از چالشهای اجتماعی
مجدد تشکر کردم و گفتم: باید حتما از نمایندگی بپرسم. ممنونم، نیازی نیست شما زحمت بکشید. با اخم و دلخوری قوطی مکمل را برد. باک بنزین پر شد و به مونیتور نگاه کردم تا مبلغی که باید پرداخت کنم را ببینم. طبق عادت همیشه عددی بیشتر پرداخت میکنم تا از متصدی که برایم بنزین زده تشکر کرده باشم. اما با خودم قراری دارم که به متصدیانی که عدد روی مونیتور را بالاتر میگویند و سرخود برای خودشان مبلغی را در نظر میگیرند، انعام نمیدهم.
روی مونیتور مبلغ کل: ۵۰۸۰۵ دیده میشد.
پرسیدم: چقدر شد آقا و همزمان عابربانک را به سمتش بردم.
کارت را گرفت و گفت: رمز.
رمز کارت را گفتم و مجدد پرسیدم چقدر شد؟
۶۰ هزار تومان کارت کشید و کارت و رسید را به من داد و گفت ۶۰ تومن.
گفتم: روی مونیتور پنجاه و خردهای نبود؟!؟!
جواب نداد.
پیاده شدم و با انگشت مونیتور را نشانش دادم.
با عصبانیت گفت: خب باشه! من وظیفه ندارم برات بنزین بزنم.
گفتم این را باید اول میگفتید.
در ضمن من مشکلی با انعام ده، پانزده هزار تومنی ندارم و همیشه این مبلغ را خودم میدهم ولی شما باید عدد را درست میگفتید.
گفت: حالا که مشکلی نداری برو دیگه!
تکرار کردم شما باید عدد را درست میگفتید. انعام را که به زور نمیگیرند.
راننده ماشین پشت سر من پرسید چی شده خانم؟
گفتم: ایشون اول تلاش کرد به من مکمل بفروشه بعد که موفق نشد حالا هم برای خودش حدود 10 هزار تومن انعام در نظر گرفته.
متصدی با عصبانیت داد زد چرا شلوغش میکنی؟ برات بنزین زدم پولش رو گفتم.
گفتم: تعرفه قیمتی دارید؟
گفت: تعرفه منم مشکل داری برو شکایت کن!
بدون اینکه جواب بدم از مونیتور عکس گرفتم و به سمت ماشینم رفتم.
متصدی با صدای بلند داد زد: آره عکس بگیر، شکایت کن ببینم به کجا میرسی! کیو دارن جای من اینجا بذارن که تو سرما و گرما براشون کا ر کنه.
در حال سوار شدن به ماشین گفتم حتما پیگیر میشم. حرکت کردم و در فکر بودم که چرا در جایگاه از کارتخوان سیار استفاده میکردند! حدود ۴۸ ساعت در پایتخت بودم و شب را با بیبرقی گذرانده بودم و روز بعد هم چالش پمپ بنزین ! کلافه و خسته به جاده زدم.