كاهش حس بيعدالتي، ضرورت جامعه ايراني
متين رمضانخواه
از بارزترين تجربياتي كه ريشه علوم و تحقيقات بسياري در تاريخ جوامع به آن بازميگردد، اصل ناايمن بودن زندگي است. بخشي از زيستن در وضعيت ناايمن، ناشي از ذات طبيعت است (بلاياي طبيعي)، بخشي ديگر در همكاري ميان انسان و طبيعت شكل گرفته و زندگي افراد را به سوي سختي و كنترل و مراقبت مستمر سوق داده است (بلايايي كه در محدوديت منابع طبيعي ريشه داشته و تحت تاثير شيوه زيست نادرست اجتماعي به بحراني بزرگ بدل ميشوند) ولي دسته سوم ناايمنيهايي هستند كه ريشه آنها را بايد اجتماعي و حتي سياسي قلمداد كنيم (مسائلي كه حادث سياستها و برنامهريزيهاي ناصحيح حكمرانياند و دست طبيعت در آن كارگر نيست.)
احساس بيعدالتي با آنچه بيعدالتي ميناميم متفاوت است، هر چند رابطه معناداري ميان ميزان اين دو ميتوان نشان داد. احساس بيعدالتي آنگاه پديد ميآيد كه فاصله ميان خواستههاي افراد از دستاوردهاي بالفعل و بالقوهشان فاصله جدي داشته باشد، يعني در راه دستيابي افراد به اهداف و خواستههايشان مانعي جدي وجود داشته باشد. آنجا كه افراد بر اثر تجربه زيسته خودشان يا مشاهده تجربيات اطرافيان مشابه با خودشان احساس كنند كه تلاش كردن براي دستيابي به حقي كه مستحق آن هستند چنان دور و غيرقابل تحقق است كه اين اختلاف ميان خواستهها و داشتههاي ممكن پرشدني نيست. احساس بيعدالتي موجب بروز نارضايتي در افراد شده و نارضايتي، محركي جدي براي اقدام عليه منبع ناعدالتي است. آنجايي كه افراد احساس ميكنند دويدن، رسيدني را در پي ندارد و تلاش كردن حاصلي متفاوت از آنچه برايشان رقم خورده است را نخواهد ساخت. نكته كليدي در احساس بيعدالتي، تاكيد بر ريشه زيست ناعادلانه است. در زيست جهاني كه تقدير رنگباختهتر شده و افراد روابط علت و معلولي را به عنوان اصلي اساسي باور دارند، و هر اتفاقي را محصول كنش و تصميمي ميدانند، بايد عنوان داشت كه تجربه روزانه بيعدالتي در جامعه را نيز مرتبط به دسته سوم از ناايمنيها قلمداد ميكنند، آنها باور دارند كه زيست ناعادلانهاي كه برايشان رقم خورده نه حاصل طبيعت كه صد البته حاصل سياستها و برنامههاي اجتماعياي است كه عدهاي را بر ديگري رحجان ميدهند، كساني فرادست و عدهاي فرودست هستند.
اين ناايمني ناشي از تجربه دو اعتقاد بهطور همزمان است، اول عدم اطمينان به آينده، و دوم عدم توانايي از كنترل آينده. وقتي اعضاي جامعه نسبت به آينده اطميناني نداشته باشند، و خود را در برابر تغيير زندگيشان ناتوان قلمداد كنند، دچار ناايمني ميشوند. از اينرو توجه به اين نكته اساسي است كه احساس بيعدالتي براي اعضاي جامعه احساس ناايمني را بهدنبال خواهد داشت.
اعضاي جامعه احساس بيعدالتي را در سه سطح اقتصادي، سياسي و اجتماعي تجربه ميكنند. آنجا كه منابع و منافع مالي به دست آمده را همتراز با زحمتي كه كشيدهاند برآورد نميكنند يا روشهاي كسب مال و ايجاد رفاه براي خود و خانوادهشان را منصفانه نميدانند؛ آنجا كه احساس ميكنند در برابر قانون يكي نيستند و نظام قدرت نه مبتني بر انصاف بلكه مبتني بر داشتههاي انتساباتي است؛ و آنجا كه احساس ميكنند از حق شهروندي برابري برخوردار نيستند.
يكي از مهمترين روشهاي سنجش ميزان پنداشت عادلانه از سازوكارها كه خود چراغي براي ميزان زيست ايمن در جامعه است، بررسي ارزشها و نگرشهاي افراد نسبت به عادلانه بودن جامعه است. طرحهاي ارزش و نگرشسنجي كه اولين ردپايش در سال ۱۳۵۳ توسط مرحوم دكتر علي اسدي در ايران ايجاد شد، در دو دهه اخير با تناوب زماني متفاوتي انجام شده است. در آخرين پيمايش ارزشها و نگرشهاي ايرانيان كه در پاييز ۱۴۰۲ انجام شده، در بخش سنجش زيست عادلانه به سوالاتي پرداخته است كه بررسي و مرور آنها در آغاز استقرار دولت و روي كار آمدن كابينه جديد امري مهم و ضروري به نظر ميرسد. در ادامه در جدولي به برخي از سوالات و پاسخهاي ارايه شده از سوي ايرانيان به اين سوالات ميپردازم:
جدول زیر
از آنجايي كه حس عدالت ميتواند حاصل سه الگوي متفاوت باشد:
ضعف مهارتها: انتظارات افراد ثابت اما تواناييهايشان بهطور مداوم كاهش مييابد.
افزايش بلندپروازي: در حالي كه تواناييهاي افراد ثابت است، انتظاراتشان افزايش مييابد. عدم هماهنگي: پس از يك دوره رشد همزمان انتظارات و تواناييها، رشد تواناييها متوقف شده يا كاهش شديدي ميكند و انتظارات همچنان حالتي صعودي دارند. جامعه در اثر تشديد هر سه الگوي بالا ميزان احساس بيعدالتي بيشتري را تجربه خواهد كرد. از اينرو دولت جديد نيازمند تعيين چارچوبهاي هماهنگكننده ميان وزارتخانهها جهت كاهش فاصله ميان انتظارت و تحقق خواستههاي جامعه، فهم دقيق از اينباورمندي مردم به وضعيت بيعدالتي در فضاي عمومي، دوري از نگاه برچسبزني نسبت به افراد ناراضي، انتساب مديران متخصص و توانمند در پيادهسازي روشهاي كاهش حس بيعدالتي، دوري از رويكردهاي حاميپروري و حمايتطلبانه به جاي رويكردهاي توانمندسازي و فعالانه، عدم اتخاذ سياستهاي هيجاني و ويتريني به جاي سياستهاي پايدار و پرهيز از تصميمگيري در فضاي غيرشفاف و غيرپاسخگو است.
از آنجاييكه محور سخنان رييسجمهور منتخب ايران بر ايده عدالت مبتني بوده و ايرانيان نيز مسعود پزشكيان را به صفت فردي مدافع ايده عدالت ميشناسند، رصد مستمر شاخصهاي حس بيعدالتي و كاهش اين احساس در ميان ايرانيان ميتواند خطكشي موثر و قابل ارزيابي برايعملكرد دولت بهخصوص در بخش سياستگذاريهاي كاهش فقر و بيعدالتي در جامعه باشد. خطكشي كه اجازه نخواهد داد تا شعارهاي مطلوب مصرف شوند، بلكه خود عاملي براي بازسازي و ترميم ابعاد سرمايه اجتماعي در جامعه خواهند بود.
پژوهشگر سياستگذاري اجتماعي