نگاهي اگزيستانسيال به فيلم چرا گريه نميكني؟
محبوبه سلاجقه
فلسفه اگزيستانسياليسم يا هستيگرايي كه از اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم با نگاهي به وجوه انساني پا به ادبيات داستاني گذاشته است، بيشتر با نويسندگاني چون ژان پل سارتر، مارسل پروست، داستايوفسكي و در قرن حاضر اروين يالوم كه با رويكردي روانشناختي به اين فلسفه ميپردازد، شناخته ميشود. اين فلسفه سوالاتي پيرامون اختيار و آزادي، زندگي و البته نقطه مقابل آن مرگ مطرح ميكند و به دنبال چرايي و معناي زندگي ميگردد.
از آنجايي كه بنيان اصلي اين فلسفه بر گزاره كليدي «وجود انسان بر ماهيت او تقدم دارد» پايهگذاري شده است آن را مشابه با اصالت وجود ملاصدرا ميدانند. ردپاي اين فلسفه را در ادبيات فارسي ميتوان در آثار نويسندگاني چون صادق چوبك و هوشنگ گلشيري و شاعراني چون سهراب سپهري، احمد شاملو و فروغ فرخزاد ديد.
چرا گريه نميكني؟ فيلمي به نويسندگي، كارگرداني و بازيگري عليرضا معتمدي در نقش علي شهناز است كه در سال هزار و چهارصد و يك ساخته شده است. در خلاصه داستان فيلم آمده است كه علي شهناز بعد از مرگ برادرش ديگر نميتواند گريه كند و دوستانش از راههاي مختلف ميخواهند به او كمك كنند تا گريه كند.
در ادامه ميبينيم كه هر كدام از دوستان علي شهناز باتوجه به جهانبيني خودشان، سوالاتي پيرامون زندگي براي او مطرح ميكنند. سوالاتي كه همگي ماهيتي اگزيستانسيال دارند. آيا در هر اتفاق زندگي بايد به دنبال معناي خاصي باشيم؟ آيا اصولا زندگي معناي خاصي دارد؟ براي شناخت مرگ كه درست نقطه مقابل زندگي است چه بايد كرد؟ آيا انسان موجودي بيهدف در اين دنياي فاني است؟ آيا هدف انسان از زندگي داشتن فرزند و ادامه زندگي در موجود ديگري در اين جهان است؟ فصل مشترك انسان با طبيعت و ساير موجودات زنده كجاست؟ رابطه انسان با خدا و دين چطور و كجا شكل ميگيرد يا بايد شكل بگيرد؟ و بسياري سوالات ديگر پيرامون معناي زندگي كه در طول فيلم مطرح ميشود و مخاطب را به فكر واميدارد.
علي شهناز مردي چهل ساله است كه در اوج نااميدي هنوز به يافتن دستاويزي براي زندگي اميد دارد. او نماينده بحق تمام دهه شصتيهاست و به هيچ كدام از چهلسالههاي قبل از خودش شبيه نيست نه به دهه پنجاهيها و نه به نسلهاي قبل از آن. نه خانه و زندگياش سر جايش است و نه زن و بچهاي دارد. زندگياش در يك سياهي تماموكمال غرق شده و با اين حال او آدم زندگي كردن است. آنطور كه به روانشناسش ميگويد خودكشي جزو گزينههاي او نيست. نجاتش را در ديوانگي و جنون نميبيند و عجيب اينجاست كه با تمام مشكلات و نااميديها همچنان براي رهايي خودش دستوپا ميزند و گرچه تلخي ميكند و همه را در ظاهر از خود ميراند؛ اما باز هم به تمام پيشنهادهاي كمك از جانب دوستانش جواب مثبت ميدهد و همه راهي را براي كنار آمدن با زندگي امتحان ميكند.
او يكي از همين جواناني است كه اين روزها با شنيدن پادكستهاي رواقيگري و بازخواني كتابهايي چون مامان و معناي زندگي، وقتي نيچه گريست و رواندرماني اگزيستانسيالِ اروين يالوم به دنياي معنايي براي زندگيشان ميگردند. فرقي نميكند كه پشت فرمان ماشين باشند يا توي رختخواب باشند، ساعت ناهار و نماز باشد يا اينكه چند لحظهاي پشت ميز كارشان بيكار نشسته باشند، ميبينيشان كه هندزفري را توي گوش گذاشتهاند و درحالي كه ميان ابروهايشان چين انداختهاند، پادكست گوش ميدهند و كتاب ميخوانند و در حال تلاش براي شناخت خود و جهان پيرامونشان هستند انگار كه اين سيروسلوك و جستوجو براي بچههاي دهه شصت هيچ وقت تمامي ندارد. تلاش ميكنند كه با جهان پيرامون خود ارتباط برقرار كنند، تروماهاي كودكيشان را بشناسند، كمالگرايشان را درمان كنند، با اضطرابشان و پرخاشگريشان بجنگند و اين نااميدي كه حالا سالهاست روي سرشان سايه افكنده است را درمان كنند.
علي شهناز چرا گريه نميكني؟ درست در لبه پرتگاه زندگي ايستاده است يك حركت اشتباه او را به سمت نابودي مطلق سوق ميدهد؛ اما با همه مشكلات و سختيها تنها نيست. او دوستاني دارد كه به كمك آنها در مسير درست شناخت خود قرار گرفته است. در مسير درك شناخت هستي. در مسير يافتن معنايي براي زندگي خود. اين فيلم اولينبار در جشنواره چهل و يكم فجر با حواشي زيادي اكران شد و توجه زيادي را به خود جلب كرد. از ديگر بازيگران اين فيلم ميتوان به فرشته حسيني، باران كوثري، هانيه توسلي، علي مصفا، ماني حقيقي، ليندا كياني، نهال دشتي و اميرحسين فتحي اشاره كرد.
چرا گريه نميكني؟ اخيرا توسط سينما آنلاين فيلمنت منتشر شده است.