرمند در ادامه تاكيد مي‌كند كه هنر او اما وجوه ممتازي دارد كه او را از زنان قبيله شودرا متمايز مي‌كند و هنرش را مفهومي انتزاعي و معنامند مي‌بخشايد: «نقش و نگارهای من پیچیده‌تر و ظریف‌تر بود و داستان زنانی را تعریف می‌کرد که به آنها خدمت می‌کردم. خمیر حنای من در مقایسه با ترکیبی که زنان شودرا استفاده می‌کردند نرم‌تر و لطیف‌تر بود. حواسم بود قبل از استفاده‌ حنا، به پوست خانم‌هایم کرم لیمو و شکر بمالم تا نقش و نگارهایم چند هفته دوام داشته باشند. هرچه حنا تیره‌تر بود، همسر زنی بیشتر عاشقش می‌شد، یا مشتریان من این‌طور باور داشتند. طرح‌های باشکوه و دارچینی‌ام هرگز کسی را مأیوس نمی‌کرد. مشتریانم به مرور به این باور رسیده بودند که حنای من می‌تواند شوهران بی‌وفا و خیره‌سرشان را [...]بازگرداند [...] به همین دلیل می‌توانستم ده برابر زنان شودرایی قیمت بدهم و آن را دریافت کنم.»
چنانچه پيداست هنر در چنين بستري، نه موضوعي انتزاعي و مختص هنرشناسان كه امري روزمره و و محبوب براي زناني بوده است كه هنر را در شكل جادويي‌اش مي‌شناختند و همين جلوه بوده است كه هنر هنرمند حناكار روايت را در نگاه چنين زناني با چنين معرفت‌شناسي و نگرشي، ممتاز مي‌كرده است: «لحظه‌ای که طرح دوشیزه‌ در باغ تو رو برای حنای عروس دیدم، می‌دونستم قبل از اینکه یه سال سر برسه، پسر به دنیا می‌آره و همین هم شد.» او خود بر اين باور بود كه اين تاثير درمانگرانه-جادويي به دانش او و احاطه‌اش بر اهميت و كارايي گل‌ها و گياهاني بازمي‌گردد كه از آنها رنگ مي‌گيرد: «لذت می‌بردم از اطلاعاتی که معنایش را فقط خودم می‌دانستم. گل‌های زعفران نماد نازایی بودند. ناتوانی در تولید دانه...» و گاهي هم دانشش بر تاثير نمادهايي كه بر [...] زنان نازا نقاشي مي‌كرد: «با یک نی باریک [...] دایره‌ بزرگی کشیدم. [...] تا لبه‌های دایره شش خط کشیدم، مثل پره‌های چرخ، در هر کدام از مثلث‌ها کودکان مختلفی کشیدم. کودکی را کشیدم که غذا می‌خورد، کودکی که خواب بود، کتاب می‌خواند، با توپ بازی می‌کرد، کفش می‌پوشید، گریه می‌کرد.» كوشش او در ارائه خدمات هنري‌اش براي باروري زنان البته كه همواره در كنار تلاشش براي رهايي آنها از بارداري‌هاي ناخواسته هم بود وقتي كه نه نقوش كه داروهاي گياهي مفيدي كه مي‌شناخت به ياري مي‌آمدند و او خود كارش را با اشاره به فقر عمومي اين زنان و مشخصات حيات اقتصادي در هندوستان آن روزگار توجيه مي‌كرد: «زمینشون خشکه. انبار غله‌شون رو به جای مالیات میدن به ارباب. نمی‌تونن شکم بچه‌های کوچیکی رو سیر کنن که توی خونه منتظرشون هستن. اونها هیچ کس دیگه‌ای رو ندارن که بهش پناه ببرد.»
در ادامه‌ روايت مي‌بينيم كه با همين ويژگي‌هاي هنري-درمانگرانه است كه هنرمند حناكار پیشنهاد کار برای علیاحضرت همسر مهاراجه، مهارانی را به دست مي‌آورد و از همان ابتداي ورود به قصر در مقام يك هنرمند بيش از هر چيز به وجوه هنري محل كار جديدش توجه مي‌كند و تاريخچه‌ هنر در هند را از اين رهگذر با مخاطب خود در ميان مي‌گذارد: «همان‌طور که به طرف اتاق مهارانی جوان هدایت می‌شدم، ذهنم را با وارسی طرح و نقش‌های میناکاری دور درگاهی‌ها، مشبک‌کاری قاب پنجره‌ها، موزاییک‌های سنگ مرمر و دیوارها، مشغول می‌کردم. داستان‌هایی که در قالیچه‌های ابریشمین بافته شده بودند. قرن‌ها پیش، شاهزاده جیپور بهترین سنگ‌تراش‌ها، رنگرزها، جواهرسازها، نقاش‌ها و بافنده‌ها را از سرزمین‌های بیگانه دعوت کرد: ایران، مصر، آفریقا، ترکیه تا استعدادهای‌شان را به نمایش بگذارند.» از اين منظر او خود را يكي از هنرمندان چنين گفتمان تاريخي هنرپروري در سرزمينش مي‌دانست حتي اگر كارش را كه به تعبير خودش تاثيرات نجات‌بخشانه‌ فرازميني داشت، پرستاران گماشته در قصر پاك كنند آنجا كه براي چشمان نوزاد تازه متولد شده، كژال كشيد تا دفع چشم‌نظر كرده باشد: «مي‌توانستيم از خمير سياهي اطراف چشم براي دفع چشم شور استفاده كنيم. اين خرافه‌اي قديمي بود اما رادا قاطعانه به آن باور داشت... دوده را با چوب صندل و روغن كرچك مخلوط كرده بودم تا خمير نرمي به دست بيايد كه بسياري از خانم‌ها از آن به جاي خط چشم استفاده مي‌كردند. او بچه‌ را ثابت و محكم نگه داشت و من آرام پلك پايينش را كشيدم و در امتداد لبه‌ آن خطي سياه و باريك كشيدم. بعد روي هر كدام از شقيقه‌هايش سه نقطه‌ كوچك گذاشتم و سه نقطه‌ كوچك ديگر هم كف پاهايش... وقتي پرستارها حمومش مي‌كنن، پاك ميشه... اما خدايان مي‌بينن كه ما اين كار رو كرديم پس يعني در امنيته!» كتاب هنرمند حناكار را آلكا جوشي نوشته و نشر كتاب كوله‌پشتي آن را با ترجمه‌ خوش‌خوان مريم نيكپور منتشر كرده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون