• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5827 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۵ مرداد

سايه مرگ، از هيروشيما تا ناگازاكي

مرتضي ميرحسيني

كسي حرفش را باور نكرد. دروغگو نبود و هيچ‌كس هم او را به اين صفت نمي‌شناخت. اما چيزي كه مي‌گفت باوركردني نبود. مي‌گفت امريكايي‌ها روي هيروشيما بمبي انداختند كه تقريبا كل آن شهر را نابود كرده است. مي‌گفت «حتي فلزات هم ذوب شدند» و هزاران هزار نفر نيز جان باختند. در جمع همكارانش از آنچه سه روز پيش در هيروشيما به چشم ديده بود صحبت مي‌كرد. رييسش گفت «ياماگوچي! شما مهندس هستي، آخر چطور فقط يك بمب و تنها يك انفجار مي‌تواند كل يك شهر را بفرستد هوا؟» حق داشتند كه باور نكنند. نه بمب اتم را مي‌شناختند و نه هيچ تصوري از قدرت تخريب و كشتار آن داشتند. اما ياماگوچي آن جهنم را به چشم ديده بود. او براي شركت كشتي‌سازي ميتسوبيشي كار مي‌كرد و روز حمله اتمي امريكا به هيروشيما (ششم اوت 1945) براي انجام ماموريتي در آن شهر بود. چند نفر از همكارانش نيز در آن ماموريت همراهش بودند. از انفجار جان به در بردند و هركدام‌شان، كمتر يا بيشتر زخمي شدند. به روايتي «شب را در يك پناهگاه حمله هوايي به سر بردند و به سوختگي‌ها و زخم‌هاي‌شان رسيدند. صبح روز بعد جرات كردند از پناهگاه‌شان بيرون بيايند و راه‌شان را از ميان ويرانه‌هاي سوخته و فلزهاي گداخته پيدا كنند. همانطور كه سعي مي‌كردند خود را به نزديك‌ترين ايستگاه راه‌آهني برسانند كه هنوز كار مي‌كرد، از ميان جسدهاي سوخته و آش‌ولاشي رد مي‌شدند كه روي هم تلنبار شده بودند. آنها مي‌خواستند سوار يكي از معدود قطارهايي شوند كه هنوز كار مي‌كرد، از هيروشيما بيرون بروند و خود را به شهر زادگاه‌شان، ناگازاكي -كه سيصد كيلومتر دورتر بود - برسانند.» به هر زحمتي بود به ناگازاكي برگشتند. ياماگوچي دو روز بعد، يعني نهم اوت به محل كارش رفت. همكارانش مي‌دانستند كه او از بمباراني بزرگ زنده بيرون آمده است. درباره هيروشيما از او پرسيدند. او نيز آنچه را كه ديده بود تعريف كرد. حرفش را باور نكردند. به نظرشان ياماگوچي اغراق مي‌كرد و ماجرا را از چيزي كه واقعا بود بزرگ‌تر جلوه مي‌داد. اما اين ناباوري و ترديد طول نكشيد. هنوز مشغول صحبت بودند كه ناگهان نور سفيدي كورشان كرد و انفجاري بزرگ همگي‌شان را به كام خود كشيد. دومين بمب اتمي، اين بار در ناگازاكي منفجر شده بود. در اين انفجار نيز چندده هزار نفر كشته شدند. اما تسوتومو ياماگوچي يكي از اين قربانيان نبود. گويا چند ساعتي بيهوش بود. بعد به خانه برگشت. درواقع، به جايي كه قبلا خانه‌اش آنجا بود. روزهاي بعدي را كنار همسر و پسرش، در پناهگاهي نزديك همان‌جا ماند. خبر تسليم ژاپن را هم در همان پناهگاه شنيد. جنگ دوم جهاني به پايان رسيد و او ناخواسته و اتفاقي، شاهد صحنه‌هاي پاياني آن -كه از هولناك‌ترين صحنه‌هايش نيز بودند - شد. از دو انفجار اتمي جان به در برد و ميان مردم كشورش به ايني‌جو هي‌باكوشا، «بازمانده از دو بمباران» مشهور شد (گويا به جز او، يكصد و شصت نفر ديگر هم دو انفجار اتمي هيروشيما و ناگازاكي را به چشم ديدند و زنده ماندند) . عمري طولاني داشت و تا نودويك سالگي، تا سال 2010 زندگي كرد. البته عوارض ناشي از آن دو انفجار تا پايان با او- و با همسرش كه سال 2008 فوت كرد- ماند. در يكي از آخرين مصاحبه‌هايش گفت در آن دو مهلكه حضور داشتم و زنده ماندم، چون خواست خدا چنين بود. گفت سرنوشتم اين بود كه دو حادثه هولناك را ببينم و زنده بمانم، تا واقعيت‌هاي ماجرا را به گوش ديگران برسانم.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون