پرونده هستهاي و اهميت اتخاذ تصميمات سخت
موضوع سوم، اين است كه اگرچه امريكا و ايران حداقل به صورت غير مستقيم گفتوگوهايي را برگزار كرده و بر كسي نيز پوشيده نيست كه حل اين موضوع در نهايت به تصميم و اراده اين دو كشور بستگي دارد، اما در اين ميان ديگر قدرتها از جمله اروپا نيز خواهان نقشآفريني در اين موضوع خواهند بود. از يك طرف اروپا خواهان ايفاي نقش در مسائل بينالمللي است، و از سوي ديگر، جمهوري اسلامي ايران را نيز يكي از طرفهاي جنگ اوكراين ميداند كه به دنبال اين خواهد بود كه حل پرونده هستهاي را بهطور جدي با روابط تهران و مسكو پيوند بزند.
در كنار موضوعات فوق، نزديك بودن انتخابات رياستجمهوري امريكا مقوله مهمي تلقي ميشود. اين موضوع به دو شيوه بر پرونده هستهاي ايران سايه انداخته است. از يك طرف، در آستانه انتخابات انتظار تغيير در رويكرد امريكا، كه امكان تأثيرگذاري بر افكار عمومي داشته باشد، وجود ندارد. همين امر بر تصميم ايران نيز تأثيرگذار است و سبب ميشود تهران نيز منتظر نتيجه انتخابات بماند. از طرف ديگر، امكان پيروزي دونالد ترامپ در انتخابات است. تجربه دولت پيشين ترامپ، و اقدامات گاهی غيرمتعارف وي باعث شده نحوه پيشبرد سياست خارجي امريكا در قبال جمهوري اسلامي ايران توجه زيادي به خود معطوف سازد. همانطور كه گفته شد ترامپ نقش برجستهاي در شكلدهي به وضعيت كنوني تنش ميان ايران و غرب بر سر موضوع هستهاي داشته است؛ با وجود آنكه ايران و 1+5 طي گفتوگوهاي طولاني توانسته بودند توافقي را امضا كنند ترامپ بدون توجه به عواقب آن - كه حتي در آن زمان با هشدار مقامات اروپايي نيز همراه بود- تصميم گرفت از برجام خارج شود. نكته آن است كه وي درصورت پيروزي ميتواند به ابزارهايي همچون فشار بر چين براي عدم خريد نفت ايران نيز متوسل شود. بنابراين، اين موضوع در حال حاضر خود بر پيچيدگيها و عدم قطعيتها افزوده است.
با اين حال، با وجود اين پيچيدگيها، نميتوان كامل چشم خود را بر امكان دستيابي به توافق ميان ايران و امريكا بست. به عبارت ديگر، ميتوان به عواملي اشاره كرد كه ميتوانند نقش تسهيلگر ايفا كنند:
اولين موضوع، به تنشزدايي ميان ايران با عربستان و امارات مرتبط است. دلايل متعددي را ميتوان براي انتخاب مسير تنش زدايي از سوي اين كشورها بر شمرد كه در اين ميان چند مورد مهم قابل اشاره است. يكي از آنها عدم اطمينان اين كشورها نسبت به تعهدات امريكا به خويش است كه البته به پيش از دولت بايدن بر ميگردد. ديگري، پيشبرد برنامههاي توسعه اقتصادي است كه مساله ثبات منطقهاي را براي آنها، حياتي كرده است. به عبارت ديگر، انتظار ميرود همسو با اين رويكرد، اين كشورها حتي درصورت پيروزي ترامپ، نقشي برخلاف گذشته ايفا کنند، چراكه آنها احتمالا به اين درك رسيدهاند كه افزايش تنشهاي كنوني در منطقه، آنها را بيش از گذشته به امكان سوءمحاسبه و از كنترل خارج شدن آنها واقف ساخته است. تنشزدايي با اين كشورها و توسعه روابط با آنها سبب ميشود نگرانيهاي امنيتي آنها از برنامه هستهاي يا سياستهاي منطقهاي تهران كاهش يابد، كه اين امر ميتواند آنها را نسبت به كاهش تنش در منطقه اميدوار سازد. اتمام موعد فرصت استفاده از مكانيسم ماشه در اكتبر 2025 نيز ديگر موضوع مهم به شمار ميرود. غربيها ميدانند توسل به اين مكانيسم ميتواند در نهايت به افزايش تنشها منجر شود و ايران را نيز به گسترش فعاليتهاي هستهاي يا خروج از ان.پي.تي وادار كند؛ امري كه به هيچ وجه خواسته طرفهاي غربي يعني اروپا و امريكا نخواهد بود.
در كنار اينها، اشاره به اين موضوع نيز ضرورت دارد كه اگرچه ترامپ در دولت اول خود رويكردش را مبتني بر «هرچيزي به جز اوباما» بنا نهاده بود و به دنبال حذف ميراث باراك اوباما بود، اما در صورت انتخاب مجدد، بهرغم لزوم درنظر گرفتن فاكتور غير قابل پيشبيني بودن وي، اين موضوع نيز بايد مورد توجه قرار بگيرد كه تلاش براي برجا گذاشتن ميراثي از خود يا ممانعت از ورود به جنگ با ايران، كه بارها بر آن تأكيد كرده، ميتواند امكان تحقق يك توافق را افزايش بدهد. اخيرا وي ادعا كرده كه چنانچه رياستجمهورياش ادامه مييافت به توافقي با ايران دست پيدا ميكرد.
در مجموع، ميتوان گفت اين موضوع بر ديگر ابعاد سياست خارجي كشور نيز سايه انداخته است. به گونهاي كه تحريمها سبب شده ديگر كشورها نيز تمايلي به حضور و سرمايهگذاري در ايران نداشته باشند و همين امر حتي باعث شده نتوان از فرصتهايي كه جغرافياي كشور فراهم ميكند، بهره برد. در كنار اين، حل اين موضوع ميتواند به برطرف كردن بسياري از چالشهاي داخلي كشور نيز كمك كند. سياست خارجي عرصه پوياييها است و اميد ميرود با شكلگيري اجماع داخلي، در خدمت منافع ملي كشور و توسعه هرچه بيشتر و همچنين استفاده از ظرفيتهاي بالقوه باشد. اين بدين معنا است كه بيش از هر زمان ديگر، اهميت اتخاذ تصميمات سخت در سياست خارجي كشور عيان شده است. البته اشاره به اين موضوع نيز ضروري است كه تأكيد بر موضوع هستهاي، به معناي ناديده گرفتن ديگر ابعاد مهم سياست خارجي نيست. به عنوان مثال، توسعه روابط با كشورهاي منطقهاي، ضمن كاهش نگرانيهاي امنيتي اين كشورها نسبت به برنامه هستهاي يا سياستهاي منطقهاي ايران، ميتواند به مثابه پيش زمينهاي براي تحقق هرگونه توافق و به عنوان مانعي بر سر هر تصميم ضد ايراني امريكا و شركاي غربي آن عمل كند. يا تعامل با اروپا، علاوه بر اينكه سبب ميشود اروپا تصور نكند از اين پرونده خارج شده، در عدم شكلگيري اجماع نيز موثر خواهد بود. همچنين روابط با شركاي شرقي نيز به كارت چانهزني براي كشور تبديل خواهد شد. با اين حال، اينكه هرگونه توافقي در آينده چه ويژگيها و مختصاتي ميتواند داشته باشد موضوع نوشتار جداگانهاي خواهد بود.