درنگي بر آثار نويد افقه
رد فلسفه بر تنبك
مريم زارعي
موزيك ويديوی جديد هنرمند برجسته، نويد افقه به نام «بخيه بر سنگ» باعث شد قلم به دست بگيرم و از موسيقي ايشان سخن بگويم. موسيقي نويد افقه براي من اصالت دادن به وراي محسوسات است، موسيقيای كه ذهني، عيني و در نهايت دروني ميشود. هنري كه تداعيكننده فلسفه در جهاني كه از بودن خبري نيست و هر چه هست در حال شدن است.
او در جهان تعبيرات فلسفي در هنر گام برداشته است. طرح پرسش فلسفه بر موسيقي نه الزما در موسيقي دغدغه اصلي ايشان در هنر بوده و هست. او با ادبيات و فلسفه و سياست به خوبي آشناست و همين آشنايي باعث خلق شدن آثاري متفاوت با تنبك شده كه در نوع خود بينظير است، او هر سه را به روي تنبك دعوت ميكند و در نهايت آنچه خلق ميشود متفاوت، عميق، خاص و دلانگيز است در تمام آثار او از جمله «بخيه بر سنگ»، «سپهر سردرگميها»، «زمان لرزه»، «گزارش نوشتاري از يك فروپاشي شيميايي» رد فلسفه و ادبيات بر موسيقي را همواره ميبينيم همچون زمان لرزه كه نامش و محتوايش برگرفته از رماني اثر كورت ونه گات جونيور است.
در موسيقي او ما در نهايت به فلسفه انسان ميرسيم به پيچيدگيهاي او، به اضطراب اگزيستانسياليستي اضطراب وجودي؛ بودن در عين نبودن و ميل به نبودن در حالي كه سرشار از بودني. فلسفهاي كه معتقد است انسان بايد خود معنا و هدف زندگياش را بسازد به زندگي معنا ميدهيم و همانطور كه سارتر گفت ما محكوميم به آزادي و بارها در كارهاي افقه به خوبي ديدهايم آنجا كه با تنبك طغيان ميكند تا هست بودن را به رخ مخاطب بكشد.
زيست در دنياي انديشهها و نگاه فلسفي به پيرامون باعث شده فلسفهاي منحصر به خود خلق كند و آنچه به مخاطب منتقل ميشود چيزي نيست جز آنكه در پس هر نت انديشهاي عميق خوابيده است. آثاري كه انديشههاي چندگانه را ميبينيم. او را نميتوان وامدار فلسفه يا فيلسوف يا انديشهاي خاصي دانست.
همين باعث شده زبان روايت او در مويسقي انديشههاي چندگانه به خود گيرد. او خالق فلسفه و انديشهاي منحصر به خود كه بر پايه انسان و پيچيدگيهاي احوال دروني او بنا شده است. به تعبيري ديگر انسان پاره پاره معاصر كه نيكلا گريمالدي در كتابش به تصوير كشيده را با سازش ميخواهد از ورطه سقوط و پوچي بيرون بكشد و سوار بر نتها وارد دنياي ديگر كند آنجا كه انسان معاصر ديگر پاره پاره نيست. گريمالدي در جايي از كتاب انسان پاره پاره ميگويد: «ما بيگفتوگو پير شدهايم . پيري به تغيير سن نيست، زياد در يك سن ماندن است.» و نويد افقه تمام تلاشش را ميكند كه با مخاطب گفتوگو كند تا با موسيقي بزرگ شود و بينديشد تا در يك سن عقلي نماند. او قصه اين جهان چند پاره را به بهترين و عميقترين شكل ممكن براي ما مينوازد.
«بخيه بر سنگ» كار جديد او با فركانسهاي پيچيده حاصل تفكر فلسفي او است، اثري با انديشهاي متفاوت. او بارها ثابت كرده با موسيقي بيآنكه پاي كلام در ميان باشد شرايط روز سياسي و اجتماعي ايران را بيان كند و «بخيه بر سنگ» به بهترين نحو ممكن با ما از رنجها و دردهايي كه بر ما و اين سرزمين گذشته سخن ميگويد .
«بخيه بر سنگ» مواجهه مستقيم انسان با هستي و ترسها و در نهايت ميل به بقاست. فريادهايي كه به وضوح ميتوان شنيد و آنچه ميماند در نهايت زنده ماندن تنهايي زخمي با بخيههاي بيشمار در حوادث سياسي و اجتماعي است. به قول هرابال، نويسنده بزرگ چك «ما همچون دانههاي زيتوني هستيم كه تنها هنگامي جوهر خود را بروز ميدهيم كه در هم شكسته شويم.» كه ما سالهاست اينگونه زيستن را ياد گرفتهايم؛ زيستن با تمام بغرنجي در حيات و در نهايت باشندگي و هستندگي ميان زخمها. در بخيه بر سنگ تجربهاي جديد از اصوات ساز تنبك ميشنويم كه خاص و نوآورانه و شگفتانگيز است.
پرسه زدن در آثار نويد افقه ما را به دنياي پيچيده فلسفي پرتاپ ميكند، دنيايي با پرسشهاي بسيار كه آثار او را بايد بارها شنيد و در نهايت آنچه باقي ميماند، سوال است و سوال...
او هوشمندانه ما را با پرسشهاي بسيار تنها ميگذارد تا بارها گوش دهيم شايد ميان نتها و فركانسهاي تنبك پاسخي بيابيم. اين شنيدن چند باره باعث ميشود حس قرابتي ميان مخاطب با فلسفه برانگيخته شود. حسي كه در ميان موسيقي سطحي اين روزها خاص و ارزشمند است.
و اما سخن آخر اينكه، نويد افقه هنرمند روزگار خويش است كه با التهابهاي جامعه همراه ميشود[...]. بودن اساتيدي همچون نويد افقه در شرايطي كه هنرمندنماها به هر قيمتي براي جذب مخاطب آثار سطحي و مبتذل توليد ميكنند، بسيار با ارزش است. آنهايي كه با وسواس خاص و دقت آثار خلاقانه و هنرمندانه خلق ميكنند تا عميقتر به هنر و موسيقي فكر كنيم.