نگاهي به فيلم «يادگار جنوب» ساخته پدرام پوراميري و حسين دوماري
بدنه سينماي اجتماعي ايران مريض است
فرزانه متين
فيلم يادگار جنوب، دومين تجربه كارگردانهاي جوان حسين دوماري و پدرام پوراميري بعد از فيلم جاندار است.همچنين اين دو از نويسندگان موفق فيلم شناي پروانه و سريال ياغي هستند.بازيگران فيلم شامل چهرههايي چون وحيد رهباني، الناز شاكردوست، پژمان جمشيدي، سحر دولتشاهي و صابر ابر است كه متاسفانه اكثر آنها با حضور در اين فيلم، در كارنامه هنريشان، بازي ضعيفي از خود را ثبت كردند.
يادگار جنوب كه از تهران تا جنوب را در بر ميگيرد داستان مرد جواني به نام وحيد است كه عاشق دختري به نام شيداست كه سالها در خانه پدري او زندگي كرده، برادر شيدا، صالح با ازدواج وحيد و شيدا مخالف است و شيدا در روز عقدش با مرد ديگري خودكشي ميكند و راهي بيمارستان ميشود و حالا پس از به كما رفتن شيدا، وحيد همچنان ديوانهوار عاشق او است، او را صيغه ۹۹ ساله ميكند تا اينكه پاي دختري به نام رعنا به زندگي او باز ميشود.
يادگار جنوب كه فيلم مستقلي به شمار ميرود نه فيلمنامه جذاب و خاصي دارد و نه كارگرداني قوي.حتي ميتوان گفت در پرداخت بسيار ضعيف عمل كرده است.اين فيلم يك ملودرام عاشقانه بسيار ضعيف و از نوع هندي به حساب ميآيد.با توجه به اينكه مخاطبان به سريال و فيلمهاي روز دنيا دسترسي دارند، تماشاي اين فيلم ضعيف، آنها را دلسرد ميكند.اين فيلم چند خطي با يك پيرنگ واحد و خرده پيرنگهاي متفاوت زور زده كه از فيلمنامهاي با قصه يك خطي تبعيت نكند.فيلمنامه به حدي ضعيف است كه حال قصهگويي ندارد.ساخت چنين فيلم پيچيدهاي بسيار سخت و ريسكپذير است و اين دو كارگردان جوان متاسفانه از انجام اين ريسك سربلند بيرون نيامدهاند.
در اين اثر بيدر و پيكر كه ايده بر اجرا نيز برتري داشته، در ۶۰ دقيقه اثر، مخاطب را سردرگم ميكند و در ۳۰ ثانيه به گرهگشايي ميپردازد و در واقع خط و ربط فيلم مشخص ميشود، اما متاسفانه سبب خنده تماشاگر ميشود.فيلم از لحاظ فرم در تمامي سطوح ضعفهاي آشكار دارد و انگار در يك شهر هرت بيقانون، فيلمبرداري شده است.ريتم فيلم بسيار كند و حوصله سربر است و مخاطب بيش از ۱۵ دقيقه دوام نميآورد و بر خي سالن را ترك ميكردند.زمان حال و گذشته فيلم حتي با زيرنويس مشخص نشده و از اين رو تماشاگر را سردرگم ميكند.پيچيدگي فيلم، نه تنها كمك حال اثر نبود، بلكه ضربه كاري را به اين فيلم زد.تم انتقام كه در فيلم پررنگ بود چيزي شبيه آثار شبه هندي و تركي بود.
گافهاي فيلم بسيار زياد است: تفاوت لهجهها ميان يك خانواده بسيار غيرمنطقي و بيمعني است، با اينكه گفته ميشود فيلم عاشقانه است بايد اظهار داشت فيلم از عشق، يك روايت جنونآميز به ما نشان ميدهد، وحيد رهباني از پس يك عاشق بر نميآيد، او براي نشان دادن اوج ناراحتي و تراژدي در فيلم با استفاده از فن گروتسك بيشتر شبيه يك مجرم رواني است.الناز شاكردوست كه چند سالي است در آثار اجتماعي قوي ظاهر ميشود در اين فيلم، بازي بيحس و ضعيفي را انتقال داد.
و اما گريم سنگين صابر ابر يكي از موضوعات بحثبرانگيز اين اثر است.يكي از اين دو كارگردان گفته بود ما نميخواستيم اين كاراكتر شبيه هيچ بازيگري باشد در پاسخ بايد گفت ابر با اين گريم فوقالعاده سنگين آيا توانسته بود حق مطلب را ادا كند؟ و اينكه هيچ كس مانند صابر ابر نميتواسته اين حس را القا كند؟ ما بازيگران قوي و با اسم و رسمي در اين سن و سال داريم كه به راحتي ميتوانستند از پس اين نقش بر آيند.لبهاي پلاستيكي صابر ابر در حين گفتوگو ما را به ياد سريال چاق و لاغر ميانداخت. او با گريم سنگينش شبيه يك عروسك شده بود نه كاراكتر سينما.
ديالوگها بسيار زيبا بود، اما تاريخ مصرفشان گذشته بود.اينكه گفته ميشود شخصيتها لايه لايه هستند، به سخره گرفتن مخاطب است.
داستان فرعي عشق صالح و حرا، هيچ لزومي در پرداخت فيلم نداشت.
اينكه يادگار جنوب در جشنواره چهل و يكم نامزد ۹ سيمرغ ميشود خودش يك فاجعه تمام عيار است.پژمان جمشيدي كه يكي از ضعيفترين بازيهاي خود را به نمايش گذاشت، اما به عنوان بهترين بازيگر نقش مكمل مرد، ديپلم افتخار گرفت و اين نشان را از بيمار بودن بدنه سينماي ايران بايد دانست.
اما حضور سحر دولتشاهي كه بيشتر نقش تبليغات براي كشاندن مخاطب به سينما را بازي ميكرد، از پس نقشش به خوبي برآمد و بازي خوبي ارايه كرد.عاشق پيشگي، خطر كردن و جذابيت در چهره دولتشاهي موج ميزد.
در آخر بايد گفت ژانر فيلم مشخص نيست نه درام عاشقانه است، نه معمايي و نه روانشناسي بايد اذعان داشت اين پيچيدگي در يادگار جنوب فارغ از هر ژانري كه داشت براي مخاطبان آزاردهنده بود.