پس از پیروزی دکتر مسعود پزشکیان، تصور میشد که تشکیل کابینه آسان مینماید اما دیری نپایید که «افتاد مشکلها».
شاید یکی از اصلیترین دلایل، به گفتمانی برمیگشت که ريیس دولت چهاردهم آن را برگزید. او در تبلیغات انتخاباتی و مناظرهها از «دولت وفاق» سخن گفت اما هر کسی از ظن خود، یار او شد و تعریف درستی از آن به دست نیامد. گروهی آن را با دولت ائتلافی همسان نامیدند و عدهای گفتند منظور، دولتی است که دانایان سیاست، آن را دربرگیرنده سلایق مختلف سیاسی بدانند. تعریف دیگر هم «دولت سهمیهای» بود.
در هر حال همچنان «دولت وفاق» دارای تعریف جامع و مانعی نیست و اختلافها بر سر برداشت از آن، کار را سخت کرده است. سخنان ريیسجمهور در جمع اصحاب رسانه مبنی بر اینکه مایل بوده دولتی تشکیل دهد که اعضای دولتهای مختلف پیشین در آن حضور داشته باشند، هر چند از علاقهای مشخص نشانه دارد، اما باز هم به دستدهنده تعریفی از دولت وفاق نیست.
طبیعتا اصلاحطلبان به دلیل اینکه نامزدشان، بیشترین آرا را به دست آورده، به سبک دموکراسیهای موجود دنیا در پی آنند که دولت دستکم در سطح وزرا و معاونان ريیسجمهور متعلق به آنها باشد. این توقع، غیرقابل قبول نیست حتی اگر بخش قابلتوجهی از رایدهندگان به آقای پزشکیان را نه اصلاحطلبان که بخش خاکستری جامعه و نیز اصولگرایان معتدل تشکیل داده باشند.
موضوع دیگری که تشکیل کابینه را با مشکل روبهرو میکند، جریان رقیب است. کاندیدای جریان رقیب با رایی حدود 3 میلیون کمتر از پزشکیان، خود را نه اقلیتی شکست خورده میداند و نه حاضر است همانند کشورهای دیگر نتیجه را در عمل بپذیرد.
موضوع دیگر، اینکه جریان رقیب در مجلس -که انتخابات آن در اسفند گذشته با مشارکت پایین برگزار شد- دارای کرسیهای زیادی است که میتواند به عامل فشار علیه دولت پزشکیان تبدیل شود. حتی اگر اقلیت پایداریچیهای مجلس را که کمتر از 50 کرسی دارند، با وجود صدای بلندشان، بیاهمیت بدانیم، جریان نزدیک به قالیباف دارای وزن قابلتوجهی در مجلس است، هر چند اکثریت ندارد. نمایندگان فراکسیون مستقل نیز که حدود 100 کرسی در پارلمان دارند، در معادله رای اعتماد به دولت چهاردهم، تاثیر جدی دارند، بنابراین حضور سه فراکسیون در مجلس، کار را برای تشکیل دولت سخت میکند.
مشکل دیگر را انتظارات اصلاحطلبان تشکیل میدهد. اصلاحطلبان یکدست نیستند و در بین آنها نیز گرایشهایی وجود دارد که بعضی به دلایلی از اهرم فشار برخوردارند و میتوانند مطالباتشان را بر صدر بنشانند. اتفاقا اصطلاح مجاهدان شنبه برای بخشی از اصلاحطلبان وضع شد و اصولگرایان و اعتدالیون در آن نمیگنجند. مجاهدان شنبه، هم لابی پرقدرت دارند و هم به دلیل ارتباط با محافل و شخصیتهای دیرین اصلاحطلب که مورد احترام ريیسجمهور هستند، خواستههای خود را بهطور جدی مطرح میکنند.
بحث دیگر در زمینه موانع تشکیل دولت، پدیدهای به نام استعلام از مراکز امنیتی است که گویا قانون آن به تصویب مجلس نیز رسیده. طبق قانون، پاسخ منفی به استعلام، وحی منزل است. اصل اینکه نهادهای امنیتی نظر خود را درباره اشخاصی که میخواهند در پستهای حساس قرار گیرند، منطقی است اما تجربه نشان داده که چنین استعلامهایی گاه به شدت شائبهبرانگیز است. هر چند نمونههای مختلفی برای آن میتوان نام برد، اما یکی از موارد برجستهاش پاسخ منفی به استعلام درباره دکتر علی لاریجانی در انتخابات ریاستجمهوری 1400 است که همان نهاد استعلامشونده بعد از 3 سال، نظر خود را پس گرفت.
در هر حال برای رفع این مشکل، راه میانهای باید جست ازجمله اینکه ريیسجمهور به عنوان شخص دوم کشور، مستندات نهادهای امنیتی را دریافت و پس از مشورت با افراد امین، خودش درباره اجرایی شدن یا نشدن نظر امنیتیها تصمیم بگیرد.
دیگر نکته درباره مشکلات فراروی تشکیل کابینه، نحوه عملکرد کمیتههای فرعی و شورای راهبری است. شاید اگر در انتخاب اعضای کمیتهها و شورای راهبری (که اصل آن ابتکاری درست و منطقی بود)، وسواس و حساسیت بیشتری به خرج داده میشد و شائبههایی که در خروجی تصمیمات آنها پدیدار گردید، به وجود نمیآمد، امروز ريیسجمهور با اطمینان خاطر بالا، از تصمیمات اتخاذ شده دفاع کامل میکرد و تسلیم برخی فشارها نمیشد.
اما اگر با ساختار سیاسی و کنشهای نهادها و عناصر و لابیهای پیدا و پنهان قدرت در ایران آشنا باشیم، میدانیم که علیرغم همه تمهیدات، همچنان نمیتوان با اطمینان از نتیجه و فرآیند چنین کار شگرفی با اطمینان سخن گفت. مشکل دیگری که نمیتوان بر آن چشم بست، فقدان کنش حزبی به عنوان نهادی حرفهای در ایران است. همه آنچه که در کمیتههای تخصصی و شورای راهبری صورت گرفت، باید در کمیتههای حزب یا احزاب پیروز صورت پذیرد. مشکل بزرگ دیگر به مانیفستی است که هر ريیسجمهور ارائه میدهد. ما کشور کلیات ابوالبقا هستیم. نه موافقین نه مخالفین، نه پوزیسیون و نه اپوزیسیون، مانیفست و دستورالعملهای روشنی در کمپینها ارائه نمیدهند. مثلا بهتر آن است که احزاب از قبل چهرههای مدنظر خود را تربیت کنند. از سویی ريیسجمهور منتخب ایدههای خود را نه در کلیات بلکه در چند محور روشن بیان کند. مثلا بگوید اگر من انتخاب شدم، شاخصهای نظام سلامت، آموزش پرورش، بورس، روابط خارجی (نه کلی، بلکه قابل اندازهگیری) در مسکن و راه، در انرژی و... از این نقطه به آن نقطه خواهد رسید. رایدهندگان سپس عملکرد او را با وعدهها خواهند سنجید. مشکل دیگری که وجود دارد، آن است که این تنها اصولگرایان هستند که خواهان مشارکت در کمپین پیروز هستند. درحالی که به دلیل پایگاه قویتر در نهادهای انتصابی همواره شانس در صحنه ماندن یا شراکت در نهادهای موازی دولت را خواهند داشت. اما چنین قاعدهای برای اصلاحطلبان متصور نبوده است. از سویی انتخاب پزشکیان یک تفاوت استراتژیک و معنادار دارد. مسعود پزشکیان به نظر انتخاب اجماعی است. اولینبار است که حاکمیت (به معنای عالیترین ردههای آن) در این رقابت تلاش کردند و نشان دادند که به قواعد رقابت پایبندی دارند. این به معنای شائبه به دورههای قبلی نیست، بلکه اگر بخش خاکستری در انتخاباتی در تعارض به برخی نهادها به صحنه میآمد، این دفعه چنین حضوری معنای ایجابیتر داشت. این فرصت مغتنمی است برای پزشکیان که هم رهبری، هم حاکمیت و هم اصلاحطلبان و هم بخشهایی از نیروی خاکستری، توأمان بر وی اجماع دارند.
لذا فرضیه دولت ائتلافی اگر منجر به ایجاد دولت اتفاقی٭ نشود، کار عبث خواهد شد. همه اجماع کردهاند تا پزشکیان کاری بکند. فرصت اندک است. نباید فرصت تحقق عقبماندگیها به تشکیل دولت ضعیف و ناتوان و رنگارنگ بدل شود. اگر پزشکیان موفق شود، همه موفق شدهاند، اصلاحطلبان، بخش خاکستری و نظام. اگر شکست بخورد شاید دیگر فرصتی برای جبران نباشد.
نکته پایانی آن است که او بازتاب دو خواست است: اراده بخشی از مردم برای کنش معقول سیاسی درون نظام، درک ارزیابی دقیق نظام از وضعیت پیچیده و نابهنجار شرایط. پس این به پزشکیان فرصتی میدهد که با تکیه بر آن حمایتها کابینه خود را ارزان به حراج نگذارد. بر چهرههای اصلی خود تاکید ورزد. حتی اگر لازم شد از سوی آنها تعهد بدهد و البته از کسانی در اردوگاه مقابل بهره ببرد که نماد ناامیدی نشوند. بسیار مدیران و سیاستمداران اصیل و مردمی در جناح اصولگرا هستند که مرضیالطرفین هستند. ريیسجمهور از دو دسته پرهیز کند؛ فرصتطلبان اصلاحطلب، اصولگرایان بیپرنسیب.
٭تعبیر از محسن رنانی است.