نگاهي ديگر به زندگي و بازيهاي آلن دلون
شبهاي آرامش
پرويز نوري
ستاره افسانهاي سينماي فرانسه -كه در 88 سالگي با زندگي وداع گفت- بيترديد ماندگارترين چهره دنياي سينماست. او در زمان اوج اشتهار خود به ايران سفر كرد و در تهران مورد استقبال پرشور بيشمار هواداران خود قرار گرفت. يكي از فيلمهاي دوبله شدهاش (به گمانم «اسلحه بزرگ») برايش به نمايش درآمد و او چنان از صداي دوبلهاش به وجد آمد كه بلافاصله با خسرو خسروشاهي ملاقات كرد و او را بوسيد.
خسروشاهي در حقيقت با صداي خاص خود تنها دوبلور هميشگي دلون بود و در بسياري از فيلمهايش به جاي او حرف زد.
دلون در سال 1981 در يك فيلم مشترك فرانسوي/ روسي به نام« تهران 43» ظاهر شده بود و به همين لحاظ از ديرباز علاقه داشت به تهران سفر كند. فيلم «تهران 43» برمبناي عمليات واقعي « لانگ جامپ» برداشت شده بود و درباره توطئه آلمان نازي بود براي سوءقصد به وينستون چرچيل، ژوزف استالين و فرانكلين رزولت كه در كنفرانس تهران حضور پيدا كرده بودند، «تهران 43» در دوازدهمين دوره جشنواره بينالمللي فيلم مسكو به سال 1981 موفق به دريافت جايزه طلايي شد. دلون نقش بازپرس «فوشه» را برعهده داشت كه در جستوجوي مغز متفكر نقشه سوءقصد بود و سرانجام هم هنگام نجات يكي از عوامل سوءقصد، به قتل ميرسيد. البته فيلم جز فرانسه در ساير ممالك جهان با توفيق روبهرو شد هر چند براي دلون چندان موفقيتي به همراه نداشت.
آلن دلون در ايران با كمدي «زنها طاقت ندارند» (1959) معرفي شد، اما سال بعد يعني در 1960 توانست با فيلم «زيرآفتاب سوزان» (عنوان اصلي: ظهر ارغواني) به خوبي خود را به مثابه بازيگري خوشسيما و قدرتمند در دنياي سينما نشان دهد. همين مساله سبب شد كه توجه فيلمسازان بزرگ زمان خود را جلب كند. لوكينو ويسكونتي او را در فيلم روكو و برادرانش (1960) شركت داد و آنتنيوني نقش حساس از فيلم كسوف 1963 را
بر عهدهاش سپرد، نگاه نافذ و تيپ دلخواه و بازي قوي بار ديگر ويسكونتي را واداشت تا در فيلم پرهزينهاش يوزپلنگ، 1963 او را در مقابل برت لكنستر و كلاديا كارديناله قرار دهد.
با همه اين احوال، دلون هنوز بهترين بازي خود را ارايه نداده بود، ژان پير ملويل -كارگردان بزرگ فرانسوي- نقش نخست و ضد قهرمان سامورايي را به او سپرد و دلون با اين نقش در حقيقت جهاني شد و به هاليوود قدم نهاد.
آلن فابين موريس مارسل دلون، در محله اعياني حومه پاريس، چشم به جهان گشود، وقتي چهارسال بيشتر نداشت و زماني كه والدينش از هم جدا شده بودند به خانواده بچههاي بيسرپرست سپرده شد و دوران سخت و دردناكي را در ايام طفوليت از سر گذراند. از آن دوره به دوچرخه علاقهمند بود و ميخواست در مسابقه دوچرخهسواري قهرمان شود. بعد از درگذشت خانواده بچههاي بيسرپرست نزد والدين خود بازگشت و مادرش او را به مدرسه كاتوليكها فرستاد و در آنجا بود كه شيفته موسيقي شد. در دوران مدرسه سركش بود و مدام با ديگر همكلاسيهايش دعوا ميكرد و به همين جهت از مدرسه اخراج شد.
عاقبت در خدمت وظيفه نامنويسي كرد و به نيروي درياي فرانسه پيوست. آن موقع 17 سال بيشتر نداشت وقتي از لوازم آنجا سرقت كرد او را روانه جنگ فرانسه/ هند و چين كردند تا در نبرد «دين بين فو» در 1954 شركت كند. در 1956 به پاريس بازگشت و براي تامين مخارج زندگي تن به مشاغل پيش پا افتاده داد و برحسب اتفاق با بريژيت اوبر آشنا شد كه ستارهاي نسبتا مشهور بود و براي هيچكاك در فيلم دستگيري و دزد بازي كرده بود. با اين ستاره به جشنواره كن رفت و توجه كارگردان فرانسوي ايو آلگره را به خود جلب كرد. خودش به ياد ميآورد، اصلا بلد نبودم چه كار كنم. آلگره به هم نگاهي كرد و گفت: «به من گوش بده، همين جور كه داري حرف ميزني، حرف بزن، نميخواد بازي كني.» و اين موضوع همه چيز را براي دلون تغيير داد. ايو او را به برادرش مارك آلگره معرفي كرد و دلون در فيلم «زنها طاقت ندارند» ظاهر شد.
از سال 1956 چند سالي را در هاليوود گذراند. نقشهايي مشابه در فيلمها او را كاملا مأيوس كرده بود، ميگويد: به خاطر لهجهام بود و نميتوانستم نقش يك امريكايي را بازي كنم. پس از بيشماري فيلم و پنج بار نامزد نخل طلاي كن، عاقبت در اواخر عمر جايزه نخل طلاي افتخاري به او اهدا شد. وقتي جايزه را گرفت، گفت: اين برايم بيش از آنچه پايان حرفهام باشد، پايان زندگيام است.
دلون پنج سال قبل هم دچار حمله قلبي شده و آلزايمر خفيفي سراغش آمده بود، در سال 2022 براي تلويزيون فرانسه با رييسجمهور اوكراين زلنسكي مصاحبه كرد و از مردم اوكراين حمايت خود را نشان داد.
او در 18 آگوست 2024 در 88 سالگي در خانهاش در حومه پاريس چشم از جهان فروبست.