فیاض زاهد و محمد مهاجری در یادداشتی مشترک تحلیل کردند
مسعود پزشكيان و دشمنانش
اين روزها افردي بابهانه و بيبهانه به پزشكيان حمله ميكنند و به انتصابهايش نيش و كنايه ميزنند كه در تمام عمرشان در هيچ انتخاباتي حتي انجمن اوليا و مربيان مدرسه فرزندشان كانديدا نشدهاند تا شيريني انتخاب توسط ديگران را مزه مزه كنند.
نه اينكه نخواهند كانديدا شوند؛ ميخواهند، عشقش را هم دارند اما مطمئنند كه راي نميآورند. ميدانند اعضاي خانواده و نزديكان و دوستانشان هم به آنها راي نميدهند. همين افراد وقتي رييسجمهور با اكثريت آرا انتخاب ميشود خودشان را محق ميدانند درباره همه تصميماتش اظهارنظر كنند و توقع هم دارند او به حرفشان گوش بدهد و هر چه ميخواهند به كرسي بنشيند. اين مخالفان، ديري نميگذرد كه به دشمن تبديل ميشوند. دليل روشنش اينكه چون حرف حساب ندارند و گوش رييسجمهور و دولت هم بدهكار حرف ناحساب نيست، چارهاي برايشان باقي نميماند كه به جرگه اپوزيسيون بپيوندند. بعد از مدتي نتيجه كار اينها در قالب سريال گاندو بيرون ميآيد يعني چون نتوانستهاند به هدفشان برسند، طرف مقابل را جاسوس و نفوذي ميخوانند و با سرهم كردن يكي دو قصه، سناريوي فيلم و سريال را سفارش ميدهند و ابايي هم ندارند كه همچون سريال گاندو، داستان را طابق النعل بالنعل همانگونه روايت كنند كه اعضاي شوراي مركزي منافقين در امريكا و اروپا ديكته كردهاند. ملات قصه را هم برادران و خواهران! آلبانينشين فراهم ميكنند. مسعود پزشكيان با چنين موجوداتي طرف است. موجوداتي كه دين و اخلاق و انقلاب و نظام و ارزشها و منافع ملي را فقط در خودشان متبلور ميدانند و كاري جز غر زدن و ايراد گرفتن و ناسزا گفتن و دروغ بافتن و تهمت زدن بلد نيستند. اين دشمن، هم پول دارد، هم قدرت دارد، هم در حاكميت براي خود جاپا باز كرده. با ترفند دروغ و تهمت، برخي چهرهها و شخصيتهاي محلي و ملي معتبر را فريفته و هر كس را نتوانسته فريب بدهد مرعوب و ساكت كرده است. اگر اين روزها ميبينيد بعضي بزرگان حوزه و سياست، با آنكه قلبا از گفتارها و رفتارهاي پزشكيان راضياند اما در حمايت از او و عليه مخالفانش دم نميزنند، در راستاي همين ارعاب است. نگرانند كه مبادا برايشان معركه راه بيندازند و با آنها همان كنند كه چند سال پيش در قم براي يك مرجع تقليد انقلابي كردند. پزشكيان اما در برابر چنين دشمناني از دو سلاح رونمايي كرده كه هيچكدام را نميتوان ناكار كرد: نخست شجاعت و دوم صداقت. اين دو خصلت، اكسير اعظم است. هر گاه از اين دو سلاح بهره گرفته مردم را با خودش همراه كرده و مارهاي جادوگران را با عصاي موسايي بلعيده است. اما اين بدان معنا نيست كه دشمنان، مرعوب ميشوند و شمشير غلاف ميكنند. نه. آنها التزام به هيچ آموزه ديني و اخلاقي ندارند. حتي ادعاي فريبكارانه ولايتمداريشان را هرگاه لازم باشد زير پا ميگذارند. يك جعبه مارگيري دارند كه هزار شعبده از آن بيرون ميآيد. شعبدهها را با مقدسات ميآميزند و ميدهند دست لشكرشان. اگر كفنپوش شدن جواب داد، هزاران متر پارچه چلوار و تترون خرجش ميكنند، اگر فضاي مجازي كارآمد بود، هزاران اكانت فيك ميسازند و خلاصه «هر لحظه به شكلي بت عيار درآيد.» به اين رويهها بايد تلاش دشمنان خارجي را اضافه كرد. برخي رسانهها و شبكههاي برونمرزي كه به ادعاي خويش درد ايران دارند، به جاي آنكه فشار خود را بر جريان افراطي و تندرو بگذارند، كمپين پزشكيان را آماج تهمتها، فشارها و تخريبها قرار دادند. اما پزشكيان و دولتش بايد نگران دشمن درون هم باشد. مهمترين تهديد دروني جدا از تحركات بيروني، افسانه خودحق پنداري است. قدرت فريبنده و دهشتزا است. ميگويند وقتي اسكندر مقدوني به تختجمشيد وارد شد و بر تخت داريوش سوم تكيه داد، گويا گفته بود: آه! پادشاهي اين است؟ قدرت اكسير فريب دارد. تقدسزاست، افسونگر است و وهمزا. پزشكيان هم از اين خطر در امان نيست. همواره بايد به خود و دولتش يادآوري كند كه گوشهايشان به سوي نقدهاي منصفانه و حتي غيرمنصفانه باز نگه دارد. مشكل دوم فراموشي علل و حاميان موفقيت و پيروزي است. مسعود احمدزاده جمله استراتژيكي دارد كه ميگفت: همواره چرخ بزرگ توسط چرخ كوچك به حركت درميآيد. گاهي شايد فكر شود تقدير تاريخي آن بود كه پزشكيان رييسجمهور شود. معنايش فراموشي و انكار عوامل موثر و اثرساز است. نقطه شكست همينجاست. افتادن فاصله ميان منتخب و حاميان. اين همان شكاف بزرگ رخنه و تاثير مخالفان است. در زمانهاي كه رييسجمهور در چتر حمايت حاميان موثر خويش قرار دارد همه آن ترفندها و پلشتيها ره به جايي نخواهد برد. اما كافي است تركيب غرور و نخوت، فراموشي و قدرناشناسي، رفع تعهدات به پايگاه حاميان چون موريانه اركان باورهاي اعتماد را از بين ببرد. آنگاه نه گاندو كه مارمولك كوچكي نيز وحشتآفرين خواهد بود.