گفتوگو با علياصغر شعردوست نماینده دوره ششم مجلس شوراي اسلامي
جايگاه مديريت فرهنگي در فرهنگ و هنر ايران امروز
علياصغر شعردوست که زمانی كارشناس ديپلماسيفرهنگي و مخبركميسيون فرهنگي دوره ششم مجلس شوراي اسلامي بود عقایدی درباره وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دارد که در جای خود مورد توجه است. با او در این زمینه و مسایل دیگر فرهنگی و مدیریت فرهنگی کشور به گفتوگو نشستهایم که میخوانید.
وقتي به اين فكر ميكنيم كه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در شرايط كنوني براي فرهنگ و هنر اين كشور چه كاري ميتواند يا بايد انجام دهد، به يك دوراهي مبسوط ميرسيم. اين وزارتخانه بر مدار سابق بايد ماهيت توليت و تصديگري داشته باشد، يا بر اساس شرايط امروز بايد تسهيلگر باشد؟
در تاريخ ۱۲ اسفند ۱۳۶۵ با تصويب قانون وظايف و اختيارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، اين وزارتخانه از وزارت ارشاد اسلامي به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تغيير نام داد و تاكنون نيز با همين نام، به عنوان يكي از ۱۹ وزارتخانه فعال در دولت جمهوري اسلامي ايران، به حيات خود ادامه ميدهد. وقتي از وظايف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي يا هر وزارتخانهاي سوال ميشود بايد ديد قانون چه ميگويد چون همه وزارتخانهها از جمله وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي قانون تاسيس دارند. در آن قانون تاسيس، شرح وظايف، حدود اختيارات و تشكيلات سازماني براي وزارتخانهها مصوب و ابلاغ شده است. براساس آن چه كه در قانون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي آمده است و با توجه به شرايط فعلي كشور و انتظارات اهالي فرهنگ و هنرمندان كشوري معتقدم با در نظر داشت قانون تاسيس وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بايد در نام اين وزارتخانه تجديدنظر شود كه البته اين امر، امري رايج است و در بسياري از قوانين ديگر كه در تاسيس وزارتخانه و سازمانهاي ديگر اتفاق افتاده است اين موضوع قابل بررسي است و در بسياري از سازمانهاي دولتي و وزارتخانهها اتفاق افتاده است و بعضا در تشكيلات وزارت خانهها جرح و تعديل بر اساس لوايحي كه دولت ارايه كرده است يا طرحهايي كه نمايندگان مجلس ارايه كردهاند مجلس شوراي اسلامي تغييراتي در قوانين وزارتخانهها ايجاد كرده است، بعضا معاونتي اضافه شده است، بعضا معاونتي كم شده و بعضا چند وزارتخانه ادغام شده است. مثلا سازمان صنايع دستي كه زماني در وزارت صنايع بود و سپس از آن جدا شد و مدتي در وزارت ارشاد بود و اكنون نيز در وزارت ميراث فرهنگي است. يا زماني كه ميراث فرهنگي سازمان بود و سپس وزارتخانه شد. وقتي گفته ميشود وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، اين قيد اسلاميت دو جهت را ميتواند درنظر بگيرد؛ يا ميتواند زمان را درنظر بگيرد، يعني وزارت فرهنگي كه دوران اسلامي، دوران بعد از آمدن اسلام، يعني از سال اول هجرت را درنظر ميگيرد؛ يا محتوا را درنظر ميگيرد. در هر دو وجه، موضوع اسلامي چارچوبهايي ميدهد كه ما در وزارت فرهنگ كه فرهنگ و هنر را دربر ميگيرد جامعتر از اين ميبينيم. يعني ما در اين بحث زماني مدعي هستيم كه يك فرهنگ هفت هزار ساله مردمان ايراني دارند. فرهنگ و هنر قبل از اسلام هم از گاتها بگير تا متوني كه قبل از اسلام وجود داشته تا آيينهايي كه پيامبران اولوالعزم دين حنيف قبل از پيامبر اكرم اسلام داشتهاند و فرهنگ و هنري كه بر مبناي اين آموزهها در كشور ما در تاريخ هفت هزار ساله وجود دارد، بخشي براي قبل از اسلام است. مثلا آيين نوروز قبل از اسلام است و هنوز هم در اين كشور و حوزههاي تمدن ايراني هست. اتفاقا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي هم به مساله نوروز توجه دارد و بر اين اساس «كشورهاي حوزه تمدني نوروز» شكل گرفتهاند. يا ما ميتوانيم در موضوع محتوا به اين توجه كنيم. خب بعضي از هنرها هستند كه اصلا ربطي به اسلام ندارند. اصلا اسلام دربرابر اينها سكوت كرده و نظر نداده. انواع هنرهاي تجسمي. ما كجا در اسلام راجع به سينما اظهارنظري داريم! مثلا راجع به مجسمهسازي اظهارنظري داريم! راجع به نقاشي اظهارنظري داريم! در موضوع موسيقي هم اظهارنظر صريح و تعيينكننده نداريم. در بررسي جزييات هر حوزه هم موارد متعددي وجود دارد كه موضوع از ديدگاه مذهب مسكوت است؛ مثلا بسياري از آلات موسيقي كه از قبل از اسلام هم بودهاند. خب الان ما ميتوانيم بگوييم مثلا در سازها كدام اسلامي است و كدام اسلامي نيست؟ تنبك اسلامي داريم و تنبك غيراسلامي! ضرب اسلامي و غير اسلامي! تار اسلامي و غيراسلامي! بياييد در سازهاي نوين، پيانو، گيتار! اينها اصلا در هنر معنا پيدا ميكند.بعد هم واژه ارشاد وقتي در نام وزارتخانه هست، به اعتقاد من يك نوع مسووليت خاصي را القا ميكند كه بايد مرشد جامعه مردمان را به اين جهت سوق دهد. يا تزكيه اخلاقي، تعليم و تربيت ديني يا بعضي آموزههايي كه مثلا در اسلام توجه شده، در آيات هست، در روايات هست، در سنت پيامبر هست، مثل تكريم خانواده، مثل بعضي مستحسناتي كه در اسلام مثل تكريم خانواده، احترام به بزرگتر، احترام به پدر و مادر، حقوقي كه همه نسبت به هم دارند در جامعه. امام سجاد در رساله حقوقيهاش كل اينها را برشمرده كه از افتخارات اسلام و شيعه است و از حق خدا بر انسان آغاز ميشود و حق هفت عضو بدن انسان بر انسان اعم از چشم و گوش و دست و پا و ... حق انسان نسبت به جامعه، نسبت به پدر و مادر، نسبت به حقوق بشر، نسبت به حقوق حيوانات و گياهان نسبت به همسايه، نسبت به خود، نسبت به فرزند، همه آنها را حضرت امام سجاد (ع) در پنجاه مورد دقيقا ذكر فرموده است. حالا اين آموزهها را وزارت ارشاد اسلامي بخواهد دستورالعمل بدهد و مردم را ارشاد كند. اين مساله در وزارتخانه يعني اينكه اولا معلوم نيست كي اينجا ارشاد ميكند! وزارتخانه بايد جامعه را ارشاد كند؟! من فكر نميكنم كه وظيفه يك وزارتخانه باشد! پس اگر يك همچين چيزي باشد در آنجا حوزههاي علميه چه مسووليتي دارند؟ درسهاي اخلاق، منبرها، مساجد چه وظيفهاي دارند؟ اين نهادها جاهايي هست كه ما در سنت ايرانيمان و هم در اعتقاداتمان وظيفه ارشاد را اينها برعهده دارند. از اين جهت من بهنظرم ميآيد كه بايد در اسم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تجديد نظري شود، وزارت فرهنگ و هنر شود و بحث ارشاد هم يك وظيفهاي است كه اگر حكومت بر خود وظيفهاي ميداند اين را درجاهاي خاصي تعريف كند. چون در وزارت فرهنگ و هنر، وزارتخانهاي كه با اين تعاريفي كه مطبوعات را برعهده دارد، كتاب را برعهده دارد، سينما را برعهده دارد، انواع هنر را برعهده دارد، در اين وزارتخانه ارشاد به آن معنا جايگاهي نميتواند داشته باشد. توضيح بيشتر اين مطلب را ضروري ميدانم كه وقتي من تغيير نام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به وزارت فرهنگ و هنر را مطرح ميكنم، اساسا نه تنها مخالفتي با اسلام ندارم بلكه با تمام وجود به اسلام و آموزههاي دين مبين اسلام و ضرورت ارايه مفاهيم اعتقادي اسلام به شكلي روزآمد و جذاب نه تنها معتقدم بلكه ضروري ميدانم اما عرضم اين است كه اينها در چارچوب يك وزارتخانه يا سازمان اداري خاص آن نميگنجد. اين نه تنها در چارچوب يك وزارتخانه بلكه در چارچوب قوه مجريه هم نبايد محدود شود. اين محدود كردن باعث ميشود كه نه تنها ارشاد اسلامي صورت نگيرد بلكه بخش مهم ديگري از انواع هنر هم بدون متولي بماند و به بوته نسيان سپرده شود.اما وضعيت فعلي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بسيار جاي تامل دارد. فرهنگ و توسعه فرهنگي از جمله مقولههايي است كه تعاريف آن در طول زمان به سرعت عوض ميشود. بسياري از گروههاي مرجع زماني در اين كشور مرجعيت داشتند؛ ليكن مرجعيت خود را از دست دادهاند. زماني براي انتخابات مجلس گفته ميشد كه به عنوان مثال اگر ليستي را جامعه روحانيت مبارز تعيين كند، ديگر تمام است و واقعا هم تمام بود. مردم براساس اعتقاداتشان به آن ليستي كه جامعه روحانيت مبارز ميداد، راي ميدادند. يك وقتي موضوع عوض شد و اين در حوزه فرهنگ و هنر قرار گرفت. يك وقتي ورزشكارها شدند، الان ميگويند سلبريتيها در جامعه تاثيرگذارترند . هرچه مرجعيت گروهها عوض ميشود، درواقع مرجعيت بدان معنا رنگ خودش را هم از دست ميدهد. مثلا يك وقتي خانواده مهمترين مرجعيت را داشت. با همه اعتقادات، خانوادهها براي نسلهاي به وجود آمده مرجعيت داشتند. الان ديگر آن هم مرجعيت خود را از دست داده. الان مرجعيت در يك گوشي در يك فضاي مجازي است كه يك پيامي را در عرض چند دقيقه از يك گوشه در جهان ميتوانند تا اقصا نقاط عالم برسانند. خب، در يك همچون زمانهاي وزارتخانهاي كه بخواهد امور فرهنگي و هنري را متكفل شود، بايد اولا وقوف به جايگاه فرهنگي و هنري خود در سطح دنيا و منطقه داشته باشد. بايد بداند كه چه ميزان خروجي اين كشور در بين اهالي و ساكنان خود اين سرزمين در چارچوب مرزهاي آن و در خارج از چارچوب مرزهايش در حوزه فرهنگ و غير فرهنگي خودش در حوزه متدينين به اسلام، در حوزه غيرمتدينين به اسلام چه مقدار جايگاه دارد؟ اصلا جايگاه آن كجاست؟ اگر وزارتخانه متكفل امور فرهنگي كشور جايگاه خودش را نتواند درست ببيند، نميتواند وظايفش را هم درست ايفا كند، اصلا وظايفش ديگر معلوم نيست و اين ميشود كه همه وجوه فرهنگ و هنر يك بازار رياكارانه رسمي پيدا ميكنند و يك بازار رايج زيرزميني غيررسمي. از حوزه كتاب و كتابت بگيريد كه يك وقتي با مجوزهاي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و با مميزيهاي سفت و سخت آن حتي ديوان حافظ را هم ميآمدند مميزي كنند، بسياري از كتابهايي كه دهها نوبت چاپ شده بودند در چاپهاي بعدي دچار مميزي ميشدند. تا اينجايي كه امروزه كسي چيزي را مينويسد و فردا خودش در كامپيوتري كه نوشته صفحهبندي ميكند و ميبرد در يكجايي هرچندتا نسخه بخواهد چاپ ميكند و اتفاقا وقتي زيرزميني باشد، مجوز هم نداشته باشد بازار رايجتري هم پيدا ميكند. اين در حوزه موسيقي هم هست. چقدر الان تِركهاي مختلفي از خوانندگاني كه شايد در وزارتخانه رسمي متكفل هستند، اصلا اسم آنها هم نيست، تِركهاي آنها بر روي موبايلهاي بچههاي نسل زد اين كشور ميچرخد. يكزماني ميگفتند سينما صنعت سنگيني است. هم نيازمند سرمايهگذاري است و هم براي اينكه در شهر دوربين در بياوري بايد مجوز داشته باشد، الان تعداد فيلمهاي زيرزميني كه در خود ايران توليد ميشود و در جشنوارههاي بينالمللي به نمايش گذاشته ميشود شايد از تعداد فيلمهاي رسمي كه ساخته ميشود بيشتر باشد. در ايران در چارچوب مرزهاي خودمان فيلمهايي ساخته ميشود كه از هيچجا مجوز نگرفته است. درواقع عوامل فيلم هم معلومند. ميروند درجشنوارههاي جهاني هم امتياز ميآورند. يعني اينكه ما اگر بخواهيم در پاسخ اين سوال كه بگوييم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي متولي سياستگذاري، نظارت، پشتيباني يا چه حدودي هست؟ من فكر ميكنم كه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي فقط ميتواند تسهيلگر باشد، مانعي ايجاد نكند و چارچوبهاي كلي مطابق با هنجارهاي مردمان اين سرزمين را ارايه كند. بيسلايق خاص، بيآنكه يك فيلمي در زمان يك مديريت از وزارت ارشاد مجوز بگيرد، در زماني كه ديگر از پرده سينما پايين بيايد يا بالعكس. سالها در محاق ممنوعيت باشد. يكدفعه يك وزيري، يك رييسجمهوري بيايد همه آن فيلمهايي كه توقيف بودند، آزاد شوند. بايد اصول كلي را بگويد، تسهيل كند و ممانعت نكند. ببينيد اگر امروز يك هنرمندي اصلا از دولت هيچ كمكي نخواهد، يك خواننده بخواهد كنسرت برگزار كند، اگر از عوامل خاصي كه من نام مافيا بر آن ميگذارم، تبعيت نكند، كنسرت او را نميگذارند. ولي اگر در چارچوبهاي آنها بخواهد حركت كند، اين خواننده ميتواند در همه شهرهاي ايران، غير از چند شهر خاص كه آن هم باز سليقهاي است كنسرت برگزار كند. و مردم هم آنقدر طالبند كه در يك شهر متوسط در يك مركز استان متوسط در كشور پنج روز بزرگترين تالار شهر براي كنسرت يك فرد خاص پر ميشود. ولي يك كس ديگر را كه ميخواهد با رعايت چارچوبهاي كلي و هنجارهاي كشور مشكلي ندارد، همه اين آدمهايي كه در اين سرزمين زندگي ميكنند، خودشان يك هنجارهايي را بلدند، اينگونه نيستند كه مثلا بخواهند آزاد بگذارند و اينها بخواهند توحش به خرج بدهند. كسي كه با اين سيستمها مشكل داشته باشد ديگر اگر بخواهد براي ائمه هدي عليهمالسلام هم آهنگ بخواند اجازه كنسرت را نميدهند، اجازه نشر نميدهند. چون نسبت به آن آدم يك كسي خوشش نميآيد.
بهطور كلي آيا ميتوان در مديريت فرهنگ و هنر، نسبت به جامعه فرهنگي رفتار سلبي داشت؟
نه تنها يك وزارتخانه به نام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بلكه مجموعه حكومتها در دنياي امروزي حداقل در حوزه فرهنگ و هنر با برخورد سلبي و ايجاد محدوديت، ره به جايي نميبرند. اگر كسي كه متولي اين كار ميشود و در رأس اين كار قرار ميگيرد خودش بهصورت طبيعي محترم باشد، يعني احترام برانگيز باشد، بهنحوي كه انواع صنوف با انواع سلايق اگر هم مفكوره اين كسي را كه در راس تشكيلات وزارت متولي فرهنگ و هنر قرار گرفته را قبول نداشته باشند، احترام قائل شوند و چارچوبهاي مقبول و مطلوبي كه آن ازطريق قانوني، با تصويب مجلس، با قانون بخواهد اعمال كند را ميپذيرند، درغير اين صورت با هيچگونه روشي ، نه با بستر توقيف ميشود محدوديت ايجاد كرد. الان ديگر فضا اينگونه نيست كه اگر ما مجوز ندهيم كتاب چاپ نشود، موسيقي منتشر نشود، فيلم ساخته نشود. بله بعضي رشتهها هستند كه اگر طرف اين قولي كه گفته ميشود كه بعد از كرونا 40درصد هنرمندان تئاتر راننده اسنپ شدند، اين يك فاجعه است. بقيه انواع هنر راههايي پيدا كردهاند، حال روي زمين و زير زمين بالاخره به نوعي ارتزاق ميكنند اما اين براي تئاتر كه ويژگيهايي خاص دارد قابل انجام نيست و هنرمند عرصه تئاتر هيچ كار ديگري نميتواند پيدا كند و مجبور ميشود با همه تواناييها و هنرهايش راننده اسنپ شود. بايد در اين عرصه وزارتخانه متولي فرهنگ و هنر وقتي سازوكار عرصه هنر از بين ميرود، از هنرمند حمايت كند. اتفاقا همه كشورهاي جهان اول و توسعه يافته هم كه بحث نظام سوبسيد و يارانه و اينها منتفي است، حوزه فرهنگ و هنر تنها حوزهاي است كه سوبسيد ميگيرند. فرهنگ را بايد مثل سلامت و بهداشت براي جامعه عمومي كرد.بايد تمامي افرادي كه به سن درس خواندن ميرسند، درس بخوانند و ابزارهاي لازم اعم از معلم، مدرسه، كتاب و كاغذ براي اين افراد فراهم شود. بايد براي اوقات فراغت اين انسان فكري شود. وزارت فرهنگ و هنر فقط متولي اين بخش است. متولي متدين كردن جامعه نيست. متولي تبليغ دين نيست. يك هنرمند انگيزه دارد، فيلم ديني ميسازد، راجع به پيامبران ميسازد، راجع به ائمه ميسازد، راجعبه تاريخ اسلام ميسازد. يك هنرمند هم ميآيد راجع به آيينهاي اسطورهاي يك كشور فيلم ميسازد، راجع به نوروز فيلم ميسازد. يك هنرمند هم ميآيد مثلا راجع به موسيقيهاي نواحي ايران فيلم ميسازد. اين را ديگر تكليف قانوني نيست. بله اگر دولت يكجايي تصميم ميگيرد يك چيز خاصي، موسيقي خاصي ساخته شود، فيلم خاصي ساخته شود، اين را خودش سرمايهگذاري ميكند، قرارداد ميبندد، آدمهايي را استخدام ميكند اين كار را انجام دهند. ولي نميتواند بيآنكه چيزي بياورد تكليف كند كه هنرمند تو بايد اينگونه بسازي، بايد اينگونه حركت كني. او بايد فقط تسهيلگر باشد، عوامل تزاحم را از جلوي پاي اهالي فرهنگ و هنربرداري كه آنها خودشان به تناسب برداشتهاي خودشان اقتصاد هنر را، اقتصاد فرهنگ را خودشان متولي شوند. اگر ببينند كاري را نميتوانند بفروشند، نميسازند. ولي شرايط عادلانه رقابت وجود داشته باشد. اين نباشد كه يك هنرمندي بايد همه امكانات شخصي را خودش فراهم كند، از بازار آزاد به قيمتهاي خيلي گران دستگاه اجاره كند، مواد اوليه تهيه كند، بعد يك كسي بايد در رقابت با اين قرار گيرد كه همه اين امكانات را دولتي دارد. در يك ژانر، مثلا كودك، مثلا طنز، مثلا تاريخ، مثلا اجتماعي، مثلا خانوادگي فيلم ميسازند. خب اين رقابت عادلانهاي نيست. اگر بخواهد تسهيلاتي بدهد بايد براساس شايستگي بدهد وگرنه امروزه هنرمندان خودشان، راه خودشان را پيدا ميكنند. همه، صنوف هنري. و من فكر ميكنم كه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي الان از وظايف ذاتي و تسهيلگري خود مقدار زيادي فاصله گرفته است.
تصور نميكنيد اگر مديران فرهنگي ما اساسا نحوه تعامل با اصحاب فرهنگ و هنر را بدانند بسياري از معضلات حل ميشود؟
ـ اولين ويژگي يك مدير فرهنگي اين است كه بايد خودش تربيت شده و محترم باشد. اين اولين چيزي است كه اهالي فرهنگ و هنر از بزرگانشان در عرصه نويسندگي و شعر و حوزههاي انديشهاي در اين كشور گرفته، از دكتر سيد جعفر شهيدي و دكتر عبدالحسين زرينكوب گرفته تا دكتر شفيعي كه خداوند عمرش را طولاني كند، تا استاد شهريار تا هوشنگ ابتهاج، اين بزرگاني كه من افتخار داشتهام كه با آنها معاشرت كنم و همگي در سنين پدر من بودهاند و به من لطف داشتهاند، فقط احترام قائل شدن براي اين بزرگان، برانگيزاننده بسياري از همراهيها و همكاريها بود. نه اينها با پول ميشود قانع شوند، يعني با پول جلب و جذب به همكاري نميشوند. اگر هم نياز داشته باشند غني هستند، روحا غني هستند، احساس نياز هم كنند، ابراز نياز نميكنند. ولي اگر احترام آنها نگه داشته شود آنچه كه در توان دارند براي پيشبرد امري كه به آنها رجوع ميشود، مضايقه نميكنند.دومين مطلب اين هست كه بيآنكه آنها عرضه كنند، متولي اين بخش از حكومت، حوزه فرهنگ و هنر و انديشه و قلم و اينها بايد بهصورت طبيعي شناختي از وضعيت اجتماعي اقشار مختلف داشته باشد. نبايد از وادي جابلقا و جابلسا بيايد و چيزي نداند. بايد بداند كه موثرترين فيلمسازها در اين كشور چه كساني هستند و الان در چه وضعيتي هستند، بهترين موسيقيدانان اين كشور چه كساني هستند و در چه وضعيتي هستند. در عرصههاي مختلف. اگر فردي ميخواهد داعيهدار اين مسووليتها باشد، بايد در اين حوزهها زيست كرده باشد كه اينها را بشناسد. من اگر مدير يك جاي صنعتي باشم، طبيعتا صنعتگران مهم كشور را نميشناسم. ولي من چون در حوزه نشر بودهام، در حوزه فرهنگ بودهام، در حوزه فرهنگ بينالملل بودهام، در حوزههاي مختلف رسانهاي بودهام، در حوزه مطبوعات بودهام، همه مهمهاي اين عرصهها را خوب ميشناسم و در زماني كه مسووليت داشتم، خودم را موظف ميدانستم كه با اينها معاشرت داشته باشم. ولو به بهانهاي بروم ببينم يا دعوت كنم و مثلا سالهايي كه مديريت انتشارات سروش را بر عهده داشتم بسياري از بزرگان فرهنگ و هنر اين كشور، اهالي قلم اين كشور در آنجا حضور داشتند. درحدي كه وقتي ما ميخواستيم براي مجوز كتاب مراجعه كنيم، وزير ارشاد و اسلامي وقت جناب آقاي مسجدجامعي اعلام كرد كه شوراي كتاب خود انتشارات سروش كمتر از شوراي كتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نيست. شما اصلا لازم نيست براي هيچ كتابي مجوز بگيريد، فقط بفرستيد اينجا كتابهايي كه منتشر ميكنيد ثبت شود. چرا؟ چون ما در حوزه ارتباطات مهمترين استادان اين كشور را ميشناختيم و دعوت به كار و مشورت ميكرديم . از دكتر معتمدنيا و دكتر خانيكي و دكتر فرهنگي و امثال اينها. در حوزه موسيقي نيز مهمترين مولفين و آهنگسازان كشور را ميشناختيم و در هر اثري كه ميخواستيم منتشر كنيم نظراتشان را ميگرفتيم. در حوزه گرافيك مهمترين گرافيستها را ميشناختيم. در حوزه شعر و ادبيات مهمترين نويسندگان و شعرا را ميشناختيم. در حوزه تاريخ، اعم از تاريخ اسلام، پيش از اسلام، بعد از اسلام همه مورخين كشور را ميشناختيم. محققين تاريخ را ميشناختيم. وقتي كتابي عرضه ميشد متخصصترين چهرهها روي اين كتاب نظر ميدادند، وقتي اينگونه باشد ديگر آن بزرگي هم كه ميخواهد با فردي به سن فرزند خودش تعامل داشته باشد، وقتي احترام ببيند او هم احترام ميگذارد، دعوت به همكاري را رد نميكند. چيزي كه الان در ميان اهالي فرهنگ و هنر به عنوان يك نقيصه قلمداد ميشود. ميگويند فلان كس دولتي است، نويسنده دولتي است. اصلا الان دولتي شدن، شده يك قبح. اين قبل از انقلاب ميگفتند درباري است، الان ميگويند دولتي است. با همان معنا. بايد اگر ميخواهيم هم اين انواع فرهنگ و هنر را در جايگاه والا و بايسته ببينيم و بشناسيم و هم فرهنگ و هنر شايسته و بايسته خودمان را در سطح كشور، منطقه و دنيا آنگونه كه بوده به اتكا پيشينه مهم آن مطرح كنيم، بايد آدمهاي متولي اين كارها آدمهايي باشند كه در اين صنوف زيسته باشند، سوابقشان با اين صنوف مرتبط باشد و مهمتر از اينها بايد آدمهاي مودبي باشند. آداب بدانند. آدابداني در حوزه فرهنگ و هنر بيش از وزارتخانههاي ديگر ضروري است. ممكن است در وزارت سمت و نفت و اقتصاد و اينها فقط فرمول به كار بيايد، ولي در اين عرصه فقط با فرمولهاي خطي نميشود كار كرد.